عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸 ☘🌼🌿🌸🌱☘ ☘🌼🌿🌸 ☘🌼 ☘ #دکلمه_صوتی #اثری_از_اعظم_فهیمی #اولین_نفر ترجیحا با هدفون و هندزفری گو
مثل اینکه از این پادکستام خیلی استقبال شده
چشم بیشتر میفرستم براتون😍❤️
مرسی از الطاف بی کران تون داخل ناشناس تک تک تون مهربون و خوش قلبید نسبت به من😍❤️
آدم عاشق شدن نبود....mp3
1.41M
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸
☘🌼🌿🌸🌱☘
☘🌼🌿🌸
☘🌼
☘
#دکلمه_صوتی
#آدم_عاشق_شدن_نبود
#اثری_از_اعظم_فهیمی
ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋
🎶 @deklamesoti 🎶
هم جانی و هم جانانی.mp3
1.32M
☘🌼🌿🌸🌱☘🌼🌿🌸
☘🌼🌿🌸🌱☘
☘🌼🌿🌸
☘🌼
☘
#دکلمه_صوتی
#همجانیوهمجانانی
#اثری_از_اعظم_فهیمی
(مخاطب خاص)
ترجیحا با هدفون و هندزفری گوش کنید 🦋
🎶 @deklamesoti 🎶
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت48 📝
༊────────୨୧────────༊
آرام ترین عضو این جمع من هستم، بیشتر شنونده ام و نگاهم بین خانواده چرخ میخورد، تا اینکه هاله نگاهم میکند:
-شهاب جان میگفت شما خیلی شیطونی، اما اینجور که ساکت نشستی اصلا بهتون نمیاد!
نگاهم را به شهاب میدهم:
-عه شما راجع به منم حرف زدید؟
هاله آرام میخندد:
-نگران نباش جز تعریف و تمجید چیز دیگه ای بهم نگفته!
لبخند فرمالیته ای تحویلش میدهم:
-شهاب لطف داره به من، منم خیلی دوسش دارم!
و به چشمان شهاب که حسابی جا خورده است زل میزنم، هیچکس جز خودش معنای این دوست داشتن را درک نمیکند، شهاب اما دستپاچه شده و برای فرار رو به خانجون میگوید:
-شام آماده نیس خانجون؟
خانجون فوری بلند میشود:
-آماده اس مادر، الان سفره میندازم!
مادر هم پشت خانجون به آشپزخانه میرود، دل از مسکوت بودن میکنم و پا روی پا می اندازم:
-خوب هاله جون از خودت بگو؛ چطور با شهاب آشنا شدید؟
در حالی که میوه اش را پوست میگیرد میگوید:
-چه عجیب که شهاب جانو به اسم صدا میزنی!
ابرویی بالا میدهم:
-ببخشید پس به فامیلیش صداش بزنم؟
شهاب خصمانه تماشایم میکند، هاله خنده تحویل میدهد و برشی از میوه را به شهاب تعارف میزند:
-نه منظورم اینه عمو صداش نمیزنی!
شانه ای بالا میدهم:
-چون شهاب عموی من نیست که عمو صداش بزنم، مگه خبر نداری؟
آقاجون سرفه ای میکند:
-پریا بابا این چه حرفیه میزنی؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
عیدتون مبارک عشقا
بریم برای پارت عیدی😉😍😍😍😍
خوشحالم از داشتن مخاطبایی مثل شما
شبتون خوش😍❤️
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت49 📝
༊────────୨୧────────༊
هاله نگاهش بین مان میچرخد:
-آره من همه چیزو خبر دارم، ولی اونقدری که شهاب شما رو مثل خانوادش میبینه انگار شما...
مکث میکند که میگویم:
-اشتباه نکن، شهاب برای همه ما عضوی از خانواده اس، جونمون به جونش بنده، فقط گفتم اگه بدون پیشوند یا پسوند صداش میزنم به این خاطره که خیلی با هم راحتیم...
چشمان ریز شده شهاب را که میبینم ادامه میدهم:
-البته هاله جون اگه این موضوع تو رو ناراحت میکنه رک و روراست بهم بگو، به هر حال قراره عمری باهم، هم خونه باشیم!
هاله به شهاب نگاه میکند:
-نه چرا ناراحت بشم، فقط چرا همخونه؟ شهاب که خودش خونه داره...
شهاب گلویی صاف میکند:
-پریا جان بهتر نیست بری کمک خانجون؟
دندان بهم میفشارم و از جایم بلند میشوم:
-چشم میرم... شما جون بخواه...
فکش که منقبض میشود از مقابلشان میگذرم و به آشپزخانه میروم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
https://harfeto.timefriend.net/16797476788967
لینک ناشناس مون😍👆
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت50 📝
༊────────୨୧────────༊
کلافه وارد آشپزخانه میشوم، دیس پلو را میگیرم و داخل پذیرایی روی سفره قرارش میدهم و صدایم را بلند میکنم:
-بفرمایید شام!
آقایان همراه هاله پای سفره مینشینند، با آمدن مادر و خانجون من هم کنار شهاب جای می گیرم، حالا من و هاله دو طرف شهاب هستیم، شهاب با حرص سری تکان می دهد که به رویش لبخند میزنم.
شام خانجون در جمع صمیمانه مان خورده می شود، برای صرف چای همه دور هم نشسته ایم که پدر می گوید:
-خب هاله خانم یه جلسه بذاریم ما هم با خانواده شما آشنا بشیم!
هاله با نارضایتی به شهاب زل می زند که شهاب می گوید:
-خانواده هاله جان چندان شرایط پذیرایی از مارو ندارن، مدتیه که عزادارن!
پدر ابرویی بالا می دهد:
-تسلیت میگم، اما عزادار کی؟
هاله صدایی صاف می کند و با نگاهی زیر افتاده میگوید:
-عزادار مامان هستیم، نزدیک دو ماهه که فوت کردن!
رسما همه ما متعجب میشویم، پس چرا شهاب این موضوع را زودتر نگفته بود!
خانجون فوری میگوید:
-مادرجون ما خبر نداشتیم، وگرنه حتما برای عرض تسلیت میاومدیم!
شهاب پا روی پا میاندازد:
-هاله و خواهرش باهم زندگی میکنن و پدر و مادرشونم از دست دادن، خواهر هاله ازش کوچکتره و درس میخونه، به همین خاطر میگم که فعلا جایز نیست ما مزاحم شون بشیم!
هاله فوری میگوید:
-نه این چه حرفیه شهاب جان، هیچ مشکلی نداره تشریف بیارید، اما قبلش بهم بگید تا مثل امروز مرخصی بگیرم!
مادر با تعجب میپرسد:
-مگه شما شاغلی؟
هاله لبخند میزند:
-بله من مهندس شرکت (...) هستم!
رسما تازه داریم با عروس خانم آشنا میشویم، ای شهاب موذی!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان جذاب #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
https://harfeto.timefriend.net/16797476788967 لینک ناشناس مون😍👆
1 کلیت رمان رو بله تو ذهنم دارم ولی برای تایپ هر پارت همونجا به فکرم میرسه چطور پیش ببرم❤️
2 بهار 1 سال، پروا 20، کوروش 33
3 لطفا نگید لینک فلان کانالو بذارید، من لینک دونی ندارم باور کنید🤕
4 لینک اصلی کانال بیو کانال هست
اما بازم میذارم👇
https://eitaa.com/joinchat/2908684469C980fdc5e37
لینک چنل همسر استاد🥰🥺