عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت85
عماد صاف نشست و گفت:
-لطفا از موضوع اصلی دور نشید زنعمو، فعلا بحث آراد و ماریاست!
کاش یه چیزی میگفت تا متوجه بشم علاقه ای به مهلقا داره یا نه...
این بار منیژه خانم با جدیت گفت:
-پسرای من خاطرخواه زیاد دارن، اونقدر از این دخترا و رابطه ها از سر گذروندیم که این یکی اولیش نیست! آرادم دو روز دیگه پشیمون میشه... خواهیم دید!
احساس کردم تو این جمع دارم بین حرفا و کنایه هاشون له میشم، اصلا دلم نمیخواست تو این جمع سنگین و حوصله سر بر بمونم، نگاهمو به نیم رخ آراد دوختم تا شاید چیزی بگه، شاید از من حمایت کنه اما با لبخند بیخیالی روی مبل لم داده بود، انگار که پردهی سینما مقابلش بود نه خانواده اش! خسته و کلافه تو سکوت نگاهمو زیر انداختم و چشم بستم، کاش هر چه زودتر این مهمونی عجیب و غریب تموم میشد!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع