#پسرک_فلافل_فروش |
#جوادین (ع)
#قسمت_ششم
پیمان عزیز توی خیابان شهید عجب گل، پشت مسجد مغازه فلافل فروشی داشتم. ما اصالتا ایرانی هستیم اما پدر و مادرم متولد شهرکاظمین می باشند. برای همین نام مقدس جوادین (ع) را که به دو امام شهر کاظمین گفته می شود، برای مغازه انتخاب کردم. همیشه در زندگی سعی می کنم با مشتریانم خوب برخورد کنم. با آنها صحبت کرده و حال و احوال می کنم. سال ۱۳۸۳ بود که یک بچه مدرسه ای، مرتب به مغازه من
می آمد و فلافل می خورد. این پسر نامش هادی و عاشق سس فرانسوی بود. نوجوان خنده رو و شاد | و پرانرژی نشان میداد. من هم هر روز با او مثل دیگران سلام و علیک می کردم. یک روز به من گفت: آقا پیمان، من میتونم بیام پیش شما کار کنم و فلافل ساختن را یاد بگیرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا. از فردا هر روز به مغازه می آمد. خیلی سریع کار را یاد گرفت و استادکار شد. چون داخل مغازه من همه جور آدمی رفت و آمد داشتند، من چند بار او را
امتحان کردم، دست و دلش خیلی پاک بود. خیالم راحت بود و حتى دخل و پول های مغازه را در اختیار او می گذاشتم. در میان افراد زیادی که پیش من کار کردند هادی خیلی متفاوت بود؛ انسان کاری، با ادب، خوش برخورد و از طرفی خیلی شاد و خنده رو بود. کسی از همراهی با او خسته نمیشد. با اینکه در سنین بلوغ بود، اما ندیدم به دختر و ناموس مردم نگاه کند. باطن پاک او برای همه نمایان بود. من در خانواده ای مذهبی بزرگ
شده ام. در مواقع بیکاری از قرآن و نهج البلاغه با او حرف میزدم. از مراجع تقلید و علما حرف میزدیم. او هم زمینه مذهبی خوبی داشت.