eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
958 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
|•بوۍِ‌قرنی‌جدید•|🌸🌿 | ڪاݜ1401‌همـوݩ‌سالۍ‌باشہ ڪہ‌توش‌میشنـ‌ویـم: "ألـا‌یـا‌اهـ‌ل‌عـالم،أنـا‌مهدۍ..."♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ^^آقا دعاے عـید من امسال تعجیل اسٺـ وقتے تو تحویلمـ بگیرے سال تحویل اسٺـ . . .♡🎈 اللهم عجل لولیک الفرج °• |♡Hazrat_Hojjat_Camp1
| عیدتون مبارک باشه 😍🔥 ان شاءالله امسال ظهور آقا رو ببینیم 💔🌿
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۵ بیرون سـنگر، روی یکی از گونیها نشسـتم و مشـغول تماشـای اطراف شدم: یک خاکریز کوتاه بود، پشت جادۀ شلمچه ـ بصره، که ما پشت آن موضع گرفته بودیم و پشت سرمان، دشت صاف و بیعارضهای بود که تا خاکریز عقبی هشـتصد متر فاصله داشـت. داشـتم دور و اطراف را برانداز میکردم که حسـین حکیمی سر رسـید. از عملیـات بـدر بـا هم بودیم. تـوی همان عملیـات بود که ترکـش، از بـاالی ابـرو تـا زیر چانـهاش را جر داد؛ طـوری که فکر کردیـم تمـام کـرده و جنازهاش را برداشـتیم گذاشـتیم لـب هور تا قایقرانها وقتی سرشـان خلوت شـد، ببرندش عقب. دم غروب بود کـه یکـی گفت جنازۀ رفیقتان را که بردید گذاشـتید لب اسـکله، تکان خورده و انگار که زنده است. زود رفتیم باالسرش و با اولین قایق، با هفت هشـت تا مجروح و جنازۀ دیگر، فرسـتادیمش عقب. سـه چهار ماه بعد برگشـت، با رد سـرخی به نشـانه، از باالی ابرو تا زیر چانه. •نویسنده:آقای کمال سپاهی 📖
آهوی رمیده اي که بر میگردی / پیغام سپیده اي که برمی گردی🔗 گفتیم شبی سیاه از غم داریم / انگار شنیده اي که بر می گردي . . .💔🚶🏾‍♂ |○Hazrat_Hojjat_Camp1
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۶ پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت ... نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم .. الی در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقت به خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ... وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ... - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟… نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
✾‌♥️• 🔖 إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضيعُ أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلًا ترجمه: مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! منبع:﴿سوره مبارکه الكهف آیه ۰۳۝﴾ |♡Hazrat_Hojjat_Camp1
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۶ پرسـیدم چـه خبر، گفت آنطـور بیخیال ننشـینم روی گونیها کـه محاصـره شـدهایم. فکر کـردم اول صبحی دارد باهام شـوخی میکنـد. وقتی پرسـیدم چه جوری؟! گفـت نیروهایی که قرار بوده از چپ و راسـت جلو بیایند، نتوانسـته اند کاری از پیش ببرند و ما تنها نیروی آن جلو هسـتیم. حرفهاش را جدی نگرفتم؛ وضعیت چندان هـم غیرعادی نبود. مسعود بیدار شده بود و داشتم باهاش حرف میزدم که یکهو از سمت چپ رگباری شلیک شد و گلوله ها خورد دور و اطرافم. با سر رفتم روی او که داخل سنگر همچنان دراز کشیده بود. گلوله های مسلسل گیرینف، با صدای کرکننده ای ،شرق شروق کنان از بالای سرم رد میشد… •نویسنده:آقای کمال سپاهی 📖
فرماندھ💕 جایتان خالے .. من ڪه ندیدم ولے مےتوانم با اطمینان بگویم سید علے جانمان ، از هفت سین جز سینِ سردار سلیمانے را ندیدن💔(: تولد مبارڪ اے ڪه رفتنتان هم مانع از دلگرمےِ یڪ ملت بودنتان نشد🌸✨ - جانِ ما 🌹 -