[• #نھج_علے(ع)☀️ •]
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
👻👻 پــــــــخخخخخخخ
😒 نکن!!! ترسیدم.
😄 ولی من الان نمی ترسم
😒 ببخشید جناب شجاع!!! اونوقت
شما کی میترسی؟؟
😄 من وقتی میترسم که خدا
زیادی به من نعمت میده.
😒 ههههههه. اون موقع باید خوشحال
باشی نه اینکه بترسی.
😄 ولی من اون موقع می ترسم
مخصوصا اگه غرق در گناه و معصیت
هم باشم .اون موقع می ترسم خیلی
هم می ترسم.
📚|• #نهج_البلاغه. حکمت ۲۵
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇
[•✍•] @heiyat_majazi
4_6039797107164971947.mp3
2.35M
[• #فتوا_جاتے👳•]
.
.
امام زمان زنگ زده مؤسسه مصاف
😂😂😂
جواب های مسئول پاسخگویے شنیدن داره👌
✨از نشانه های #آخر_الزمان اینه که مدعیان دروغین زیادے ظهور میکنند.✨
.
.
#مهدیار
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
هیچ شبهـهاےبے پاسخ نمونده😉👇
[•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف #قسمت_شانزدهم تلفن دفتر زنگ خورد شماره رو ن
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
[• #قصه_دلبرے📚•]
#مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف
#قسمت_هفدهم
به آقای کاظمی معاون حفاظت و امنیت سازمان اتمی که همزمان سرپرست وقت حراست بود، گفتم:
+قبلش نکته ای رو میخوام خدمتتون عرض کنم اونم اینکه اگر خاطرتون باشه، من و شما قبلا یکی دو بار باهم دیدار داشتیم، تا حدودی با هم آشناییم. می دونید که من روی رعایت مسائل امنیتی حساسم، بخصوص اتفاقاتی که در مکان های حساس و یا پیرامون اون می افته. متاسفانه حراست شما امروز پاسخ نداد. نمیدونم چرا. این عدم دسترسی ها گاهی اوقات واقعا اذیت کننده هست.
_بله از روحیاتتون با خبرم جناب عاکف. اون دوباری هم که با حضرتعالی در سال گذشته برخورد داشتم، به حساسیتتون پی بردم، وَ این روحیه قابل تحسین هست، برای همین درکتون میکنم. اما موضوع حراست که فرمودید باید بگم که امروز تا قبل از اینکه بیام اینجا برای ملاقات با شما، تمام اعضای حراست با بنده جلسه داشتن. باید عرض کنم به دلیل یه سری اتفاقات، فعلا سازمان ما رییس حراست نداره و بنده با حفظ سمت، موقتا سرپرست دفتر حراست هم شدم و امور مربوطه رو اداره میکنم. از طرفی یه سری جابجایی هم در بخش دفتر و ساختمون حراست بوده که دلیل این عدم دسترسی ها این هست و احتمالا برای همین پاسخگو نبودند. جسارتا میشه اسم، وَ مشخصات اون کارمند مارو بگید؟
+بهتون میگم.. اما به وقتش. لطفا عجله نکنید و بگذارید کمی جلوتر بریم.
لبخندی زد، دیگه چیزی نگفت... بهش گفتم:
+ببینید جناب کاظمی، دیشب اون شخصی که با یک خانوم دستگیر شد، فقط یک کارمند ساده نبوده. بلکه اون شخص یک دانشمند اتمی در سازمان شما هست. نمیفهمم چرا به این سادگی هرجا میره و میاد، یا اینکه با هر کسی نشست و برخواست داره. این شخصی که دستگیر شد، آقای دکتر افشین عزتی هستند که به دروغ خودشون رو به ما دکتر محمدی معرفی کردند. این شخص به همراه یک خانوم در یک کافه دستگیر شده. تک تک این حضرات آموزش های لازم امنیتی رو دیدن تا مورد سوءِ استفاده قرار نگیرند. عدم رعایت مسائل امنیتی توسط این شخص بنده رو به شدت نگران کرده.
_موضوع دستگیری چی بود؟
+ظاهرا مسائل شخصی.
_چطور خبرش به شما رسید؟
+ببخشید، چرا فکر میکنید نباید برسه؟؟؟!!!
_قصد جسارت نداشتم، منظورم اینه که خودشون گفتن که از فلان جا هستند؟
+بله خودشون گفتن کارمند سازمان اتمی هستند، البته مجبور شد.. چون بخاطر درگیری فیزیکی و شکایت، یک ساعتی بازداشت بودن و بعدشم آزاد میشن. علت آزاد شدن اون ها رو لطفا نپرسید. ضمنا در وسائل ایشون، کارت پرسنلی ورود و خروج سازمان اتمی بوده، بعد از اینکه هویتش برای بچه های نیروی انتظامی رویت و محرز میشه، اونا هم به رده های بالاترشون خبر میدن، رده های بالای انتظامی هم به ستادخبری ما، وَ سپس همکاران ما هم به واحدی که بنده درونش خدمت میکنم.
سرش و انداخت پایین، تاملی کرد، گفت:
_افشین عزتی... !!!!
بلافاصله سرش و آورد بالا، به من و عاصف که کنارم ساکت نشسته بود نگاهی کرد، ادامه داد گفت:
+پس که اینطور.. میشناسمش. اما جناب سلیمانی اجازه بدید زود قضاوت نکنیم. بگذارید برم سازمان، به بچه ها بگم وضعیت پرونده و... این آقا رو بررسی کنن و بهم گزارش بدن، بعدش ان شاءالله تمام و کمال اون گزارش و میرسونم به شما.
