معرفی کتاب پزشک پرواز 🌱
بریده ای از کتاب:
وارد دانشگاه که شدم، بین رشتههای ورزشی، از کشتی خوشم آمد. منتهی میرفتم سر تمرین مینشستم و فقط نگاه میکردم. مربیان کشتی، «فیلابی» و «غدیر نخودچی» بودند. آنقدر علاقه داشتم که حتی روزهایی که تماشاچی هم نداشتند، آنجا بودم و تماشا میکردم.
روزی، یکی از مربیان آمد و پرسید: «میبینیم که پیگیر میآیی و مینشینی نگاه میکنی!»
گفتم: «کشتی را دوست دارم. قبلاً هم توی دبیرستان، شاگرد موحد بودم.»
ذوق کرد و گفت: «شاگرد موحد بودهای، آن وقت میآیی کنار تشک مینشینی؟ چرا نمیآیی کشتی بگیری؟»
گفتم: «دانشجوی پزشکی هستم. نمیخواهم دکتر که شدم، گوشهایم مثل شما باشد.»
گفت: «مگر عیبی دارد؟»
گفتم: «نه؛ ولی دوست ندارم.»
گفت: «راه دارد. فنَی بهت یاد میدهم که موقع تماس گوشات با تشک اجرا میکنی و لالۀ گوشات آسیب نمیبیند. حتی اگر ضربه هم ببیند، میروی خانه، یخ روی آن میگذاری، طوری نمیشود.»
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_دکتر_محمدتقی_خرسندی 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada