eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🗳🇮🇷 اگه خطا ڪنیم واقعا جبران ناپذیره. مقدمات ظهور داره فراهم میشه. 🗳🇮🇷
🗳🇮🇷 تا پنجشنبه و همچنین روزهای آتی انتخابات با ما همراه باشید. پیشنهادات و سوالات👇👇👇 @DokhtarAbani دعامون ڪنید، ختم بردارید، ان شاالله اتفاقات نابے در راهه به شرط اینڪه ما به هوش و به گوش باشیم. دعاااامون ڪنید. یازهرا. 🗳🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🍃 فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی 🍃 الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا 🍃 إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ سرانجام او(نوح)را تکذیب کردند.پس او و کسانی را که در کشتی با او بودند ،نجات دادیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم.زیرا آنان گروهی کوردل بودند. سوره 👈 اعراف آیه 👈 64 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] .گاهی نه گریه آرامت می کند 😭 و نه خنده 😁 نه فریاد آرامت می کند😱 و نه سکوت😶 آنجاستـ که با چشمانی خیس😢 رو به آسمان مےکنی و مےگویی : من فقط تو رو دارم 💖💖 . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . 😇|• امام حسين عليه‌السلام : ❤️|• بى گمان شيعيان ما دل‌هايشان از هر خيانت، كينه،و فريبكارى پاك است. 📚|• بحارالانوار(ط-بیروت)، ج۶۵، ص۱۵۶ . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• 👜•] . 👱🏻‍♀👩🏻‍🍳 . دســــر موس چیا با ژله😋 🍴مواد لازم: شیر نارگیل یا شیر سویا و با شیر معمولی دو پیمانه دانه چیا یک پیمانه(ميتونيد اگه دانه ي چيا نداشتين از تخم شربتي يا تخم ريحان استفاده كنيد) عسل دو ق غ (اگر دوست دارید میتونید بیشتر استفاده کنید) وانیل نصف ق چ اسانس مورد علاقه موز یا نارگیل پنج قطره  ژله ی تمشک یا انگور یا انار یک‌بسته  خامه برای دیزاین روی دسر ب میزان لازم در صورت دلخواه طرز تهیه:💁🏻‍♀ ابتدا شیر ولرم را با دانه ی چیا مخلوط کنید،عسل و وانیل و اسانس مورد علاقه را اضافه کنید و مخلوط کنید و داخل یخچال گذاشته تا به غلظت برسد،ژله ی انگور را با یک لیوان اب جوش حل کنید و نصف لیوان اب سرد اضافه کنید،از مواد موس داخل لیوان بریزید و‌بعد ابتدا از ژله کمی روی موس ریخته و بذارید ببنده و سپس مابقی ژله ها را داخل لیوان ریخته و بذارید ببنده،در اخر برای دیزاین میتوانید خامه قنادی رو‌فرم‌بدین و‌روی دسر ماسوره بزنید و با میوه های فصل تزیین کنید. نـــوش جـــ🤩ــان . . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•👒•] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
khoshbakhti2.ba96.wav
474.8K
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 خوشبختے یعنے توی زندڱیت امـام رضـــــا دارے . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 21845 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 44125235, 44119426 بہ شماره۷۵۷۵ 📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •📮• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۲۳۹ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [💌🍃••] @heyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• 😎 •] . . 🎥 | نحوه صحبت کردن نماینده مردم در مجلس درباره نگهبانان حراست ادارات: پزشکیان: "زنگ زدم به رئیسش، گفتم این کیه بستید اینجا" 😳❗️ ♦️پزشکیان بعنوان یکی از فرهیختگان و نجبای جریان اصلاحات شناخته میشود! . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• 😂 •] برای رای دادن باید به این فکر 🤔 کنید که باید نماینده هایی رو بفرستید مجلس که 4 سال دیگه یک سومشون رد صلاحیت نشن!❌ سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇 [•🎈•] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_هفدهم😌🌸🍃 هیچ وقت نشد با محافظ جایی برود . می گفتم: خب
[• 📚•] 😌🌸🍃 در وجودم دوست داشتم لبنان بمانم و آمادگی زندگی کردن در ایران را نداشتم . در ایران ما چیزی نداشتیم . به مصطفی گفتم مسئولیتش در لبنان چه می‌شود ؟ و تصمیم گرفتیم که مصطفی در ایران بماند و من هم تا مدرسه تعطیل بشود در لبنان بمانم و کارهای مصطفی را ادامه بدهم . می گفت: نمی خواهم بچه ها فکر کنند من و شما رفته ایم ایران و آنها را ول کرده ایم . در طول این مدت ، من تقریباً هر یک ماه به ایران برمی گشتم و ارتباط تلفنی با مصطفی داشتم ، اما مدام نگران بودم که چه می شود ، آیا این زندگی همین طور ادامه پیدا می کند؟ تا اینکه جنگ کردستان شروع شد . آن موقع من لبنان بودم و وقتی توانستم در اولین فرصت خودم را به ایران برسانم دیدم مثل همیشه مصطفی در فرودگاه منتظرم نیست . برادرش آمده بود و گفت دکتر مسافرت است . آن شب تلویزیون که تماشا می کردم دیدم اسم پاوه و چمران زیاد می آمد . فارسی بلد نبودم . فقط چند کلمه و متوجه نمی شدم ، دیگران هم نمی گفتند . خیلی ناراحت شدم ، احساس می کردم مسئله ای هست ولی کسانی که دورم بودند می‌گفتند: چیزی نیست ، مصطفی بر می گردد . هیچ کس به حرف من گوش نمی کرد. مثل دیوانه‌ها بودم ودلم پر از آشوب بود . روز بعد رفتم دفتر نخست وزیری پیش مهندس بازرگان . آنجا فهمیدم خبری است ، پیام امام داده شده بود و مردم تظاهرات کرده بودند . پاوه محاصره بود . به مهندس بازرگان گفتم: من میخواهم بروم پیش مصطفی . به دیگران هر چه می گویم گوش نمی دهند . نمی گذارند من بروم . ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_‌غاده #قسمت_هجدهم😌🌸🍃 در وجودم دوست داشتم لبنان بمانم و آمادگی زند
[• 📚•] 😌🌸🍃 فردای آن روز بازرگان اورا خواست و با لبخند گفت: مصطفی خودش کسی را فرستاده دنبالتان . گفته غاده بیاید . غاده گل از گلش شکفت . از اول می دانست که محال است مصطفی بداند او اینجا است و نگذارد بیاید ، حتی اگر جنگ باشد . مصطفی راضی است او برود پاوه و آن قدر عزیز و عاقل است که "محسن الهی" را دنبال او فرستاده ، محسن را از لبنان از آن وقت که به موسسه آمد و مدتی تعلیم دید ، می شناخت . 💐❄️💐❄️💐❄️💐❄️💐❄️ البته من وقتی رسیدم پاوه ، آن جا از محاصره در آمده و آزاد شده بود. مصطفی هم نبود. او را روز بعد دیدم . وقتی آمد همان لباس جنگی تنش بود و خاک آلود ، یاد لبنان افتادم. من فکر میکردم کلاشینکف ولباس جنگی مصطفی در ایران دیگر تمام شد ، ولی دیدم همان طور است ، لبنانی دیگر . مصطفی به من گفت: می خواهم در کردستان بمانم تا مسئله را ختم کنم و دنبالتان فرستادم چون در تهران خانه نداریم و شما اینجا نزدیک من باشید بهتر است. از من خواست مراقب باشم و جریان را بنویسم مخصوصاً برای روزنامه های کشورهای عرب . مصطفی می گفت و من می نوشتم . نزدیک یک ماه در کردستان با او بودم . از پاوه به سقز ، از سقز به میاندوآب ، نوسود ، مریوان و سردشت . مصطفی بیشتر اوقات در عملیات بود و من بیشتر اوقات ، تنها . زبان که بلد نبودم . قدم میزدم تا بیاید . گاهی با خلبانان صحبت می کردم ، چون انگلیسی بلد بودند ... ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
【• •】 . . ‌‌ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ •|يَوْمَ‌يَكُونُ‌النَّاسُ‌كَالْفَرَاشِ‌الْمَبْثُوثِ روزي‌كه‌مردم‌مانند‌پروانه‌هاي‌پراكنده به‌هرسوميدوند. القارعة/۴ {وقتی‌هیچ‌کجا برای‌ماندن امن‌نیست! - جزآغوش‌تو ..! } •|اِنّی اَنا رَبُّک... +خدات منم...! {شبا دَم گوشِت بگه.. بیخیالِ بقیه... +خدات منم...} ۱۲ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀ ✋ . . | |💚 😌☝️ [•🗣•] @heiyat_majazi
