معرفی کتاب برگی از یک زندگی 🌱
بریده ای از کتاب:
برگی از یک زندگی، داستان عبدالحسین برونسی است که سوم شهریور ۱۳۲۱ در روستای «گلبوی کدکن» از توابع تربتحیدریه به دنیا آمد. از همان کودکی با همسالانش تفاوت داشت. وقتی در کلاس چهارم دبستان در تنها مدرسه روستایشان درس میخواند، به دلیل فضای نامناسب تحصیل آن زمان، مدرسه را رها کرد و از آن پس به پیشنهاد پدرش به یادگیری قرآن در مکتبخانه پرداخت. او در دوران سربازی نیز اتفاقات عجیبی را پشتسر گذاشت، ایمانش را محک زدند و از آن امتحان سربلند بیرون آمد. مدتی در زندانهای ساواک شکنجه شد و در نهایت در روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر، در شرق رود دجله به شهادت رسید.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
@Hamrahe_Shohada
گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم» تعجب کردیم، بعد گفت: «یک صحنه ازعاشورا همیشه قلبمو آتیش میزنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علیاصغر (ع)».
والفجر یک بود که مجروح شد، یک تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش وقتی
میبردنش عقب، داشت از گلوش خون میآمد میگفت: آرزوی دیگهای ندارم مگر شهادت.❤️
۲۳ اسفند سالروز شهادت🕊
مزار : بهشت رضا (ع)
#شهید_عبدالحسین_برونسی🕊
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌸💕اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌸💕
فعالیت امروزمون هدیه به روح بلند شهدا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘دشمن با تمام وجود آتش میریخت تعدادی شهید دادیم و بعضی بچه ها بدجور زخمی شدند به عبدالحسین گفتم: با این اوضاع ادامه عملیات یعنی خودکشی باید برگردیم.
اما عبدالحسین صورتش رو گذاشت روی خاک های نرم کوشک و متوسل شد به حضرت زهرا(س) اونقدر اشک ریخت که خاک رو گل کرد.. بعد از چند دقیقه گفت: میری سر ستون، برمیگردی سمت راست، ۲۵قدم میشماری، بعد رو به دشمن ۴۰متر جلو میری به دستور او عمل کردیم.
⚘بعد از عملیات وقتی به مکان آن شب برگشتم، دیدم روبه رویمان انبوهی از سیم خاردارها بود، ولی درست ۲۵قدم آن طرف تر، معبر باریکی بود که عراقی ها برای خودشان درست کرده بودند، ۴۰متر جلوتر هم نزدیک سنگر فرماندهی دشمن بود که رزمندگان با چند گلوله آرپی جی منهدمش کردند.
📚برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#همراه_شهدا
🌹همسر #شهید_عبدالحسین_برونسی:
یک روز به ایشان گفتم: همسایه ها می گویند آقای برونسی از زن و بچه هایش سیر شده و همیشه جبهه است.
خنده ای کرد و گفت: من باید بیایم به آنها بگویم من زن و بچه ام را دوست دارم، اما جبهه واجب تر است. زن و بچه من این جا در امانند اما مردمی که آنجا خانه هایشان همه ویران و خراب شده در امان نیستند.
همسر شهید عبدالحسین برونسی
🌹یکی از دوستانم تعریف می کرد و می گفت: یک روز تمام دانش آموزان را جمع کردند و کلاسها تعطیل شد گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید برایتان سخنرانی کند.
من دم در مدرسه منتظر ایستادم تا فرمانده تیپ بیاید. به من گفتند اسمش برونسی است.
من منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودم که یک دفعه یک مردی با موتور گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
من جلویش را گرفتم و گفتم کجا، مراسم سخنرانی است و فرمانده تیپ می خواهد سخنرانی کند.
ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.
🌹پشت خاکریز روی زانو ایستاده بود و دشمن را می نگریست. بیسیم چی صدا زد: دیگر کسی نمانده باید برگردیم.
شهید برونسی پاسخ نداد.
نزدیکتر آمد، نیمی از بدن سردار را ترکش برده بود، برونسی شهید شده بود اما هنوز ایستاده بود.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿
شهیدی که عاشق حضرت زهرا بود...
شهیدی که ساواکی کل دندون هاشو شکستن میخواستند اعدامش کنن ولی نشد
شهیدی که شغلش بنایی بود روی حروم حلال حساس زود میرفت سرکار دیر میومد خونه که یه وقت پول حروم خونه نیاره
فرمانده تیپ ۱۸ جواد الائمه که در عملیات بدر سال ۶۳ به شهادت رسید...:)
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🕊🖤
#سالگرد_شهادت
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
چیزهای نو را میداد
به آنهایی که وسایلشان گُم
یا درب و داغان شده بود..!
آرزو به دل بچههای تدارکات ماند
که یک بار او لباس نو تنش کند
یا پتوی نو بیندازد رویِ خودش؛
فقط در یک عملیات لباس نو پوشید
عملیات بدر ؛ همان عملیاتی که
در آن شهید شد ...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada