eitaa logo
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
24.6هزار دنبال‌کننده
609 عکس
275 ویدیو
7 فایل
هرگونه کپی و نشر از (رمان همسر استاد) و (رمان عشق غیر مجاز)و(همسر تقلبی من)از سوی مدیر سایت و انتشارات پیگرد قانونی دارد⛔ نویسنده کتابهای👇 شایع شده عاشق شده ام به عشق دچار میشوم در هوس خیال تو نویسنده و مدیر کانال👇 @A_Fahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 🎬 💞 ❤️‍🔥 صبـــ🌤ـــح شـروع عاشـقانه های دنیـاست😍 اگر بر منـبر لـب های تــو😘 عشـــ💞ــــق اذان دوسـت داشـتن سـر دهد...♥️ ‌‌💋 ❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇 ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با لبخند نگاه از او میگیرم: -وای از دست تو پروا... مچ دستم را میفشارد: -زود باش بگو! -خب منم از همون موقعها بود دیگه، چون بابام خیلی مغرور و قد بود، مهر و محبت شهاب به دلم نشست، خیلی وابستم کرد، هرچقدر از طرف بقیه نه می‌شنیدم شهاب همه چیو برام فراهم میکرد، هم دوستم بود، هم مثل یه پدر... هم یه حس عجیب که کم کم متوجه شدم اسمش عشق و دلبستگیه! با ذوق دستانم را میگیرد: -ای جان دلم، چقدر شیرینه از دوازده سالگی با عشقت تو یه خونه باشی! با لبخند سر تکان میدهم: -اوهوم... اما خب بعدش مهمه! و با ناراحتی ادامه میدهم: -اینکه کلی جلوی پامون سنگه و این؛ همه چیزو سخت میکنه... حتی نمیدونم تهش به هم میرسیم یا...
عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ با غم سکوت میکنم که به شانه ام میزند: -ناامیدی نداریما! تو راضی، شهاب راضی، همین مهمه پریا، مطمئن باش تهش قشنگه... تازه میگن این سختیا وصالو شیرین تر میکنه! و چشمکی میزند که با خجالت میخندم و همراه هم پلو و خورشت و مرغ را روی میز میچینیم، پروا؛ کوروش و شهاب را برای شام صدا میزند و همه پشت میز جای میگیریم که زنگ در به صدا می آید، متعجب به پروا و کوروش نگاه میکنم که کوروش از پشت میز بلند میشود و همانطور که سمت آیفن میرود میگوید: -کوهیاره... وقتی شنید دور همیم گفت یه سر میزنه. متعجب به شهاب نگاه میکنم که اخم هایش درهم میرود، علتش را کم و بیش حدس میزنم، به هر حال کوهیار به دور از رابطه دوستانه شان، پسرخاله هاله است، شاید از این دیدار به همین خاطر ناراضی‌ست. مردد نگاهم بین پروا و شهاب به گردش در آمده که پروا توضیح میدهد: -من بی اطلاع بودم بچه ها، برم یه بشقاب اضافه بیارم. و از پشت میز بلند میشود، بهار که بین من و پروا نشسته است آستینم را میگیرد: -خاله من گشنمه! کفگیر را برمیدارم و مقداری پلو داخل بشقابش میکشم که شهاب زیر لب میگوید: -با کوهیار گرم نگیر... باشه؟ از گوشه چشم نگاهش میکنم: -کی گرم گرفتم آخه؟! نفسش را فوت میکند و سکوت میکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🎬 💞 ❤️‍🔥 شخصی ترین حریممی....❤️ ❚❚ 𝑱𝒐𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒖𝒔𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍👇 ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
اسم تورو گذاشتم معجزه هفت آسمان یک زمین ❤️🤍❤️:) ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
•رازِاين‌زندگے چِشمــــان توست•♥️🏹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
عاشق روح و باطن بشين نه ظاهر🌚 ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅
باور کن همه‌ی دنیا فقط تویی'بقیه تکراری‌‌اند'🫀🌎 ┅────────‌‌┅ 𖧷-‹.𝒋𝒐𝒊𝒏: | @Tykecell ┅────────‌‌┅