eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج...🌱 🌱آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ 🌱آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. 🌱همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🤍🌼🤍 🌼🤍 🤍 طورى صحبت كن ، كه ديگران عاشق گوش كردن به حرفات باشن . . . 🌱 طورى گوش كن ، كه ديگران عاشق حرف زدن باهات باشن . . . 🌱 ـ🌼 ـ🤍🌼 ـ🌼🤍🌼 @Harf_Akhaar
‎ده گام به سوی زندگی بی‌استرس ‎بخند:)🌱 ‎قدم بزن:)🌱 ‎در موردش حرف بزن:)🌱 ‎نفس عمیق بکش:)🌱 ‎زودتربخواب:)🌱 ‎بر چیزهایی تمرکز کن که می تونی‌ کنترلشون کنی:)🌱 ‎خوبی های گذشته رو به یاد بیار:)🌱 ‎عزیزانت رو در آغوش بگیر:)🌱 ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱سرخ پوستان از رييس جديد پرسیدند : آيا زمستان سختی در پيش است؟ رئيس جوان قبيله که نمی دانست چه جوابی بدهد گفت : برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد. 🌱سپس به سازمان هواشناسی زنگ زد: آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید : اينطور به نظر می آید. پس رييس دستور داد که بيشتر هيزم جمع کنند، و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ زد : شما نظر قبلی تان را تأييد می کنيد؟ و پاسخ شنید : صد در صد 🌱رييس دستور داد که همه سرخپوستان، تمام توانشان را برای جمع آوری هيزم بيشتر بکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد : آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟ و پاسخ شنید : بگذار اينطور بگویم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر. 🌱رئیس پرسید : از کجا می دانيد؟ و پاسخ شنید: چون سرخ پوست‌ها دارند دیوانه وار هيزم جمع می‌کنند! 🌱برخی وقتها ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
• انرژی دهنده : نور خورشید،غذای مقوی،ورزش،آب هیدراتاسیون،هوای تازه،موسیقی فرکانس اروم،دعا و مراقبه،تنفس عمیق،عشق و صمیمیت،ارتباط معنی دار،خودمراقبتی،جملات تاکیدی مثبت،استراحت خواب مناسب،ذهن اگاهی،هنر وخلاقیت،زندگی‌درلحظه‌حال🤍🌼 • انرژی گیرنده : راضی نگه داشتن همه،زمان زیاد نگاه کردن به صفحه گوشی،چک کردن صفحه های اجتماعی مداوم و بی هدف،ترس،شک و استرس،بیش از حد فکر کردن،بهم ریختگی و آشفتگی ذهن،کم آبی بدن،نخوردن غذا به اندازه کافی،غذای آشغال و فست و فود،کار بیش از حد،ورزش نکردن،نشستن برای طولانی مدت،زندگی در گذشته،نداشتن اهداف معین :)🌱 @Harf_Akhaar
🌱 وقتی برای دیگران ، لقمه ی بزرگتر از دهانشان باشی آن ها چاره ای ندارند جز اینکه (خردت ) کنند تا برایشان اندازه شوی پس مراقب معاشرت هایت باش ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن یا خواب می مانی…! یا از زندگی عقب ! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
حمام زنانه شد عبارت مثلی بالا هنگامی به کار می رود که در مجلس یا محفلی در آن واحد هر دو تن دو به دو با آواز بلند و بدون رعایت نظم و ترتیب با یکدیگر گفتگو کنند و آنچنان قشقرقی راه بیندازند که هیچ یک از افراد آن جمعیت حرف و سخنشان برای دیگران مفهوم نگردد . در چنین مورد اصطلاحاً گفته می شود حمام زنانه شده است و یا به عبارت دیگر طاس گم شده است که در هر دو صورت پای حمام زنانه و حمامیان در میان است که باید دید در حمام زنانه قدیم چه می گفته اند و اصولاً چه مطالب و موضوعاتی مطرح شده است که گفتگو در حمام زنانه به صورت ضرب المثل درآمده است . همان طوری که در مقاله با آب حمام دوست می گیرد در کتاب حاضر آمده است سابقاً در کلیه شهرها و روستاهای ایران حمام عمومی با خزینه وجود داشت که چند متر پایینتر از سطح زمین ساخته می شد « تا آب جاری کوچه و خیابان بر آن سوار شود » و گنبدهای بزرگی سقف آن