دوستای عزیزم رمان جذاب مون از امروز پارت گذاری میشه😍👇
رمان جذاب 👇
🦋 #همسر_استاد 🦋
ژانر #استاددانشجویی #طنز #کلکلی #عاشقانه
😍👇👇👇👇👇👇👇
☘☘☘☘☘🌼☘☘☘☘☘
☘☘☘☘🌸☘☘☘☘
☘☘☘🌼☘☘☘
☘☘🌸☘☘
☘🌼☘
🌸
دوستان رمان همسر استاد داخل چنل زیر👇
𝄠♥️
https://eitaa.com/joinchat/3454927340Cc5573293f0
دوستای گلم رمان دومم رو هم در کنار رمان همسر استاد از امشب براتون پارتگذاری میکنم😌 مطمئنم مثل رمان همسر استاد این رمانمرو هم دوست خواهید داشت🤩🤩👇
شروع رمان جذاب #عشق_غیر_مجاز
#اثری_از_اعظم_فهیمی 😍😍👇👇
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت1 📝
༊────────୨୧────────༊
بسم الله الرحمن الرحیم...
کنار مامان ثریا می نشینم و دستش را میگیرم.
-ثُری خانم چند وقته از کرمت استفاده نکردی؟ زیر چشات تیره شده، پوست دستاتم حسابی خشکه!
دستش را با بی حوصلگی از میان انگشتانم میکشد.
-وقت گیر آوردی دختر؟ کرم میخوام چکار کنم وقتی سه ماهه شهابم رو ندیدیم!
گوشه لبم را می جوم.
-تماس نگرفته؟
سری تکان می دهد.
-تماس میگیره، به درد و دلم گوش میده، ولی تا میگم بیا خونه به قول شما امروزیا منو میپیچونه!
لبخندم با تلخی رفتار شهاب تلخند می شود، آهی می کشم و می گویم:
-عمو شهاب نیاد شما نباید یکم به خودت برسی؟ باز اگزما دستاتو اذیت میکنه ها!
با ناراحتی سرش را تاب می دهد.
-پدربزرگت ازش خیلی ناراحته، میگه بابت حرف یه وجب بچه جدی جدی مارو ول کرد رفت!
اخم هایم را درهم می کشم، یک وجب بچه را با من است، از کنارش بلند می شوم و میگویم:
-خب من دیگه میرم، کاری نداری مامان ثُری؟
رو ترش می کند.
-حالا چه زود بهت برمی خوره مادر!
-نه بهم برنخورد، میرم خونه کار دارم، هنوز مامانمو ندیدم، برم پیشش باشم که فردا صبح برمی گردم خوابگاه.
اشک درون چشمانش حلقه می زند.
-حالا انگار خونه تون چند کیلومتر دورتره، خوبه همین بغل گوش مایید، اون بچه رو از اینجا فراری دادی، خودتم گذاشتی رفتی خوابگاه، من از دست شما دوتا چکار کنم آخه؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع