eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
226 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
به به چه نسیمے،چه هوایی، سرِصبح به به چه سرودِ دلگشایے ، سرِ صبح صبحانہ یِ من، بهشتےاز زیبایی ست پیچیده چه عطرِ خوشِ چایے، سرِ صبح سلام✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط موفق_27.mp3
21.84M
🔖 🌖 محال است حال ‌و روز انسان، همیشه یکسان باشد! بالا و پایین‌های روح، برای همه، حتی اولیاء خدا وجود دارد؛ اما ☜ آنچه در ارتباطات مهم است، [ قدرت مدیریت و کنترلِ روح در تغییر حالتهای گوناگون است.] چگونه می‌توان به چنین قدرتی رسید؟ 🎤 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
از همسایه‌ها که همکارش بودند شنیده بودم به همین زودی می‌شود فرمانده‌ی نیروی زمینی سپاه. چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد. شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند، بهش گفتم: چرا نگفتی؟ گفت: مگه فرقی می‌کنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم. اینجا و اونجا نداره. این مقام‌ها مثل یه ورق کاغذ زیر پا می‌مونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم، همین. شهید 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ خواهربرادری 👌 با صدای عبدالرضا هلالی و محمد حسین پویانفر 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
: محمد علی جعفری ۳۸ گردنبند چرم دور گردنش را از لای دکمه پیراهنش بیرون :کشید «مامان باورم شده که خدا به واسطه این حرز منو محافظت میکنه رفته بود ،قم، دیدار یکی از شاگردان آیت الله .قاضی آن عالم بهش گفته :بود «تو تا الان باید بارها کشته می،شدی یک حرز برایت مینویسم گردنت بینداز که بلا را از تو دور کند شاهد میآورد که در خیابان اندرزگو موردی را گرفتیم که مست بود. شیشه نوشابه ای میزند میشکند نمیدانسته که طرف قصد پرتاب دارد. پرت میکند سمت محمد حسین می گفت: «همان لحظه یکی از بچه ها صدام زد تا بر میگردد شیشه از کنار صورتش رد میشود احساس خطر کردم من هم از یکی از اساتیدم در حوزه حرزی گرفتم برایش حرز جامع بود از همه حضرات معصومین آن را گذاشت در کیف گردنبندش . دفعه بعد که رفت قم از پست اینستاگرامش متوجه شدم با دوسه تا از دوستانش توی صحن امام رضا (ع) عکس گرفته بود. نوشته بود: نائب الزیاره تونم حرم حضرت معصومه (س). طبق معمول همهٔ پستهایش پایینش نوشته بود به رسم رفاقت دعای شهادت کتابچه وصیت نامه آیت الله مرعشی نجفی به همراه یک عکس از ایشان آورد برایم میگفت: «رسیدیم خدمت فرزند آیت الله مرعشی نجفی از حال و هوای معنوی آن جلسه تعریف میکرد از تشرف آیت الله مرعشی خدمت امام زمان (عج) در این تشرف امام زمان (عج) به آیت الله مرعشی توصیه هایی فرموده اند توی کتابچه ای که محمد حسین آورده بود، آن نکات بود از بین یازده توصیه چند مورد را علامت زدم خودم را مقید کردم به 👇👇👇
انجامش مدام در حق محمدحسین دعا میکردم که این کتابچه را به من .داد این اعمال خیلی شیرین و دلنشین بود عکس آیت الله مرعشی را زدم روی شیشه بوفه صبح به صبح که بیدار میشدم به ایشان سلام میدادم و عرض ادب میکردم بعد از نماز برایشان دعا میکردم که به واسطه ایشان توصیه های امام زمان (عج) به دست ما رسیده مدتی پنجشنبه ها میرفت .قم در یکی از سفرها رفته بود خدمت یکی از .عرفا وقتی برگشت :گفت مامان میدونی هرکی ذکر مخصوص به خودش رو داره؟ توی حوزه سر درس اساتید اخلاق شنیده بودم :گفت: «من ذکرم رو گرفتم.» پرسیدم خب چیه؟ به منم بگو گفت: «نه دیگه، خصوصیه!» بعد از فوت آقای هاشمی و حواشیاش خیلی برای عاقبت به خیری دعا می کرد میگفت «مامان از صبح تا حالا هرکی رو که دیدم میگه دهنم نمی چرخه یک حمد یا صلواتی براش بخونم چند ساعت قبل از تشییع بهش زنگ زدند برود مأموریت با شوخی به رفیقش گفت: شیخ پشمک بیا دم امامزاده» گفته بودند قرار است فتنه گران در مراسم تشییع آشوب به پا کنند مراسم را از تلویزیون دیدم. محمد حسین دیر کرد دل نگرانش شدم .چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد پیام داد درگیرم دیر میام!» نمیدانستم غذایش را روی گاز بگذارم بماند یا نه سابقه داشت شبهایی که نمیآمد و غذا فاسد میشد دلش نمیآمد نصفه شب بیدارمان کند. با دوستانش میرفت توی یک مغازه موتورسازی می خوابیدند وسط سیاهی و روغن عکسش را بهم نشان داد همه روی یک پتوی سربازی کف مغازه خوابیده بودند به سرش غر زدم که صدرحمت به کارتن خوابها می گفتم: طوری نیست من راضی ام بدخواب بشم ولی بیا توی خونه راحت بخواب از این گوش میشنید از آن گوش بیرون می کرد. بعد از نماز صبح آمد خانه خوابید. دوسه ساعت نگذشته بود که دوباره بهش زنگ زدند پاپیاش شدم دیشب کجا بودی طبق معمول داستان پلیسی اش را تعریف کرد سر پل کالج به یکی مشکوک میشود می گفت توی جمعیت داشت اعلامیه پخش میکرد گفتم «چرا» همان جا نگرفتینش گفت: «اتفاقاً اونا دنبال همین هستن؛ منتظرن هر برخوردی رو پیرهن عثمان کنن و فضا آشوب بکشن رو به مسافتی را پیاده رفته بود دنبالش؛ بعد سوار اتوبوس شده بود تا ایستگاه مترو، بعد هم رفته بود تا مرقد امام میگفت: «مامان! سایه به سایه طرف رفتم پاشو که گذاشت تو دستشویی منم رفتم داخل دستبند زدم به دستش.» نره غولی بود برا خودش؛ کتم انداختم رو دستمونو و آوردمش بیرون؛ گفتم جیکت در نمیاد عکسش را به من نشان داد شش نفر نشسته بودند توی ماتیز سر متهم پایین بود. آن دو نفر کنارش چسبیده بودند به شیشه بعد خندید: حاج خانم حالا اگه بازجوییتون تموم شده من برم به کارم برسم خیلی سفارش کردم مواظب خودش باشد. میترسیدم نترس بودنش آخر کار دستش بدهد برای اینکه ترس به جانم نیفتد خیلی از کارهایش را لاپوشانی میکرد فقط می گفت: حاج خانم ما دنبال دونه در شتاشیم!» ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا