【• #سڪینه🌙 •】
.
.
⚜دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
💞بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من
رَحْمَتِكَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ
لِبراهِینِكَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی
الى مَرْضاتِكَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِكَ
یا أمَلَ المُشْتاقین.
☔️خدایا قرار بده برایم در آن
بهره اى از رحمت فراوانـت
و راهنمائیم كن در آن به برهان
وراههاى درخشانت وبگیر عنانم
به سوى رضایت همه جانبه ات
بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان.
💐 #یاذَالجلالِوَالاِکرام
👌#باترجمهبخونمؤمن
.
.
شیرینزبونے ڪن
ولے، واسه خــدا😉👇
[•♡•] @heiyat_majazi
تحدیر جزء 9 .mp3
4.88M
【• #ختـم_قــرآن📖 •】
.
.
•| جزء نهـمــ |•
🙋♂استادمعتزآقایے
🔊تحدیر
.
.
سے روز؛ هــر روز مهـمانِ
یڪ¹ جزء از ڪلام الـلّٰـه☺️👇
[•🍃🕋•] @Heiyat_Majazi
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
【• #فتوا_جاتے👳🏻 •】
.
.
📹 موشن گرافیک آموزش احکام
🌙مبطلات روزه
#قسمتپـنـجـم
منتظر پرسش هاے شما هستیم☺️👇🏻:
@khademr_S_mir
.
.
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
#تاحالاازاینزاویهبهدیــننگاهڪردے😉
چند قدم مآنده ٺا خدا😌👇
[•📖•] @Heiyat_Majazi
افطاری شیرین.mp3
7.42M
【• #نوحه_خونے🎤 •】
.
.
•• قصھ افطارے شیرین😋 ••
🥣|ماجراے افطارے
پختن علے و زهرا👩🏻🍳
🎶|قصھگو:آقامحمدعلے(۱۰سالھ)
🍬} #قصھ_رمضان
🍬} #براےڪودڪانِدلبندتـان
.
.
متفاوت بشنویـد😉👇
[•🎧🍃•] @Heiyat_Majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
+⚠️
.
.
بین دهان تا گوش شما
ڪمتر از یڪ وجب است
قـبل از اینڪه حــرف از دهان
شما به گوش خودتـان رسد بـه
گوش #امامزمانعج خواهد رسید:)
#آیتاللهبهجت
#مراقبباشچهحرفےمیزنے!
.
.
+⚠️
『 ⇜#التماستفڪر✋🏻 』
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدآ_بسپار|💚
#حرفاےدَرِگوشے😌☝️
@heiyat_majazi
•🍃• ❥ •
【• #مغزبانے🤯 •】
.
.
⭕️مصری ها با این همه خیانت حکامشان در حق فلسطینیان سریال رمضانی النهایه را درباره نابودی اسرائیل می سازند؛
🔺هندی ها بدون کمترین نقشی در نابودی داعش، در «تایگر زنده است» به جنگ داعش می روند؛
🔺آن ها با داستان های خیالی درباره قهرمانان ساختگی شان فخر می فروشند؛ اما ما با این همه قهرمان و حماسه و شهید و ماجراهای واقعی هنوز باید حسرت یک فیلم یا سریال درباره نقش #سردار_سلیمانی و مدافعان حرم در برقراری امنیت منطقه را بخوریم.
🔺باور کنیم عمدی در ساخته نشدن حداقل یک فیلم درباره سیاست راهبردی نظام در دفاع از #مقاومت وجود ندارد؟!
"رها عبداللهی"
.
.
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد😌👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
[• #خانواده_درمانے💚 •]
.
.
[💑] اگر مۍخواهید #هَمسَر خوبۍ باشید ، اول باید
[😉] یادبگیرید کہ #همصحبت خوبۍ براۍاو باشید.
[😍] زنو شوهرۍ کہ ازصحبتکردن باهم لذتمیبرند
[😎] هیچگاه بہ بن بست نخواهند رسید.
#همصحبتخوبۍهستمبرات🤔⁉️
#دوستدارمباهاتحـرفبزنم😃💚
پ.ن:
دلخوشم با نفسۍ 🌱
حبۂ قنــدۍ چایۍ ☕️
صحبت اهل دلــۍ 🤗
فارغ از همهمۂ دنیایۍ
.
.
نڪات تربیتے خانوادگے😌👇
[•🌙•] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #خالڪوبے_ٺـا_شهادت🍃 #قسمت_دوم🙃👇 مجید پسر شروشور محله است ڪه دوست دارد پلیس شود.
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#خالڪوبے_ٺـا_شهادت🍃
#قسمـت_سوم🙃👇
سربازی رفتنش هم مثل مدرسه رفتنش عجیب بود همه اهل خانه مجید را داداش صدا میڪنند.
پدر، مادر، خواهرها وقتی میخواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید میچسبانند و خاطراتش را مرور میڪنند.
خاطرات روزهایی ڪه باید دفترچه سربازی را پر میڪرد اما نمیخواست سربازی برود.
مادر داداش مجید داستان جالبی از روزهای سربازی مجید دارد: «با بدبختی مجید را به سربازی فرستادیم.
گفتم نمیشود ڪه سربازی نرود.
فرداڪه خواست ازدواج ڪند، حداقل سربازی رفته باشد.
وقتی دید دفترچه سربازی را گرفتهام.
گفت برای خودت گرفتهای!
من نمیروم.
با یڪ مصیبتی اطلاعاتش را از زبانش بیرون ڪشیدیم و فرستادیم؛ اما مجید واقعاً خوششانس بود.
از شانس خوبش سربازی افتاد ڪهریزڪ ڪه یڪی از آشناهایمان هم آنجا مسئول بود. مدرسه ڪم بود هرروز پادگان هم میرفتم.
مجید ڪه نبود ڪلاً بیقرار میشدم.
من حتی برای تولد مجید ڪیڪ تولد پادگان بردم.
انگار نه انگار که سربازی است.
آموزشی ڪه تمام شد دوباره نگران بودیم.
دوباره از شانس خوبش «پرند» افتاد ڪه به خانه نزدیڪ بود.
مجید هر جا میرفت همهچیز را روی سرش میگذاشت.
مهر تائید مرخصی آنجا را گیر آورده بود یڪ ڪپی از آن برای خودش گرفته بود پدرش هرروز ڪه مجید را پادگان میرساند وقتی یڪ دور میزد وبرمی گشت خانه میدید ڪه پوتینهای مجید دم خانه است شاڪی میشدڪه من خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی.
مجید میخندید و میگفت: خب مرخصی رد ڪردم!»
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
✍🏻شهـید مجـید قربانخانے...
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #خالڪوبے_ٺـا_شهادت🍃 #قسمـت_سوم🙃👇 سربازی رفتنش هم مثل مدرسه رفتنش عجیب بود همه اه
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#خالڪوبے_ٺـا_شهادت🍃
#قسـمت_چهارم🙃👇
تا میخواهیم برای مجید گریه ڪنیم، خندهمان میگیرد داداش مجید شیرینی خانه است.
شیرینی محله، حتی آوردن اسمش همه را میخنداند اشڪهایشان را خشڪ میڪند تا دوباره دورهم شیرینڪاریهای مجید را مرور ڪنند عطیه خواهر مجید درباره شوخطبعی مجید میگوید:«نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید ڪاری با ما ڪرده ڪه تا از دوری و نبودنش بغض میڪنیم و گریه میڪنیم یاد شیطنتها و شوخیهایش میافتیم و دوباره یڪدل سیر میخندیم.
مجید ڪارهای جدیاش هم خندهدار بود. از مجید فیلمی داریم ڪه همزمان ڪه با موبایلش بازی میڪند برای همرزمهایش ڪه هنوز زندهاند روضههای بعد از شهادتشان را میخواند همه یڪدل سیر میخندند و مجید برای همه روضه میخواند و شوخی میڪند؛ اما آخرش اعصابش به هم میریزد.
مجید شبها دیروقت میآمد وقتی میدید من خوابم محڪم با پشت دست روی پیشانی من میزد و بیدار میڪرد این شوخیها را با خودش همهجا هم میبرد.
مثلاً وقتی در ڪوچه دعوا میشد و میدید پلیس آمده.
لپ طرفین دعوا را میکشید.
لپ پلیس را هم میڪشید و غائله را ختم میڪرد.
یڪبار وقتی دید دعوا شده شیشه قلیانش را آورد و محڪم توی سرش خورد ڪرد همه ڪه نگاهش ڪردند خندید همین قصه را تمام ڪرد و دعوا تمام شد هرروز ڪه از ڪنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میڪرد حالا ڪه نیست.
همه به ما میگویند هنوز چشمشان به ڪوچه است ڪه بیاید و یڪ تیڪهای بیندازد تا خستگیشان در برود.»
•
•
ادامھ دارد...😉♥
•
•
✍🏻شهـید مجـید قربانخانے...
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍🖐
🚫⇜ #ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...🚫
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