شور، رو دوش عموش.mp3
5.66M
نفس و جونِ رُبابه...❤️🩹
+ رقیه رو میگم:)
#حضرت_رقیه
غم نامه رباب
رقیه کنارم می آید
به چشمانم نگاهی می کند دستان کوچکش را روی پایم می گذارد و صورتش را روی دستانش.
آرامش وجودم می شود مادر گفتنش
پرسید خرابه شام کجاست
گفتم اینجا شهر شام است و این محلی که ساکنیم هم خراب
پس ممکن است اینجا باشد.
سرش رابلند می کند و به چشمانم نگاه میکند
همزمان قطره اشکی از چشمش میچکد و لبخند تلخی می زند و دوباره سر روی زانویم می گذارد
دلم شور می زند
امشب خرابه خبرهایی است
چرا رقیه پرسید
دست روی شانه کوچکش می گذارم و چشمانم را می بندم.
رقیه خواب است
اما لبخند کم رنگی به لب دارد.
چشمانش را باز کرد
لبخندش گریه شد
گریه کرد و گفت:
من بابا را می خواهم.
دلشوره ام حقیقت شد
نگرانی ام بر سرم آوار شد.
زينب او را بغل می کند:
بند دل عمه گریه نکن
اما فایده ای ندارد.
رقیه بغل به بغل می چرخد و گریه می کند هق هقش گریه اهل خرابه را در می آورد
و من دلشوره ام بیشتر می شود...
یااباعبدالله
آمدند
با طبق...
دنیا سکوت کرد به احترام دیدار رقیه با پدرش
و کائنات برای این صحنه ناله سر دادند....
رقیه رفت
و ما ماندیم با دنیایی که به طفلی رحم نمی کند
او هم تاب نفس کشیدن بدون تو را نداشت...
#حضرت_رقیه