+باشه. ممنونم. منتظر خبرتون می مونم پس. ریز تا درشت این آدم باید در بیاد، بعدش به دفتر ما باید خبر بدید. نهایتش تا دو ساعت دیگه وقت دارید. تاکید میکنم، فقط تا دو ساعت دیگه. میخوام بدونم دقیقا این آدم در چه قسمتی فعالیت میکنه الآن. ما یه سری داده ها رو جمع آوری کردیم اما کافی نیست. لطفا بررسی کنید، فورا خبرش و بهمون بدید.
_برسم اداره حتما شروع به کار میکنم.
+جناب کاظمی !!
_بفرمایید آقای عاکف.
+قضیه باید کاملا محرمانه بمونه. حواستون باشه. فقط ما سه نفر با خبریم. من_شما وَ همکارم ( آقاعاصف ) که الان در این اتاق هستن.
_بله چشم.
بلند شد بره، ماهم بدرقش کردیم. به اتفاق عاصف و کاظمی از پله ها رفتیم پایین. همینطور که پایین میرفتیم بهش گفتم:
+ آقای کاظمی، همونطوری که در جلسه امروز خدمتتون گفتم، بنده به واحد ضد جاسوسی منتقل شدم.
_راستی بهتون تبریک میگم..
+زنده باشید.. اینارو نمیگم که بهم تبریک بگید. اینارو میگم که بدونید ممکنه از امروز بیشتر باهم دیگه کار داشته باشیم. درخواست بنده از شما این هست که شبانه روز گوش به زنگ باشید.
_حتما.
+ضمنا، حواستون بیشتر به افراد سازمان بخصوص رده بالاها باشه.
✍️ ادامه دارد...
بہ قلــم🖊: #عاکف_سلیمانی
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست...
🌐 @kheymegahevelayat_ir1
[•🌹•] @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🖤🍃
🍃
#خادم_مجازے
حاصل عقل بُوَد عشق و ،
جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد
عاقل نیست
ضمن عرض سلام و
تسلیت به پیشگاه حضرت ولےعصر
سلام و خداقوت
به هییتی ها
به دلشکسته ها
به هوایی شده ها
برای تسلی دل عزادار آقاامام زمان
امشب هییتی راه انداختیم
فرداشب اول محرمِ آقاست
دلتو سیاه پوشه حسین کردی؟
خودتو آماده کردی؟
لباس عزاهاتو در اوردی؟
#امشب یه محفل عزای حسینی داریم
یه محفــــل کوچولو
که دلای هوایی شده ی
دلشکسته ها و روضه خونای حسین
اروم بگیره...
این چشم امشب باید
برای حسین اشک بریزه ها
ساعت ۲۲:۰۰
آدرس: هیئت مجازی
دلداده های آقا اباعبدالله
بسم الله..💔
🍃 @heiyat_majazi
🖤🍃
[• #وقت_بندگے💕 •]
.
.
آیت الله بهجت(ره):
!🍃! سجده گناهان را میریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد "شکراً لله و الهی العفو" بگوید ، مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حس می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود . آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.
#سجده_گناهان_را_میریزد✋
#التماس_دعا
#بسماللهمومـــن☺️💚
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
سلام رفقا
ببخشید دیگه
یهوویی شد
گفتیم یه هییت کوچولو
به عشق حسین به پا کنیم..
نمیدونم چندنفر آنلاینن
چند نفر قفل دلاشون وانمیشه
چندنفر اشکاشون گذاشتن برامحرم آقا
چند نفر دلشون هوای کرب و بلا داره
چند نفر بیتابه شبای محرمن..
همین چندنفرم؛ الحمدالله
که بشیم گریه کنای حسین
بشیم عزادارای آقا
بشیم داغدار غم مولا
بچه که بودی
دعوات میکردن و میترسیدی
میرفتی پشت کی قایم میشدی؟
بدو بدو میرفتی پشت یکی
یکی که میدونستی هواتو داره
یکی که مطمئن بودی شاید
خودش چوب بخوره
ولی نمیزاره تو چوب بخوری
الانم همون بچه اییم
وقتایی که میترسیم
بدو بدو از سنگینه گناهامون
میریم پشت حسین ..
آقا هم مگه میشه
هوامونو نداشته باشه؟
اخه اون حسینه..
حسین دلش نمیاد سر کج شده و
نگاه ملتمس گونه تورو ببینه و نگه چته..💔
حسین شاید خودش شرمنده بشه
اما میگه هیس!
من حسینم
هواتو دارم
تو فقط یه قدم بردار سمتم
بقیش باخودم....😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتون شکست..💔
التماس دعا..
هیئت مجازی 🚩
دلتون شکست..💔 التماس دعا..
داره کم کم تموم میشه..
یه سال چشم انتظاریمون...💔😭
بس نیس هرچی گناه کردیم؟
بس نیس اینهمه روسیاهی؟
فرداشب با چه رویی به آقا بگیم
آقا؟
همونی که همیشه
پشتت قایم میشده اومده
شناختن که میشناسی
مگه میشه نشناسی
اخه من همون روسیام😭💔💔
کمرم از بار گناه خم شده آقا