را تشکیل می داد و بر روی این گنبدها سوراخهایی تعبیه کرده ورقه های نازکی از سنگ مرمر و یا شیشه های نسبتاً محکم و مقاوم قرار می داده اند تا نور خورشید بتواند از آن عبور کرده صحن حمام و خزینه و سربینه رختکن و پستوهای حمام را روشن کند . گرمابه های قدیم از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح ، مردانه بود و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعدازظهر در اختیار زنان و بانوان قرار می گرفت که این طولانی شدن مدت حمام خانمها بدون حکمت و علت نبوده است زیرا مردان جز نظافت و تطهیر و انجام فرایض مذهبی کار دیگری نداشته اند و مخصوصاً مشاغل و گرفتاریهای زندگی و تحصیل و تامین معاش خانواده ، آنان را مجبور می کرد که هر چه زودتر از حمام خارج شوند و به کار و زندگی روزانه خود بپردازند ولی زنان و بانوان تنها خودشان نبوده اند که پس از شستشو و نظافت از حمام خارج شوند بلکه یک یا چند بچه قد و نیم قد را که همراه می آورده اند باید چرک گیری کنند و چند بار با صابون بشویند که همین کار مدتی از وقت حمام را می گرفت . گاهی به دستها و پاها و موی سر خود حنا می بسته اند که این کار نیز خالی از اشکال و دشواری نبوده است . از این مسایل و عوامل که بگذریم به گفته سیاح فرانسوی گاسپاردروویل : « ... زنان ایرانی حمام را بهترین نقطه تجمع خویش می دانند . دید و بازدیدها در حمام صورت می گیرد و در هر گوشه ای از آن جوخه ای از زنان که مشغول درددل اند به چشم می خورد . سر صحبت از وضع خانواده ها در گرمابه ها باز می شود . اشارات رشک آلوده و شکوه و شکایات و صلاح اندیشی با گیس سفیدان و پیرزنان ، صحنه حمام را به صورت ساحت دادگاه در می آورد .» تنها فرصت و مجال حمام زنانه بود که به آنها امکان می داد تا با علاقه مندان و دوستان یکدل همدلی کنند بی آنکه ساعیان و سخن چینان در آن غوغا و جنجال گوشخراش حمام زنان بتوانند استراق سمع کنند و گفته های آنان را بزرگ و بزرگتر کرده و تحویل شوهر و هوو و مادرشوهر و خواهرشوهر و جز اینها بدهند . آری ، حمام زنانه محل گفت و شنیدهایی بود که دو به دو می گفتند و می شنیدند در حالی که حرفهایشان در آن سروصداهای بی امان برای دیگران « که آنها نیز به خود مشغول بوده اند » مفهوم نبوده و همین فلسفه و مورد استفاده حمام زنانه آن را به صورت ضرب المثل درآورده است . ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱 گفتم مرا عاشق بدان ، گفتی دگر باشد مگر؟! گفتم تو لیلای منی ،گفتی تو مجنونی مگر؟! 🌱 گفتم ندادی دل به من ، گفتی تو دلداری مگر؟! گفتم همه نازت به چند ، گفتی خریداری مگر؟! 🌱 گفتم به هر نرخ و بها ، گفتی که دارایی مگر؟! گفتم نه اما میشوم ، گفتی تو در وهمی مگر؟! 🌱 گفتم سرم را میدهم ، گفتی تکان خورده مگر؟! گفتم که جانم میدهم ، گفتی که جان داری مگر؟! 🌱 گفتم شوم تکیه گهت ، گفتی تو دیواری مگر؟! گفتم خرابت میشوم ، گفتی تو آبادی مگر؟! 🌱 گفتم دربندت شوم ، گفتی تو آزادی مگر؟! گفتم که‌غمخوارت‌شوم،گفتی‌تو غمخواری‌مگر؟! 🌱 گفتم ولیت میشوم ، گفتی پدر باشی مگر؟! گفتم لبت شیرین کنم ، گفتی تو از قندی مگر؟! 🌱 گفتم کنم دردت دوا ، گفتی پرستاری مگر؟! گفتم به اوجت میبرم ، گفتی دماوندی مگر 🌱 گفتم که مادامم شوی،گفتی به‌خواب بینیمگر؟! گفتم پس عشق و عاشقی ، گفتی ثمر دارد مگر؟! 🌱 گفتم فراموشم مکن ، گفتی تو در یادی مگر؟! گفتم بگو آخر رهی ، گفتی بمیری تو مگر؟! 🌱 گفتم بمیرم گر روی ، گفتی به تو ربطی مگر؟! گفتم دلیلش را بگو ، گفتی تو دانایی مگر؟ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱 در مسیر موفقیت شاید نتوانید خرگوش باشید اما لاک‌پشت بودن بهتر از سنگ بودن است. لاک‌پشت دیر یا زود به جایی می‌رسد اما سنگ هرگز ‹🌼🤍› @Harf_Akhaar