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🍃 وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا 🍃 قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ 🍃 غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون و به سوی قوم عاد،برادرشان هود را فرستادیم،گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را معبودی جز او نیست،آیا تقوا پیشه نمی کنید؟ سوره 👈 اعراف آیه 👈 65 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] •|🍁|• دلیل تنہاییمــ را تازه فہمیدمــ... وقتے محبتــ ڪردمـ و تنہا شدمـ...[😔] وقتے دوستــ داشتمــ و تنہا موندمــ...[😖] دونستم ڪه باید تنہا شد و [🤔] تنہا موند تا ✨خدا✨ رو فہمید ...[😍] 💖💖 خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . 😇|• امام صادق علیه‌السلام: 🤔|• اگر روزى مقدّر است، پس حرص زدن چرا؟! 📚|• الأمالي للصدوق، ص۵۶، ح۱۲ . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
ey.yaro.deldaram.wav
480.9K
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 اے یار و اے دلدارم باور ڪن دوست دارم بـے تو من ڪم میارم ردم ڪنے من بیچاره ام، حسیــن . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 46841 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4417654 بہ شماره۷۵۷۵ 📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •📮• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۲۴۴ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [💌🍃••] @heyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• 😎 •] . . ⚠️ما چوب انقــلاب رو نمیخوریم 🗳چوب انتخــــاب رو میخوریم پس بگیم ما رای نمی‌دیم⁉️ پاسخ ✍ حجت الاسلام عالی . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• 👳🏻•] . . پاسخ✅ شبهه: ✨اینکه اسراییل رو با سطل اب میشه از بین برد، نشان از ضعف و سستی این رژیم داره. داره میگه اتحاد مسلمانان همه چیز رو حل میکنه‌ البته این جمله از امام خطاب به همه ی مسلمانان جهان بود نه فقط ایرانی ها که حالا با کویر شدن کشورمون مقایسه ش کنیم . هر چند مقایسه ی این دو واقعا مضحکه و فقط برای زیبا جلوه دادن سخن صورت گرفته. ✨انقلابمون صادر شد. بیداری مردم مصر(هر چند به دلیل نبود رهبری برای هدایت قیام مسیرش عوض شد) بیداری مردم یمن تحولات عراق قیام مردم بحرین. ✨اینها نمونه ای از صدور انقلابی هست که عده ای همون وقت به تمسخر گفتند مگه سیب زمینیه که صادر کنیم؟ حالا افکار و اهداف انقلاب اسلامی که همون مبارزه با ظلم و ایستادگی در مقابل زیاده خواهی دیگرانه اصل این انقلاب رو تشکیل میده که هر جای این دنیا شاهدش هستیم. … . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_‌غاده #قسمت_نوزدهم😌🌸🍃 فردای آن روز بازرگان اورا خواست و با لبخند
[• 📚•] 😌🌸🍃 در نوسود که بودیم من بیشتر یاد لبنان می افتادم ، یاد خاطراتم ، طبیعت زیبایی دارد نوسود ، و کوههایش بخصوص من را یاد لبنان می انداخت . من ومصطفی در این طبیعت قدم می‌زدیم و مصطفی برای من درباره این جریان صحبت می کرد، درباره کردها و اینکه خودمختاری می خواهند ، من پرسیدم: چرا خود مختاری نمی‌دهید ؟ مصطفی عصبانی شد و گفت: عصر ما عصر قومیت نیست . حتی اگر فارس بخواهد برای خودش کشوری درست کند ، من ضد آنها خواهم بود . در اسلام فرقی بین عرب و عجم و بلوچ و کرد نیست . مهم این است ، این کشور پرچم اسلام داشته باشد . البته ما بیشتر روزهای کردستان را در مریوان بودیم . آن جا هم هیچ چیز نبود . من حتی جایی که بتوانم بخوابم نداشتم . همه اش ارتش بود و پادگان نظامی و تعدادی خانه های نیمه ساز که بیشتر اتاقک بود تا خانه . در این اتاق ها روی خاک می خوابیدیم ، خیلی وقتها گرسنه می ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر. خیلی سختی کشیدم . یک روز بعداز ظهر تنها بودم ، روی خاک نشسته بودم و اشک می ریختم . 🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃 غاده تا آن جا که می توانست نمی گذاشت که مصطفی اشکش را ببیند ، اما آن روز مصطفی یکدفعه سر رسید و دید او دارد گریه می کند. آمد جلو دو زانو نشست شروع کرد به عذر خواهی . گفت: من می دانم زندگی تو نباید اینطور باشد . تو فکر نمی کردی به این روز بیفتی . اگر خواستی می توانی برگردی تهران . ولی من نمی توانم ، این راه من است ، خطری برای خود انقلاب است . امام دستورداده که کردستان پاک سازی شود و من تا آخر با همه وجودم می ایستم. غاده ملتمسانه گفت: بیایید برگردیم ، من نمی توانم اینجا بمانم . مصطفی گفت: تو آزادی ، می توانی برگردی تهران. چشمهایش پرآب شد . گفت: می دانی که بدون شما نمی توانم برگردم . این جا هم کسی را نمی شناسم با کسی نمی توانم صحبت کنم . خیلی وقتها با همه وجود منتظر می‌نشینم که کی می آیید و آن وقت دو روز از شما هیچ خبری نمی شود. مصطفی هنوز کف دستهایش روی زانوهایش بود ، انگار تشهد بخواند ، گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید ، نه به خاطر من. ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #‌قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_‌زبان_غاده #قسمت_بیستم😌🌸🍃 در نوسود که بودیم من بیشتر یاد لبنان می افت
[• 📚•] 😌🌸🍃 به هرحال ، تصمیم گرفتم بمانم تا آخر و برنگردم . البته به سردشت که رفتیم ، من به اکیپ بیمارستان ملحق شدم . نمی توانستم بیکار بمانم . در کردستان سختی ها زیاد بود. همان ایام آقای طالقانی از دنیا رفتند و برگشتیم تهران . در تهران برایم خیلی سخت بود و من برای اولین بار مصطفی را آنطور دیدم، با نگرانی شدید . منافقین خیلی حمله می کردند به او . عکسی از مصطفی کشیده بودند که در عینکش تانک بود و شلیک می کرد ، خیلی عکس وحشتناکی بود . من خودم شاهد بودم این مرد چقدر با خلوص کار می کرد ، چقدر خسته می شد ، گرسنگی می کشید ، اما روزنامه ها اینطور جنجال به پا کرده بودند. در ذهن من هیچ کس درک نمی کرد مصطفی چه کارهایی انجام میدهد . از آن روز از سیاست متنفر شدم . به مصطفی گفتم: باید ایران را ترک کنیم . بیا برگردیم لبنان . ولی مصطفی ماند. به من می‌گفت: فکر نکن من آمده ام و پست گرفته ام ، زندگی آرام خواهدبود. تا حق و باطل هست و مادام که سکوت نمی کنی ، جنگ هم هست . بالاخره پاوه آزاد شد و من به لبنان برگشتم . همین قدر که گاهگاهی بروم و برگردم راضی بودم و مصطفی دقیق کارهایی را که باید انجام می دادم می گفت . سفارش یک یک بچه های مدرسه را می کرد و می خواست که از دانه دانه خانواده شهدا تفقد کنم . برایشان نامه می نوشت . می‌گفت: بهشان بگو به یادشان هستم و دوستشان دارم . مدام می گفت: اصدقائنا ، دوستانم ، نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران ، وزیر شده ام ، آن ها را فراموش کرده ام . یک بار که در لبنان بودم شنیدم که عراق به ایران حمله کرده خیلی ناراحت شدم . جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم . امید برایم بود که کردستان الحمدلله تمام شد. ادامه دارد...💕😉 🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍 ... [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• ☺️ •] یا رب ...🤲 فهمیده ام که ؛ به اندازه ی همه ی نگرانی هایم تو را نشناخته ام ...😔 💖💖 . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi