حَنـʜᴀɴɪɴـین'🖤
#دردامشیطان😱🔥 #قسمت_بیستوهفتم رو کردم به معینی و گفتم: "شما برای من یه جورایی آشنا بودید!انگار
#دردامشیطان😱🔥
#قسمت_بیستوهشتم
خلاصه...
از معینی خواستم تا نزدیکی های آرایشگاه مامان برسونتم...
نمیخواستم از من ادرسی داشته باشه..!
معینی خرسند از اینکه شکار تازه ای به دست آورده شماره ام رو از من گرفت تا در موقع نیاز بهم زنگ بزنه و درجلسات به اصطلاح نخبه هاشون شرکت کنم..!
معینی کاملا مطمئن شده بود که من از اون ابلیسکه ای بسیار زبر و زرنگم که برای محافظه کاریم لباس دختران محجبه برتن کردم و ادای انسان های مذهبی رو در میارم..!
به خونه که رسیدم همه چی رو داخل کاغذ نوشتم و دادم به بابا تا دوباره به دست سرکار محمدی برسونه..
بابا وقتی به خانه اومد..
اینبار یک ساعت مچی بهم داد و گفت:
"اقای محمدی سفارش کردن هر وقت تماس گرفتن و خواستی جلسه بری این ساعت رو به مچت ببند..!"
یک هفته ای گذشت و از معینی خبری نشد..
هفته ی بعد گوشیم زنگ خورد..
ناشناس بود!
جواب ندادم..
چند بار دیگه ام زنگ زد!
اخرش پیام داد:
"معینی هستم جواب بدید..!"
زنگ زد...
+الو سلام خوب هستید؟!
_سلام خانم سعادت!شما چطورید؟!
+ممنون...
_غرض از مزاحمت راستش فردا عصر یک جلسه هست خوشحال میشم شرکت کنید..!
+چشم..آدرس رو لطف کنید حتما...!
_نه ادرس احتیاج نیست!یه جا قرار میذاریم خودم میام دنبالت..!
حساسیتی برای گرفتن ادرس نشون ندادم و گفتم:
"چشم مشکلی نیست پس من جلو دانشگاه منتظرتونم...!"
با اینکه ازشون نمیترسیدم اما یه جور دلهره داشتم!
خودم رو به خدا سپردم واز ارباب کمک گرفتم.....
ساعت مچی رو بستم دستم و با توکل به خدا حرکت کردم..
جلو در دانشگاه معینی منتظرم بود!
سوار ماشین شدم و سلام کردم..
معینی:
"سلام بر زیباترین نخبه ی زمین...!"
من:
"ممنون..شما لطف دارید..!"
معینی:
"ببخشید..نمیخوام بهتون بر بخوره اما اگر امکان داره این چشم بند رو بزنید رو چشماتون..!"
من:
"نکنه تا اخرجلسه باید چشم بسته باشیم..!"
معینی:
"نه نه..به محل جلسه رسیدیم آزادید!فقط اگر میشه گوشیتونم خاموش کنید..!"
ناچار خاموش کردم و چشم بند هم گذاشتم..
حرکت کردیم..
داخل ماشین پیش خودم همش قران میخوندم..
معینی هر از گاهی یه چیزی میپروند و از افراد شرکت کننده تعریف میکرد و از اهداف انجمنشون میگفت..!
اون معتقد بود با جمع آوری نخبه ها و افراد باهوش و با استعداد میخوان جامعه ای آرمانی بسازن!جامعه ای که در تمام کتابهای آسمانی وعده داده شده است..!
بالاخره بعد از ۴۵دقیقه به محل مورد نظر رسیدیم...
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع