eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . [• بزرگے مےگفت: براۍِ اونایی که اعتقاداتتونو مسخره مےڪنن دعا ڪنین خدا به عشقِ حسین "ع" دچارشون‌ ڪنه :) . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} . . و حسیـن مرا هم خریـد :) ماجراے تحوّل زینب، دخترے هنرمند ڪھ بـا عنایت ‌امام‌حسین،مسیرِزندگےاش‌تغییرڪرد. |👌 |💚 . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت مجازی 🚩
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هجدهم شخصيت هادي براي من بسيار جذاب
【• 📚 •】 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم. وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت عقب راهنما مي زديم. خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و... چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. 🗣راوی یکی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_بیستم رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را
【• 📚 •】 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم. وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت عقب راهنما مي زديم. خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و... چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. 🗣راوی یکی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
به نام او (89) مورخه ۹۸/۴/۱۱ مـوضوع: شبای کرامت :)
سلام علیکم خدمت امام رضایےهآ و هیئتے های نابمون که خدامیدونه چقدر دلتنگ حال و هوای هیئتن:)
الحمدالله از این عنایت که یه شب از شبای کرامت دلاتونو لحظاتی قرض گرفتیم:)
این شبا مهمون صاحب‌کرامتیم و کریم ترین آقا نگاهی حواله ی دلمون میکنن :)
یکاری کنیم یکی دوشب باقی مونده هرجوری شده درخور نگاهِ آقای غریب بشیم:)
هیئت مجازی 🚩
دلای تنگتون رو ببرید پیش امام رضا گره بزنید به ضریحِ آقا..💔
این دیوونه دلخوش زیارته یه عمره که ریزه خواره سفرته💔
اگه این شبا غریب بشیم با خودِ درونمون با این نفس وامونده ی دنیایی شاید نگاه حضرت غریب الغربا شامل حال دلامون بشه و محول الاحوال بشیم:)
البته تا متقرب نباشیم به قرب آقاےغریب هم نمیرسیم..🙂
مثلا بدونی مولای حیِ ما صاحبِ جهانِ هستی غریبانه یه گوشه ای شب و روز میگذرونن
مثلا بدونی روزای جمعه باید از انتظار آقای‌دلتنگی کلافه باشی و...
این حرفا چیه ؟! آقا این حرفا که قد ما نیست یه کلافگی ساده هم از انتظار نداریم:)
درحالے ڪه یه منتظربودن تو کار و بارِ دنیا سخت کلافمون میکنه:)
واسه همینه که میگفتم هرررجا منتظری و بهت سخت گذشت بگو یه یامَهدی هم از زبونت در بیاد شاید بغل‌دستیات به خودشون بیان:) یه یامهدی بشه یه تلنگرِ اساسی :)
راستی !! ماه ذی القعده ماهِ توبه ماه رجوع چه کردی تو؟! نماز یکشنبه رو بجا اوردی؟! یا غافل بودی ازش؟!
روح غافل ، اهل حساب و کتاب نمیشه ها !!
از غفلت دربیا تا اهلِ سباحت بشی اهل تسبیح بشی غافل که نباشی ذاکرِ خوبی میشی :) هی مدام ذکر خدا رو لباته اصلا باید دور اون لب و دهن گشت :)
به قول علامه حسن زاده: خدایا از توبه هام ،توبه!
اصلا آخر شبا کردن از اشتباهات روزانه‌ت بدجوری میچسبه!