#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : ۱۲۵
آن قدر با جغرافیای شهر دمشق آشنا بودیم که نیازی به راهنمایی ابوحاتم .نبود خودمان هر بار به سمتی
میرفتیم به پستهای ایست و
بازرسی که میرسیدیم، امین به
مأموران سوری میگفت: «خانواده
ابووهب هستیم.» عکس العمل
مأموران این پستها هم در نوع
خودش جالب بود تا اسم «ابووهب»
میآمد به علامت احترام و البته قبول
خبردار می ایستادند و همراه با
لبخندی که حاکی از الفت و ارادتشان
بود،
می
عَلى عَيني.»
دست روی چشمانشان
گذاشتند.
به عربی می گفتند:گاهی دست به قلم میشدم و
مشاهداتم را از شهری که باریختن خون صدها جوان سوری لبنانی افغانی ،پاکستانی عراقی و ایرانی به آرامش رسیده بود مینوشتم.
برای ما شرایط آرام و عادی بود اما
حسین با همان جنب و جوش سابق دنبال هدایت عملیات در سایر استانهای آلوده به حضور تکفیریها و به قول خودش مسلحین بود.
گاهی هم که به دیدن ما می آمد، آنقدر فکرش درگیر شرایط بود که بیشتر حرفهایش در مورد وضعیت مردم سوریه بود و جنگی که به آنان
تحمیل شده
یک روز در خلال حرفهایش تعریف کرد که «بعضی از مناطق شعیه نشین مثل نُبل و الزهرا، سال هاست که در محاصره مسلحینه. و اگه دست مسلحین به اونا برسه، حمام خون به راه
میاندازن.
👇👇👇👇
دو سه هفته به همین منوال گذشت
زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه دوری از اقوام و فامیل به ویژه پسرها و نوه ها را قابل تحمل میکرد
قرار شد شب جمعه برای خواندن دعای کمیل برویم حرم حضرت رقیه آنطور که حسین گفته بود قرار بود آن شب تمام خانواده های فرماندهان ایرانی و لبنانی برای دعای کمیل به باید برای ورود به حرم از در پشتی وارد می شدیم شب غریبی بود و حس و حال عجیبی داشتم شاید ورود از در پشت و سکوت مرموز اطراف حرم این حس سؤال برانگیز را به من داده بود و با خودم میگفتم که مگر هنوز حرم و اطراف آن ناامن
است؟!
آن شب از میان محله های قدیمی متراکم و تو در تو گذشتیم عجله همراه با شوق زیارت دلشوره تجربه نشده ای را توی دلم انداخته بود اما به محض ورود به حرم و دیدن محفل صمیمی ایرانیان ، آرامشی دلنشین بر جانم حاکم .شد فکر میکردی نشسته ای توی حیاط حرم شاه عبدالعظیم و دعای کمیل را میشنوی این فقط احساس من نبود و حال بکایی که بر این جمع حاکم بود این را نشان میداد
پایم درد میکرد و ناچار بودم روی صندلی بنشینم صندلی را کنار
پنجره ای گذاشتم که رو به کوچهٔ
پشت حرم باز میشد مداح دعا را شروع کرد، به اواسط دعا که رسید به رسم خودمان و به فارسی شروع کرد به روضه خواندن ،حال عجیبی کل مراسم را گرفته بود و جماعت غرق در اشک و سوز بودند که ناگهان صدای شلیک چند تیر در فضا پیچید حواسها پرت شد و آن حال هم از بین رفت اما مداح باز هم ادامه داد. کم کم سروصدای تیراندازی بیشتر و بیشتر شد از کنار پنجره رد تیرها را میدیدم که توی تاریکی خط سرخی می انداختند.
همهمه ای توی جمع افتاد و مداح هم ناچار شد تا دعا را
قطع کند.
بیشتر خانمها که تا این لحظه به رسم خودمان و برخلاف عرف مراسم ،سوری جدا از مردها و در گوشه ای دیگر نشسته بودند به طرف مردانشان دویدند.
