eitaa logo
*حیات القلـوب*
849 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
197 ویدیو
0 فایل
🌿برای همه می نویسم، که یک نفر بخواند... _مَندیر:منتظر _طلبه و معلم نوشته هایی که هرجمله اش را حکایت های دل قلم می‌زند. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/3331522760C803021aca5 آشیانه پیام هاوختم نهج البلاغه: @hayatolgholooob_pm
مشاهده در ایتا
دانلود
کورتر کن گره‌ام‌ را، نکند باز شود... نکند بند دلم از دل تو باز شود...
نکند رشته ی افکارزتو باز شود... نکند فکر هم و غم به دلـم باز شود...
اگر چـه شب یلدا همه جمعیـم... اگر تـو نبـاشی همه فردیـم...
دیگری من شد و من هم دگری... ای وای به حال من و هم،آن دگری...
همچو آبی که روان است،دلم درپیِ گمشده ام تند و سریع می گرید
خواستم باقلمِ عشق تورا وصف کنم‌ ناگهان فکرِتو آمد،قلم افتاد،چه شد؟!
همچو یعقوب نبی منتظرت میمانم غم هجران تو را هیـچ نمی فهمد که...
وسط این همه تاریکی ها... نردبانی برپاست... که پر از نور و صفاست... پله هایش همه سجاده و رحل... می بَرد گر چه خرامان پایَت... لیک تا جایِ بلند... تا همان عرشِ خدا... و همینک رجب است... ماه پر فیض خدا... قدمت را بردار... بُرو تا سمت خدا...
چسب به هر جا که زدی خوب نشد، شکوفه شد... شب به هوای یادِتو،خیـر نشد،سپیده شد...
راستـی... رجب از نیمـه گذشت... سفره ی رحمت حق ... بخشش و اغماضش ... به گمـانم اکنون ... همه در اوج خود است... کم کَمـَک بعد دوروزی انگار... قصد کوچ و سفر و بردنِ احسان کرده... تا بیاید شعبان... سفره ی ماه دیگر... به گمانم بشتاب... و اگرخواب بُدی ... لحظه ی بیداریست... چنگ بر سفره ی این ماه بزن... پر طمع باش تو بر فضل خدا... لحظه ها را دریاب... خبر کوچ رجب... یک به یک در دل گوش مومنان می پیچد... مژده ی شعبان را ... بـادِافتاده در آغوش بهار به همه بیداران ... وبه هنگام سحر به گوششان می خواند... لحظه هارا دریاب...
مَـنِ گـُم کـرده یِ خـود... در پـیِ تـو مـی گـردم...
اِنِّـی اُحـِبُّ هـرچـه کـه دارد هوای تـو... ای کـاش قسمتم بشـود کربلای تـو
از لحظه ای که نشد خرجِ تو،پشیـمانم ازهرچه که دور کرد مرا ،بدتـر...
دلِ مـَن گـُم شده لیـک، مِیل پیدا شدنش نیست که نیست...
چرا این دل دوباره بی قرار است... گمانم باز دوچشمانت بهار است‌... چرا از بهر دیدارم نمی آیی!؟ دل تنگم دوباره لاله زار است... «به سبک سنتی و دشتی بخوانید»
تعمیر می رمد ز بنـای خراب ما دست مرمتی به بنـای دلم،حسین
نشسته... غرق خیالم... «من در بین الحرمین....» دلم برای تو تنگ است ای امیرم حسین...
شب جمعه است و دلم جای دگر نمی رود هرکجا رفت پشیمانِ پشیمان برگشت...
هرگز هوای کوی تو از سر نمی رود... آری،کسی جای تو لیلی نمی شود...
و دعای عرفات، روضه ی غمی دارد... قـربان برای تو در کربلا محقق شد... 💔
بـاز قسمت شده از دور تماشا کنمَت...💔
خاطراتت اما، چشم دل را آبیاری میکند از هر زمانی بیشتر... میشود دل، ریش تر...💔