eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
87 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسب سوم خرداد ماه (سالروز آزاد سازی خرمشهر ) و اول خرداد (سالروز شهادت شهید محمد بروجردی) اکران فیلم سینمایی غریب 🔹 با موضوع زندگینامه شهید بروجردی در دوران دفاع مقدس ♦️ پنجشنبه ۴ خرداد ماه 🔸 زمان: ساعت ۲۱ ( ۹ شب ) 🔸 مکان: در جوار حرم ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی«ع» شما هم دعوتید به دیدن این برنامه قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام 👈لطفا اطلاع رسانی کنید .
دیدار اعضای محترم هیئت به نیابت از تمامی خواهران بازنشسته از پیشکسوت خواهر (فراجا) سرکار خانم اسماعیلی بمناسبت میلاد حضرت معصومه «س» و سالروز آزاد سازی خرمشهر امروز سه شنبه ۱۴۰۲/۳/۲ 🚩 «سلام الله علیها»
: محمد علی جعفری ۳۲ تا محمد حسین برسد به مشهد مدام بهش زنگ میزدم .سعی میکردم پشت گوشی مسلط باشم. از اینکه فرصت زیارت پیدا کرده بود یا نه به ما خبری نداد فقط لحظه پرواز به پدرش زنگ زده بود . از وقتی که پدرش گفت «رفت»، قلبم سر ناسازگاری گذاشت؛ تندتند میزد تیر میکشید سنگینی می کرد. صبح یکشنبه بعد از نماز صبح خواب به چشمم نیامد . چادر نماز را از دور سرم باز نکردم یا پای سجاده مینشستم یا دور خانه راه میرفتم گوشی را از دستم جدا نمیکردم نشستم روی مبل خیره شدم به صفحه موبایل بهش زنگ زدم هر دوتا خطش خاموش بود؛ شماره هایمان مثل هم بود؛ فقط آخر شماره من ۷۰ بود، آخر شماره محمد حسین ۸۰ همیشه خدا هم دو تا گوشیاش توی دستش بود، آیفون و نوکیای ساده. هر موقع گوشی نو میخریدم سیم کارتش را بیرون می آورد می گذاشت روی عسلی می گفت: «حاج خانم برو برای این یه فکری کن گوشی آیفونش را به مناسبت تولدش خریده بودم. تازه آیفون آمده بود توی بازار آن موقع نزدیک سه میلیون برایم آب خورد. نزدیک تولدش میگفت اگه گفتی چند روز دیگه چه خبره؟ الکی فکر میکردم هیچی مگه قراره چه خبری باشه؟ کمی فکر کن ۲۳ دی رو میگم الهی قربونت برم تولدته آهان !! مشمول میخواستی از زیرش در بریها نه من همین حالا کادوی تو رو نقد میدم محکم بغلش می گرفتم و میبوسیدمش. اینم کادوی تولدت خب بعدش بعدی نداره نه اینکه فایده نداره بعدش دوباره ماچش میکردم آن قدر که دیگر خسته میشد میرفت و می گفت: «با تو مشمول آبمون تو یه جوب نمیره!» 👇👇👇
خنده روی لبم .. با سید رفتم توی اتاقش لباسهایش روی جالباسی بود. یکی یکی بغل گرفتم ..بوییدم عطرش را میکشیدم ته ریه ام.. فرهاد ادکلنهای گران قیمت می خرید محمد همه را صاحب میشد زیاد هم رفقاش بهش هدیه میدادند، ورساچه، اروس مشکی ،تروساردی ،اومو و زارا.... پا شدم بروم امامزاده علی اکبر (ع) گفتم میروم کمی آرام میشوم رفتم از جاکفشی کفشم را بردارم کلاه کاسکتش را .دیدم خاله اش از سوئد برایش فرستاده بود یک کلاه با لباس موتورسواری خیلی ایمنی داشت. حریفش نمیشدم بپوشد بهانه می آورد که سایزش نیست میگفتم لباسشو نمیپوشی عیبی نداره؛ لااقل کلاهشو بذار «سرت» انگار میخواست حرصم را در بیاورد با نیش باز گفت: «کجای کاری حاج خانم؟ من اتوبان صدر رو با سرعت ۱۸۰ یک طرفه رفتم هیچی نشد! لبم را گاز گرفتم زدم روی پایم لپم را کشید و گفت: چه کار کنم مأموریت بود، باید تعقیبش میکردم لباس و دستکشش که غیب شد. برایم مثل روز روشن بود که به یکی بخشیده صدایش را در نیاورد آخر احوال لباس را ازش پرسیدم لب هایش به خنده باز شد گذاشته م مغازه یکی از بچه ها برای فروش برای اینکه بهش ثابت کنم می شناسمش گفتم «آره جون مادرت!» از داخل جاکلیدی کلید خانه را برداشتم سوئیچ موتور محمدحسین آویزان بود ولی هیچ وقت به من نگفت چرا عاشق احمد کاظمی بود دست کشیدم روی عکس شهید کاظمی . جاسوئیچی اش میخواستم بروم کلاس ورزش. زمستان بود و یک روز برفی میخواستم با ماشین بروم ریموت در پارکینگ را ندیدم. ریموت قبلاً دست محمد حسین بود بهش گفته بودم که خواستی از خانه بیرون بروی حتماً ریموت را در جاکلیدی بگذار محمد حسین رفته بود بیرون مجتبی دوسه بار بهش زنگ زد جواب نداد همه خانه را زیرورو کردم یک ماشین دیگر بیرون داشتیم نزدیک خانه جا نبود با فاصله زیادی پارک کرده بودیم مجتبی که دید ریموت نیست رفت آن ماشین را بیاورد کلاسم دیر شده بود. مجتبی دویده بود که زودتر ماشین را به من برساند. دوسه بار خورده بود زمین دیدم خیس و لنگان دست خالی برگشت . گفت که ماشین یخ زده و روشن نشده گفت «مامان آژانس میگیرم کهبه کلاست برسی.» دیگر خیلی دیر شده بود. بیخیال کلاس شدم. گوشی ام را برداشتم به محمد حسین پیام دادم آقا محمدحسین سلام یک مقدار در رفتارت تجدید نظر کن اگر خیرت به ما نمیرسد حداقل شرت هم به ما نرسد .... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند:... 🌷فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.»حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» 🌹خاطره ای به یاد سردار دل‌ها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅خاطره شنیدنی از مرحوم آیت الله بهجت و ارزش زائر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری چشم انتظار بابا... 🔹به بهانه روز دختر، گفت‌وگو با آوا الداغی، دختر شهید غیرت حمیدرضا الداغی، دختر شهید محرابی، شهید مدافع حرم دختر شهید اصلانی، روحانی شهید حادثه تروریستی در حرم مطهر امام رضا(ع) شهید شهید مدافع حرم شهید حادثه تروریستی در حرم مطهر امام رضا(ع) 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز که روز زیارتی امام رضاست...از دور و نزدیک...چشمان‌مان را ببندیم...دستی روی سینه بگذاریم و...با سلامی...زائر امام هشتم شویم زیارت مختصر امام رضا علیه السلام السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلت 💔که گرفت با رفیقی درد و دل کن که آسمانی باشد این زمینیـها در کارِ‌خود هم مانده اند سلام ✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 🌹شهـــید سید مصطفی حسینی: براى زنده کردن ارزشها و شناخت حقیقت و یافتن روح معنوى بیشتر به قرآن مراجعه کنید و نهج البلاغه را از یاد نبرید و راه شهدا را گرامی بدارید و امام سازش ناپذیر که همه عمرش را صرف تداوم این ارزشها کرده تنهایش نگذارید و همچون همیشه سخنانش را تبدیل به عمل کنید و در جاده حقیقت راهتان را ادامه دهید. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: محمد علی جعفری ۳۳ گوشی ام را برداشتم به محمد حسین پیام دادم «آقا محمدحسین سلام یک مقدار در رفتارت تجدید نظر کن اگر خیرت به ما نمی رسد حداقل شرت هم به ما نرسد. مجتبی چند بار به تو زنگ زده گوشی ات را جواب .ندادی رفته ماشینو بیاره خورده زمین من هم به کلاس نرسیدم. خیلی از دست تو ناراحت شدم چرا ریموت را با خودت بردی؟ جایی دستش بند بود که دیر جواب داد: «سلام. اولاً گوشی ام زنگ نخورده ،میآیم و به شما هم نشان میدهم دوم ریموت را من نبردم زیر میز اتو است... بعد هم دوباره پیام داد :«مجتبی طوریش شده؟» جواب دادم نه الحمدلله» غرور به خرج ندادم وقتی آمد خانه به او گفتم «حق با تو بود؛ معذرت میخوام من نباید عصبانی می شدم در خانه را باز کردم چشمم افتاد به بستنی فروشی مغازه روبه روی خانه ما انواع و اقسام شغل ها را میزد ولی نمی چرخید گل ،فروشی ،قصابی و میوه فروشی محمد حسین می گفت: نمیدونم روی چه حسابیه که این هر شغلی میزنه نمیگیره مدتی بعد دوسه جوان شهرستانی آمدند بستنی فروشی راه انداختند دل محمد حسین برایشان میسوخت برای برکت کسب و کارشان خیلی دعا میکرد من و زهرا را وادار کرد به دعا کردن طولی نکشید که کارشان رونق گرفت محمد حسین دم به دقیقه ازشان خرید میکرد 👇👇👇
گاهی با خنده میگفت: «اگه اینا بدونن من چقدر براشون دعا کردم نصف درآمدشونو میدن به من! مگر لحظه ای یاد محمد حسین رهایم میکرد. آمدم بیرون حواسم پرت شود داغ دلم تازه شد انگار جلویم قدم میزد مثل همیشه دم در امامزاده ایستاده بود با ذکر شمار چسبیده به انگشتش به موتورها نظم میداد حسرت نشستن پای سخنرانی و سینه زنی به دلش می ماند می گفت «موقع روضه گوشه ای می نشینم و از صدای بلندگوی حیاط گوش میدم. بقیه وقتها هم در حال بدو بدو کردن بود. این آخری ها متوجه شدم مسئول توزیع غذا شده است. هیئت نمیتوانست به همه غذا بدهد. فقط برای خدام، نیروی انتظامی و بچه های بسیج و آتش نشانی سهمیه غذا در نظر گرفته بود از هشت و نه صبح می رفت تا آخر شب خوشم میآمد وقتی می دیدم با جان و دل خادمی میکند کوتاهی نمی کرد هر جا لنگ میشد گوشه کار را می گرفت؛ زیرانداز انداختن جارو زدن انتظامات ....... بعضی از شبها میدیدم دهانش بوی سیر میدهد ازش میپرسیدم شام چی خوردی؟» فلافل على می فهمیدم به خودش غذا نرسیده دست به نقد می رفت روبه روی امامزاده فلافل میخورد میخندید ولی هیچی نذری های مامان پز خودم نمیشه خیلی خوشش میآمد غذاها را به نیت اهل بیت می پزم اکثر روزها بهشان میگفتم که امروز غذا متعلق است به کدام معصوم. موقع آشپزی نیت میکردم !