#شهید_حمید_باکری؛ نفر وسط ایستاده
کوتاهترین مسیری که یاران حمید باکری را به کربلا رساند
۲ روز بود که آقاحمید دائم در چادربود و بیرون نیامد. برای انجام عملیات به هر گردانی میگفت از کجا بروند و چگونه مسیر را طی کنند. ماکتی شبیه جزایر مجنون داخل چادر بود. زمین را کنده بود و در آن آب ریخته بود. با پاچههای بالازده و بیل به دست، وسط ماکت رفت و اطلاعات هر مکان را به بقیه میگفت: اینجا جزایر مجنون، اینجا دجله و فرات، این پل طلاییه است. اینجا هم راه کربلا. تا اسم راه کربلا را آورد، سایر رزمندههای داخل چادر یک جوری شدند. یکی از آنها به نام شهید مشهدی عبادی طاقت نیاورد و رو به فرماندهاش گفت: حمید آقا! تو را خدا راه کربلا را نزدیک کن تا زودتر برسیم. اینجوری که گذاشتید، خیلی دور است! بچهها بعد از این حرف، کربلا را از روی ماکت برداشتند و کنار جزایر مجنون گذاشتند و گفتند: اینجوری بهتر شد.
#سالروز_عروج🌷
#حضرت_عباس_ع
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
هدایت شده از وحید یامین پور
بعد از تشییع برادرم اسماعیل احمدی رفتم دفتر کارم، کارتابل رو باز کردم و این اولین نامه امروز بود، به امضای اسماعیل.
و ما تدری نفس بایّ ارض تموت!
هیچکس نمیداند در کجای زمین، میمیرد.
آیا برای لحظهای متذکر میشیم؟
فاتحهای هدیه کنید
🔰امیر المؤمنین علی علیه السلام :
عَجِبتُ لِمَن نَسِيَ المَوتَ و هُوَ يَرَى المَوتى (مَن يَموتُ) ! .
📚حکمت ۱۲۶نهج البلاغه
امام على عليه السلام : در شگفتم از كسى كه مُردگان را مى بيند و مرگ(خود) را از ياد مى برد!
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۹
...تازه حرفهایمان گل کرده که به خانه میرسیم. زنگ درِ خانه را که میزنم، دلم برای بابا و مامان بیشتر تنگ میشود. مامان تا مرا میبیند در آغوشم میگیرد و چشمهای نمدارش را از من پنهان میکند. وسایل را میگذاریم توی خانه و چند دقیقهای گپ میزنیم و زود بلند میشویم. تا جلوی در همراهمان میشوند و مثل مهمانها بدرقهمان میکنند. مادر برایمان آرزوی خوشبختی میکند و فرشتههای شب آرزویش را ثبت میکنند.
هنوز از خانه پدری دور نشدهایم که دلِ فاطمه هوای مقبره شهدای گمنامِ پارک سیمرغ را میکند. چه میخواستم بهتر از این؟ پیشنهادش را روی هوا زدم! فاطمه به خاطر رفتن به مزار شهدای گمنام، لبخند روی لبش نشسته. این لبخند دلم را گرم میکند. معشوقهی آدم اگر به این چیزها پایبند باشد، میشود به او تکیه کرد، میشود بیشتر دوستش داشت؛ میشود قربان صدقهاش رفت!
جایی کنار مزار شهدا نشستیم. سرمای استخوانسوزِ نیمهشبِ زمستان هم نتوانست کیفمان را ناکوک کند. برایش گفتم که اینجا پاتوق من است! چه شبهایی که با موتور یا بیموتور، مهمانشان شدیم که نگویند بیمعرفتیم! برنامه ثابتمان با یکی از رفقا این بود که بعد دعای کمیلِ امامزاده یحیی(ع)، بیاییم به میهمانی این شهدا.
گوش دادنهای فاطمه گل میکند و لبخند میشود روی لبهایش. گفت:«دوست داشتم زندگیمون با زیارت مزار شهدا شروع بشه...» گفتم:«پس بیا کمک بگیریم ازشون!»
-چه کمکی؟
- کمک برای ساختن یه زندگی ایدهآل دیگه!
-زندگی ایدهآل چه شکلیه؟
-زندگی ایدهآل یعنی زندگیای که توش عشق و صداقت حرف اولُ بزنه. آدماش ساکن نباشن، حرکت کنن. هدف داشته باشن، برن به سمت هدفشون... موندن، ایستادن، درجا زدن، آخر زندگیه، مرگه...
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
معرفی کتاب ملاصالح 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-در یکی از این دیدارها سیّد رو به من کرد و گفت: - میدانی بعد از رفتن تو چه اتفاقی افتاد؟ - نه واللّه! چه شده؟ سیّد تبسمی کرد و گفت: - چقدر خدا دوستت دارد! - مگر چه شده سیّد؟! ایشان لبخندی زد و گفت: - بعد از رفتنت نمیدانم چطوری خبر فعالیتت به نفع اسرا و لو رفتنت به صدام میرسد. صدام چنان آتشی گرفت و به جان افسرانش افتاد که در جلسهای فریاد میزند: - این ملعون پیش شما و در دستتان بود، آنوقت او را بهعنوان مترجم پیش من آوردید! کنارم میایستد و مترجمم میشود و در دلش به من میخندد و به این راحتی از دستتان میپرد و برمیگردانید ایران؟! ظاهراً بعد آن جلسه، دو نفر از افسران خاطی را اعدام میکند.
۲-خدا هیچگاه بندگانش را به حال خود رها نمیکند؛
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_ملاصالح_قاری 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
سالگرد شهادت شهید حمید باکری 🌱
به من میگفت: فاطمه این چیه که زنها میپوشند؟
میگفتم: مقنعه را میگویی؟
میگفت: نمیدانم اسمش چیه فقط میدانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل میگیری و روسری و چادر سرت میکنی بهتر از روسریست.
دوست دارم یکی از همینها بخری سرت کنی راحتتر باشی.
گفتم: من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد؟
خندید و گفت: هر دوش
از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم تا یادش باشم تا یادم نرود او کی بوده، کجا رفته، چطور رفته، به کجا رسیده...
راوی: همسر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۶۲/۱۲/۶ 🥀
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada