eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
619 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
#در‌دام‌شیطان😱🔥 #قسمت_بیست‌و‌نهم به محل مورد نظر رسیدیم.. وای خدای من اینجا از همه نوع ادمی بود! م
😱🔥 به خونه رسیدم... بابا اومده بود... مامانم خونه بود.. فوری رفتم تو اتاقم.. در پاکت رو باز کردم و اول چشمم افتاد به یک دسته دلار! شمردم۱۲۰دلار بود یک کاغذ هم داخلش بود به این مضمون: "خانم هما سعادت ورود شما را به انجمن برگزیدگان تبریک میگوییم!امیدوارم در اینده بیشتر و بیشتر با هم همکاری داشته باشیم‌‌..به یاد داشته باشید ما برگزیده شده ایم تا این جامعه را به جامعه ی آرمانی برسانیم..! وظیفه ی شما در ابتدای راه تحقیقات در زمینه ی هسته ای در مرکز تحقیقات هسته ای و در آوردن آمار و اطلاعاتی که متعاقبا به شما اعلام میشود. اگر در وظیفه تان موفق بودید انجمن به شما تعهد میدهد به زودی کارگاهی تحقیقاتی با تمامی امکانات لازم تحت اختیار شما قرار خواهد داد..!" حالا میفهمم که چرا تو این مملکت فرار مغزها داریم..! اخه برای یک جلسه ی دوساعته ۱۲۰ دلار به یک جوان آس و پاس و البته باهوش بدن حتما تحت تاثیر قرار میگیره! البته صحبت کردن و سخنرانیهاشون خیلی نرم و نامحسوس ذهنیت یک جوان رو شستشو میده! وقتی صحبتهای این انجمن رو شنیدم دیگه برام کارهای داعشیها که برای رفتن به بهشت سر میبرن تعجب برانگیز نبود! به احتمال زیاد برای اونها هم همینجور برخورد شده و مغزشون رو شستشو دادن و اعتقادات خود رو بر مغز طرف چیره کردن! سریع بابا رو در جریان گذاشتم.. تمام اتفاقات و حرفهایی که زده شد و محتویات پاکت رو برای محمدی نوشتم! پدرم دیگه کار ازموده شده بود.. از خانه بیرون رفت.. از من میخواستند اطلاعات مملکتم رو برای این جانورها که هنوز نمیدانستم از کجا تغذیه میشون بفرستم...! محال بود همچین کاری کنم! باید ببینم نظر سرکار محمدی چی هست... سرکار محمدی برام پیغام داده بود هر کار که گفتن بکن اما اگر زمانی خواستی اطلاعات مرکز تون رو براشون کپی کنی قبلش با ما هماهنگی کن! ما خودمون یک فلش حاوی اطلاعات برات ارسال میکنیم.. از اینکه از اولش پلیس رو در جریان گذاشتم خیلی خوشحال بودم! هم یه جورایی احساس امنیت میکردم و هم با راهنمایی پلیس اشتباهی مرتکب نمیشدم.. امروز یک استاد جدید آمده بود! استاد مهرابیان.. دانشجوها به خاطر اینکه استاد مهرابیان جوان و تازه کار بود و سال اول تدریسش هست بهش میگفتن جوجه استاد...! اما با اولین جلسه ی کلاس متوجه شدم استاد علی رغم سن کمشون استاد باسوادی بود..!