یاد حرفی که توی هواپیما به حسین زده بودم افتادم که خدا رو چه دیدی شاید این بار توی
سوریه قسمتمون شد و با هم شهید
شدیم
همهمه و سروصدا جای ذکر و دعا را
گرفته بود اما من بی خیال به محل
درگیری نگاه میکردم که زهرا با
نگرانی و التماس گفت: «مامان تو رو
خدا بیا پایین بنشین
خیلی آرام بودم. درست مثل آرامش دخترانم در آن روز درگیری سه سال پیش در كَفَر سُوسه که توی محاصره مسلحین بودیم با خودم فکر میکردم که چه سعادتی بالاتر از اینکه داخل حرم حضرت رقیه در کنار حسین و دخترانم به شهادت برسم.
به تدریج صدای تیراندازیها کم شد. حسین و چند نفر دیگر که ظاهراً در حین دعا طوری که کسی متوجه نشود خودشان را به محل درگیری
رسانده بودند لحظاتی بعد وارد حرم
شدند. یک مرتبه همه به سمت آنها
حرکت کردند، تقریباً همه منتظر
شنیدن خبرهایی بودند که طبیعتا
حسین و دوستانش باید می داشتند عده ای به بقیه على الخصوص خانمها روحیه میدادند و عده ای با هیجان آمیخته با ترس میپرسیدند میشه از حرم حاج شیم؟ خادمان حرم زودتر به حرف آمدند و گفتند
چیز مهمی نیست، یه تیر اندازی عادی جلو یکی از پستهای بازرسی
پشت حرم بود یکی دو نفر اسلحه داشتند با نگهبانها درگیر شدن اتفاقی نیفتاد و کسی آسیب ندید انتظار داشتم که مداح بنشیند و دعا
را تمام کند اما چند تا «امن یجیب» خواند و سر و ته مراسم را به هم آورد.
وقتی برمیگشتیم زهرا به حسین گفت :«بابا بیشتر خانمها ترسیدند منم ترسیدم فقط مامان نشسته بودکنار
پنجره
نمی ترسید...
⬅️ ادامه دارد ....
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
http://sahba.ir/download/tarhekoli/03%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%B1%D9%88%DB%8C%20%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C.mp3
🔰جلسه سوم
ایمان از روی آگاهی
30 شهریور 1353
4 رمضان 1394
🔷طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
استاد :
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
💠رسول خدا(ص) :
خانه ای که در آن، قرآن خوانده شود و خداوند در آن یاد شود، برکتش بسیار می گردد و فرشتگان، به آن خانه، آمد و شد می کنند و شیاطین، از آن دور می شوند.
📚الکافی، ج ۲، ص ۶۱۰، ح ۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭کار جالب و بدیع این دختر خانم برای تبلیغ حجاب را حتما ببینید
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ تنگ کردن عرصه بر بیحجاب ها و روزهخواران به سبک شیرازیهای غیور
📣 بعد از چندین روز حضور بی حجابها و روزه خوارها جهت عادی سازی در پارک قدوسی شیراز، اهالی این منطقه طی اقدامی خودجوش و کاملاً مردمی، تصمیم گرفتند قرائت قرآن، نماز و افطار خود را در این پارک برگزار کنند.
👌 به محض ورود مومنین همهی هنجار شکن ها پراکنده شدند و مصداق آیه جاء الحق زهق الباطل اتفاق افتاد.
کار فرهنگی آتش به اختیار [=تمیز و خودجوش] یعنی همین!
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾•✨🌙﷽🌙✨•✾•
🎥 نماهنگ زیبای رضا هلالی برای حضرت خدیجه (س) ...
🏴 وفات حضرت خدیجه کبری سلاماللهعلیها (۳ سال قبل از هجرت)
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
🕊🖤
پرواز ڪردن سخت نیست...
عاشق ڪه باشے بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا #پرواز ڪنی...
آن هم عاشقانه... :)♥️
ســــلام✋
#روزتون_شهــ🌹ـــدایی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#شهدای_شهرمون_را_بهتر_بشناسیم
#مربی_شهید_پاسدار_علی_اکبر_همتی
از کودکی به همراه پدر در هیئت های مذهبی شرکت می کرد و افتخارش خادمی حسین (ع) بود.
در عنفوان جوانی همزمان با تحصیل، مشغول فعالیتهای انقلابی شد.
دیری نپایید که زمزمه های جنگ به گوش رسید و ایشان که خود را در قبال مردم و دین مسئول می دانست با این که ۱۶ سال بیشتر نداشت وارد بسیج شده و پس از گذراندن دوردهای آموزشی، داوطلبانه، راهی جبهه شد.
در سال ۱۳۶۲ به سپاه پیوست تا بتواند منسجم تر به اقدامات خود ادامه دهد، دوره های مخصوص تخریب و شناسایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و خدمت خود را خالصانه از مناطق جنگی کردستان، کرمانشاه، مهران، سومار، چنگوله و.... شروع کرد.
از آن پس در واحد اطلاعات تیپ امیرالمومنین «ع» و نهایتا در لشگر انصار الحسین (ع) در گردان تخریب فعالیت داشت و در عملیات های مهمی همچون مسلم بن عقيل، والفجر۵، مرصاد و... حضور داشت.
شهید همتی تا پایان، رزمنده جنگ و جبهه بود و بعد از امضا قطعنامه باقی عمر خود را با حسرت و دوری از دوستان شهید و جا ماندن از خیل شهدا سپری نمود.
بعد از اتمام جنگ مدتی در پادگان قهرمان و نیز در پادگان قدس به عنوان مربی تخریب خدمت می کرد و سربازان و دکتر وظیفه های زیادی را آموزش می داد تا اینکه خدمت خود را با افتخار به پایان رساند و به درجه بازنشستگی نائل آمد. روح بلندش آرام و قرار نداشت، نمی توانست بیکار بماند. با توجه به سابقه درخشانش از سوی قرارگاه خاتم الانبیاء در بخش انهدام معادن و تونلها مشغول شد، علاوه بر آن کار در موزه دفاع مقدس و...
تا این که در سال ۱۳۸۸ از او خواسته شد پاکسازی
مناطق مین گذاری شده رابر عهده بگیرد. ایشان با عشق و علاقه پذیرفت و در قرارگاه کربلا حاضر شد.
قرارداد جدید و فعالیتهای دوباره، مثل همیشه با نیت کسب رضای خدا و انجام وظیفه و نجات دادن جان انسانها.
ایشان نفس کشیدن در هوایی را می طلبید که روزی شهدا نفس می کشیدند. قدم زدن، نماز خواندن، اشک ریختن و توسل کردن در این خاک بود کهبه او آرامش میداد. این بار فرمانده گروهی بود که برایپاکسازی مناطق آلوده مرزی آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، و خوزستان تلاش میکردند. مناطقی که هر روز قربانیان زیادی می گرفت. زمین هایی که بر اثر گذشت زمان و دست کاریهای پیشین، پیچیده شده بود و مین هایی که یا در سطح پایین تری از خاک پنهان شده بودند یا قابلیت خنثی سازیخود را از دست داده بودند و مردانی که حتی بعد از جنگ هم می بایست با آنها دست و پنجه نرم می کردند.
کار، ایمان و توانایی بالایی می طلبید.
با توکل به خدا و عشق، در منطقه حاضر می شد و به جمع آوری و انهدام مین و مهمات باقی مانده هشت سال دفاع مقدس مشغول می شد.
#روز_آخر
چند روز قبل از عید غدیر بود که با ایشان تماس گرفتند. ایشان مرخصی بود، بعد از تماس بلافاصله حرکت کرد. باید میرفت و چاله های انباشته شده از مین را منهدم می کرد. صبح روز عید غدیر، عازم منطقه مرزی مریوان شد. در حین انجام کار بود که بر اثر انفجار یکی از چاله های انباشته از مین و مهمات، آسمانی شد و به آرزویش که شهادت بود، رسید.
از خدا خواسته بود به گونه ای شهید شود که هیچ اثری از پیکرش باقی نماند. پیکری که هیچگاه بازنگشت و تنها یک دست (که همیشه در راه خدا حرکت کرده بود با دستکش سفید آمد تا مرهمی باشد بر دل مادر و اشکهای بی پایان همسر و پاسخی برای چشمان منتظر فرزندان بویژه دختر سه ساله اش.
بالاخره این زمینها توانست شهید همتی و پنج بار و همراهش را به قافله شهدا برساند.
مردی که تمام عمر تابع امر ولایت بود و در نهایت روز عید غدیر با مولای خود پیمان بست و با خون خود آن را امضا نمود.
وابستگی خاصی به خانواده و دختر سه ساله اش داشت اما همه را به خدا سپرد و به راه و هدف خود ادامه داد.
اینها را گفتیم ولی هیچ زبانی قادر نیست اخلاص، مهربانی، شجاعت، شوخ طبعی، عبادتهای باصفا و پاکی دلش را بر صفحه کاغذبیاورد.
نامش على اكبر بود و سیره اش علی اکبری...
آری خوشا به حال شهدا که در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند.
#فرازی_از_وصیت_نامه
تابع امر ولایت باشید. همیشه توکل به خدا کنید از غیبت و دروغ دوری کنید. عبادت هایتان را خوب انجام دهید
هیچ نگران رزق و روزی نباشید. برای خدا و کسب معنویت کار کنید؛ روزی حلال را خدا با تلاش و ایمان و تقوا به شما می رساند
شهدا را فراموش نکنید و دنباله رو آنها باشید. به اسلام و انقلاب خدمت کنید.
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
http://sahba.ir/download/tarhekoli/04%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D9%88%20%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%AA%20%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C.mp3
🔰جلسه چهارم
ایمان زاینده همراه با تعهدات عملی
31 شهریور 1353
5 رمضان 1394
🔷طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
استاد :
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔆اِلهی لَا تُوءَدبنی بِعُقُوبَتِکَ
🔸خدایا آمده ام که آشتی کنم، مرا آنگونه ادب مکن؛ که فراتر از طاقتم باشد . . .
#فرازی_ازدعای_ابوحمزه_ثمالی
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : ۱۲۶
حسین خوشش آمد و با احساسی آمیخته با غرور گفت: «سالار اگه
بترسه که دیگه سالار نیست
نزدیک یک ماه در سوریه بودیم با
حسین آمدیم و با حسین برگشتیم
سفری که خستگی چند سال دوری
حسین را با دعا و زیارت از تنمان
ریخت
حسین کارش را در سوریه به فرمانده دیگری تحویل داد و به ایران آمد. برایم قابل پیش بینی بود که از تجربه او درجهت استمرار حرکت مقاومت استفاده کنند فرمانده کل سپاه مسئولیت راه اندازی قرارگاه تازه ای رابه او واگذار کرد تا جبهه مقاومت بیش از گذشته تقویت شود در کنار این کار پرتحرک خادم حرم امام رضا (ع) هم شد انگار خدمت پنهان او در یک گوشه از حرم امام رضا، مایه آرام دل دور شده او از حرم حضرت زینب بود بی سروصدا دو هفته یکبار به مشهد میرفت و میآمد. چند باری
هم به سوریه رفت.
یک روز وقتی از مشهد برگشت :گفت: «پروانه نوکری حرم آقا امام ،رضا یه لذت معنوی داره که دنیا رو از
تن آدم میتکونه
گفتم: «شما که دنیا سه طلاقه رو کردی
خندید «حداقل شما میدونی هنوز دلم یه جاهایی گیره
زیر و بم روح و جانم را بهتر از خودم می.شناخت چیزی گفت که حرف دلش بود و مجبور به سکوتم کرد حتی سؤالی که فکرم را مشغول کرده بود را از ذهنم بیرون کشید میخوای بپرسی که بعد از تشکیل دفاع وطنی سوریه چه نیازی به
سازماندهی نیرو تو ایرانه؟
و خودش جواب داد: دشمنان بیرون مرزها بیکار ننشسته ان همه جوره اومدن پشت سر مسلحین و تکفیریها با سلاح ،پول امکانات و حتی نیروی انسانی دیروز در سوریه امروز تو عراق و
👇👇👇
شاید فردا بخوان نزدیک مرزهای ما شیطنت کنن
آمادگی مردمی یعنی تضمین امنیت
پیش از وقوع بحران و جنگ
پرسیدم کاری هس که منم بتونم
کمک کنم؟»
گفت: «آره، سرکشی به خونواده های
شهید مدافع حرم
.انگار این پیشنهاد را از قبل آماده کرده بود یکی دو بار از مظلومیت شهدای مدافع حرم که تعریف کرد لابه لای صحبتهاش حرفهایی زد
که سوختم .
میگفت به خاطر «یه سری محدودیتها تعدادی از شهدای افغانی و پاکستانی توی ایران دفن میشن شاید اونا یکی دو تا فامیل توی ایران داشته باشن باید شما با اونا ارتباط داشته باشین اما
میتونین کارتون رو از سرکشی به خونواده شهدای ایرانی شروع کنین این یه کار اداری نیس دولتی نیس
یه کار زینبیه
به حرمت نام مبارک حضرت زینب کار سرکشی را شروع کردم . وقتی پای درد دل بازماندگان شهدا می نشستم ، به ژرف اندیشی حسین میرسیدم و به رسالت زینبی که او بر
دوشم گذاشته بود.
بیشتر خانواده شهدا نام حسین
همدانی را از زبان شهیدشان شنیده
بودند یکیشان قبل از شهادت
تعریف کرده بود که «کارم دیده بانی و هدایت آتش بود. دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دو بار از یک نقطه بالا میآوردم تک تیراندازهای تکفیری با قناصه میزدند توی سرم.
سردار همدانی وقتی به خط سرکشی
میکرد کنارمان می نشست با آمدنش بچه ها روحیه میگرفتند ترس را نمی شناخت، شجاع بود و خاکی. با ما غذا میخورد توی همان خط مقدم که بیشتر ساختمانهای
مسکونی بود یک روز دیدم که
نهارش را تا نصف خورد و بقیه
غذایش را که برنج ساده بود توی
پلاستیک ریخت و با من خداحافظی
کرد. کنجکاو شدم و با دوربین دیده
بانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم باید از جایی عبور میکرد که زیر دید و تیر قناصه زنها بود. از آنجا هم رد شد و به جایی رسید که مرغی پا شکسته نشسته بود .برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت.این خاطره را وقتی همسر شهید از زبان شوهرش تعریف کرد تازه فهمیدم که یک سینه حرف ناگفته از حسین در تک تک رزمندگان جبههٔ مقاومت وجود دارد.
محرم سال ۹۴ حسین طبق سنّت
دیرینه اش به هیئت ثارالله سپاه
همدان رفت. من و بچه ها در تهران
ماندیم یکی از کسانی که درهیئت بود چند قطعه عکس و فیلمی از حسین به ما نشان داد که لباس سیاه هیئت پوشیده و ظهرعاشورا برای مردم که بیشتر جوانان بودند سخنرانی و مداحی میکند و مثل یک طفل یتیم و بی پناه با صدا بلند گریه میکند و به پهنای صورتش
اشک می ریزد.
وقتی به تهران آمد خودش از حال
خوشی که در محرم امسال داشت
تعریف کرد و از اینکه برای اولین بار
مداحی کرده بود گفت . و من نگفتم
که فیلم و عکس این مداحی را دیده ام پرسیدم توی هیئت چی
خوندی؟»
گفت: «روضه» که بلد نبودم فقط پشت سرهم مثل میاندارها تکرار میکردم «حسین آرام جانم حسین
روح و روانم حسین دوای دردم حسین دورت بگردم .»
⬅️ ادامه دارد ....
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی« س» فعلا مصوبه و برنامه ای در خصوص افطاری میلاد امام حسن مجتبی «ع» نداشته است ، هر گونه اطلاع رسانی در این خصوص توسط مدیر هیئت اعلام میگردد.
یا علی