خدایا هر کی از این غذا میخوره عشق و معرفتش به اهل بیت روزبه روز بیشتر بشه. ذره ذره این غذا در بدن هر کی میره قوتی بشه که عبادت و خدمتی کنه برای تو و معصیت تو رو نکنه جلوی ورودی امامزاده ایستادم دست به سینه به آقا علی اکبر (ع) سلام دادم پا را گذاشتم در صحن صدای محمد حسین پیچید توی گوشم مامان، شیطون خیلی دور آدم پرسه میزنه که اجرتو پایمال کنه، از راه خانومها وارد میشه بعضیشون میان توی روم وایمیستن و میگن شماها ال هستید و بل هستید! این قدر پاپی میشن که عصبانی بشی و حرفی بزنی تا عملت از بین بره . محمد حسین را بین قبور شهدا میدیدم محمد حسین ده دوازده .ساله آن زمان جمعیت هیئت زیاد .نبود خانمها و آقایان داخل مینشستند بچه ها توی حیاط امامزاده خوش میگذراندند. شب های احیا سورشان بود. با کلی خوراکی و اسباب بازی و دفتر نقاشی شب را سحر میکردند. سخت نمی گرفتم تا بهشان خوش بگذرد رفتم روی نیمکت فلزی روبه روی قبر شهید امیرسیاوشی نشستم. تازه در سوریه شهید شده بود وصیت کرده بود پیکرش را درجوار امامزاده علی اکبر (ع) خاک کنند و محمود کریمی توی قبر برایش روضه بخواند. آقای کریمی مداحی «بیا برگرد خیمه ای علمدار» ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت؛ 🌹 دانشجوی ترم آخر دانشگاه علم و صنعت فرمانده غیور سپاه همدان جانشین لشکر همیشه پیروز ۲۷ محمدرسول‌الله "ص" شهادت؛ دوم خردا ۱۳۶۱ عملیات الی‌بیت‌المقدس 🔸🌺🔸-------------- 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 *برخی از توصیه‌های اخلاقی عرفانی آیت‌الله سید عبدالله فاطمی‌نیا رحمة‌الله‌علیه* ❇️ عمده چیزی که برزخ را تاریک می‌کند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن می‌کند، گره‌گشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک می‌کنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ می‌شوند. 🟢 خواهش می‌کنم حاضر جواب نباشید. من به جوان‌ها می‌گویم دیر نمی‌شود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقت‌ها آدم را محروم می‌کند. همین‌طوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید. 🟢 مشاجره‌ها و نزاع‌ها، نور باطن را خاموش می‌کند! بسیاری از بی‌حالی‌ها و عدم نشاط‌ها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات می‌رود و دیگر چیزی نمی‌ماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است. 🟢 نعمتی که انسان را از خدا غافل کند، نقمت و عقاب است. از جمله، گریه‌ی استدراجی است. حالِ گریه به او می‌دهند، که فکر کند آدم خوبی است! بعضی افراد هستند که در مجالس و هیئت گریه می‌کنند اما کارهایی از این‌ها سر می‌زند که سنگ را به گریه می‌‍اندازد! مسکین گمان می‌کند خیلی حال خوبی دارد! 🟢 در جامعه‌ی ما تقوای لسانی خیلی کم است؛ بعضی از متدیّنین، اهل مسجد، اهل هیئت، تقوای لسانی را از دست داده‌اند! گویا غیبت واجب است و تهمت و افتراء مستحب! خدا می‌داند خیلی خطرناک است، توفیق سلب می‌شود، قلب تیره می‌شود، نشاط در عبادات موجود نیست. 🟢 بگذارید جمله‌ای کامل شود بعد ایراد بگیرید. نمی‌دانم چرا اینطوری هستیم! در خواهر و برادری هم حاضر نیستیم حرف یکدیگر را تا آخر گوش کنیم. می‌گوییم وایسا، شکر تو کلامت! خب شکر به چه درد می‌خورد؟ یا اگر از جمله‌ای خوشش نیاید می‌پرد وسط حرف! بابا جان صبر کن تا حرف اون آدم تمام شود. 🟢 خشم ما را بیچاره کرده است، نمی‌گذارد به جایی برسیم! هی دور خود می‌چرخیم، چرا که بداخلاقیم! امام صادق علیه‌السلام فرمود: «آدم بد اخلاق، معارف را پیدا نمی‌کند.» آقای طباطبایی اگر بداخلاق بود، المیزان نمی‌توانست بنویسد. بد اخلاقی با معارف جور در نمی‌آید. 🟢 ماها ولخرج نورانیت و نور هستیم؛ کاری می‌‍کنیم، نورانیتی حاصل می‌شود؛ راحت کاری می‌کنیم که می‌رود و جایش را به ظلمت می‌دهد. شب بلند می‌شویم چندتا استغفار می‌گوییم و مشمول آیه «ویستغفرون بالاسحار» می‌شویم اما صبح می‌گوییم «حالا غیبت فلانی نباشد ها…» هیچی تمام شد و رفت 🟢 تعجب می‌کنم از بعضی‌ها! آقا یا خانم مؤمن ۲۰ بار عمره رفته، بار ۲۱ می‌گویند بیا پول عمره را بده برای جهیزیه دختر یتیم؛ می‌گوید نمی‌توانم؛ دوستانم می‌روند، من نروم؟! حالا بگو شما این همه رفتی، اخلاق را رعایت می‌کنی؟ مگر دین مسخره است؟! هر سال عمره می‌روی؛ یک عیب را از خودت دور نکردی؟ 🟢 فرد در حالی که تصور دارد خبری است وارد روز قیامت می‌شود اما ناگهان تعجب می‌کند؛پس نمازها و عمره‌ها چه شد؟میگویند دل شکستی! ریا کردی! زهر زبان ریختی! جوان عزیز اگر می‌خواهی به جایی برسی از خانه‌تان شروع کن! اگر دل خواهرت را شکستی، دل مادروپدر را شکستی، برو درستش کن. از خانه شروع کنید. 🟢 اهل قسم نیستم ولی مجبورم، دلم می‌سوزد. خانم‌ها،آقایان! بشنوید! به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قسم اگر لطیف نباشید چیزی گیرتان نمی‌آید، خودتان را معطل نکنید. هی اوقات تلخی راه می‌اندازد، عصبانی می‌شود، بعد هم میخواهد بشود زبدةالعارفین؛ یک‌بار این قسم را خوردم که تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی‌آید. 🟢 خدا گناه «آبرو بردن» را سخت میبخشد. امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «کسی که آبروی مردم را نریزد، خداوند از گناهان او صرف‌نظر خواهد كرد.» اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند! فکرنکنید همه از دیوار مردم بالا میروند. یک مشت مقدس را می‌آورند جهنم به سبب اينكه آبرو میبردند! اسلام خواهان حفظ آبروی افراد است. 🟢 خبرهای بد را هیچ وقت در خانه نگویید؛ تا به خانه میرسد، می‌گوید تصادفی را دیدم! نمی‌خواهد بگویید. اصلا خبرهای منفی را در منزل نگویید. شما را به خدا قسم میدهم این‌ها را رعایت کنید؛ ضربه‌هایی به خانواده زده می‌شود که جبران نمی‌شود. چیزهای پریشان کننده نگویید. به همسر و بچه‌ها آرامش دهید. 🟢 مردم فکر می کنند اولیاء خدا روزی هزار رکعت نماز می خوانده اند که این طوری شدند. خیر؛ آنها فقط در اثر داشتن صفات عالیه به این جا رسیدند. 🟢 صفات عالیه انسان را ده فرسخ ده فرسخ جلو می اندازد. یک خشم فرو خوردن آدم را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می رساند، یک دل شاد کردن تو را خیلی زودتر می رساند، یک مادر خوشحال کردن زودتر می رساند. از اینجا باید شروع کنیم. اینجا را درست کن بعد هزار رکعت نماز خودش می آید، خودت مشتاق می شوی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا