اون اشکهایی ک برای مادر ریخته بشه
برکات عجیبی داره
رزق یکساله رو از این ایام میگیرن و میبرن
شما هم رزق یکسالهتون رو بگیرید
سفره داری این خانواده خیلی خوبه
همیشه شرمنده ی الطافشونیم و
ذره ای معطلمون نمیزارن
راستش خودمم خیلی خصوصی دعوت شدم
براتِ این هیئت رو خیلی یهویی انداختن تو پر و بالِ منِ بیپروبال
پس چه برسه به هر یک از شما
که خاک کف پای تک تکتونم..
خیلی محتاجم به دعاهای شما و
غبطه خورِ آه های شمام ..💔
#آه
یک آهِ تو تا دودمانت میره..
و زندگیت تحت الشعاع همون یک آهی قرار میگیره ک تو توی هییتها میکشی
اون میل به خوبی ای ک در همه ی ما هست
اون باعث بشه که تو یدونه آه بکشی
خدا به ملائکش میگه فرشته های من
تنظیم کنید رو همین یدونه آه..
هیئت مجازی 🚩
دنیا تموم تلاششو میکنه ها
که یک دنیاییِ تجملاتی مادیات گرای اصل بشید
اما شما تا میتونید با عهدی که امشب پیش خودتون و حضرت زهرا میبندید
و با توسل به اهل بیت، توکل به خدای اهل بیت
خودتون رو تا میتونید دنیاگریز بار بیارید :)
هیئت مجازی 🚩
این خیلی روضه ی دلی ای هست
قرارِ دلتون رو بسپرید بهش
ما دلامون خیلی سمجه
این دلای سمجمون رو باید یجا آروم کنیم یا نه؟
هروقت خواستید دلتون رو اروم کنید
یه روضه مهمانش کنید .. :)
محفل و هیئت امشبمونم به پایان رسید
ولی چیزی که به پایان نمیرسه
کرم این خانواده و اهل بیته
با کریم اهل بیت امام حسن ببندید
امام حسن هم خیلی عجیب و غریب مادریه
امام حسن شمارو شرمنده ی دلتون نمیکنه
چون خودش امامیه ک شرمنده شد💔😭
خودش امامیه که تا عمر داشت دلش سوخت که چرا اون روز تو اون کوچه باریکه، من همراه مادرم بودم💔😭
اگر من نبودم، مادرمو اصلا نمیشناختن که بخوان بهش جسارت کنن😭
دلم آروم نمیگرفت اگر اشاره ای به روضه نمیزدم و دلتون رو به روضه متصل نمیکردم..
میگم.. من واقعا روضه خونی حضرت زهرا واسم عین جون کندنه، عین زنده زنده تو آتیش افتادنه... بمیرم برای خود خانوم که تو آتیش بین در و دیوار افتاد😭😭😭💔
منو ببخشید واقعا
به بزرگواری خودتون حلال کنید کم و کسری هارو
و توکل به خدا ان شاالله براتون میسر بوده باشه
هم از لحظ گشایش های روحی
و هم از لحاظ بار معنوی
خیلی دعاگو باشید
دعاگوی حقیر
و خادمین محترم
مارو لایق دعاهای گریه های مادر بدونید و
دعامون کنید
یاعلی🖤
هیئت مجازی 🚩
#هیئت_اخلاقی ﷽ موضوع: فاطمیه🖤 تاریخ: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ مصادف با ۱۲ جمادی الاولی ۱۴۴۶
.
.
✍| بسمهـ تعالے
رفقایے که از هیئت دیشب جاموندن👌
بفرمایید دل تکونے🙂👇
دیشب کہ شب شهادت بود حرفایے زده شد کہ خالے از لطف نیستـ✋
ان شاءالله بے نصیب نمونید و مارو هم از دعاے خیرتون بے بهره نذارید
#التماس_دعا
آخرین هیئت اجرا شده[👆👆👆]
🏴
𐇻💌𐇻
.
.
ˊˋ #ازخالق_بهمخلوق ˊˋ
« وَ رَبُّڪَ الْغَفورُ ذُو الࢪَّحْمَةِ »✨
بخشنده، همچون آسمانی پهناور که بر
سر تمام مخلوقات سایه انداخته است ،
و خداوند خورشیدی است که حتی سیاه
ترین بخش زمین را روشن می سازد ،
پس به او و قدرتش امیدوار باش!💛
🦋{ سوره کهف ،آیه 58 }😇
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻💌𐇻
𐇻🪞𐇻
.
.
ˊˋ #دل_آرا ˊˋ
وقتـےمیشینـےبـھگناهاتفکرمیکنـےو
ناراحتمیشـےیعنـےداریرشدمیکنـے !
یعنـےاگـه وایسـےجلویگناهـاتمیشـے
سوگلـےخـدا...!
مبادادلزدهبشـے! یاراحتازکنارهمچین
چیزیعبورکنـے..!
مباداغروربگیرتت!
هـرچیداریـمازخداستپستوکلکنبھش
وحتـےاگـه زمینخوردیبلندشویہیاعـلے
بگـوازنوشروعکن🌿'
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🪞𐇻
𐇻🌙𐇻
.
.
ˊˋ #مھدییـار ˊˋ
آقاحجـت همیشه می گفت:
شـما عشق زمینی من هستید؛
عـشق اصلی من امام حسـین(؏)
و حضـرت زینب(س) و امـام زمان(عج) اند..
• شهیــد حجت اسدۍ
شهیدے ڪہ در شب شهادت حضـرت زهرا ســند شهادتش امضـا شد🥀•
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🌙𐇻
𐇻🩺𐇻
.
.
ˊˋ #خانواده_درمانے ˊˋ
🖤 همه میدانستند که فاطمه(س) چقدر برای رسول خدا(ص) عزیز و دردانه است.😌😇
اما علی(ع) رابطه دختر و پدر را با لقبی توصیف نمود که حجت را بر مردم تمام کرد: "فاطمه آن بانوی پرهیزگار، برگزیده، پاک سرشت، نیکوکار، هدایت شده و هدایتگر؛ دخترى که حبیب خدا (حضرت محمد) او را دوست میداشت، و بهترینِ دختران و دودمان او، و ریحانه او بود."🦋✨
📚برگرفته از کتاب معانی الاخباز شیخ صدوق.
🔖رهبر انقلاب: حضرت فاطمه(س) نقشه جامع هویت زن در منطق اسلام این است؛
مادر خوب، همسر خوب، مجاهد فیسبیلالله، در عین حال کدبانو، مدیر خانه، و در عین حال عابد و بنده خدای متعال. ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#فاطمیه
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🩺𐇻
#دوخط_روضه
از همه روایات و زخم ها و روضه ها بگذریم
فاطمیه داستان یک جدایی عاشقانه هم هست
فقط به تمنای خفته در کلام علی (ع)
به حضرت زهرا(ص) که میگه :
(کَلِمینی.. با من حرف بزن زهرا)
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𐇻🎐𐇻
.
.
ˊˋ #طواف_دل ˊˋ
" بنَفْسي أَنْتَ مِنْ نازِح ما نَزَحَ عَنّا "
جانم به فدای آن غايبی که از ما
دور است ولی جدا نيست . . . !
#جمعههایامامزمانی
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#فاطمیه
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🎐𐇻
نماهنگ صلاة الفراق.mp3
4.9M
𐇻🦚𐇻
.
.
ˊˋ #نغمه_بهشتی ˊˋ
بغض زمینیا شکست و تو آسمون عزا و ماتمه
صف میبندن ملائکه پشت سر امام فاطمه
قامت میبندن به نمازش الله اکبر
یاد نماز و راز و نیازش الله اکبر
#فاطمیه_سلام_الله_علیها🏴
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🦚𐇻
𐇻🪖𐇻
.
.
ˊˋ #شـبهاے_بلھبرون ˊˋ
همسر #شهیدنویدصفری روایت میکند:
یکبار که آقانوید پیگیر کارهای اداری وام ازدواجمون بود،
کار گیر کرده بود؛ بهش گفتم: «آشنایی نیست کارو درست کنه؟»
گفت: «کار خوبه خدا درستش کنه؛ بنده خدا چه کاره است؟!»
سوریه که بود، میگفت:
«دو سه تا از بچههای اینجا خیلی نورانی هستند؛
بهشون گفتم امروز فردا شهید میشوید!»
منم گفتم: «عه! خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی اونور رفتند.»
نوید گفت:
«از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه!
عاشق شوی، عاشقت میشود، شهیدت میکند.»
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🪖𐇻
𐇻🎧𐇻
.
.
ˊˋ #قصّه_بشنو ˊˋ
.
⊹قسمت : ◡ 8 ◠
اوبران اومد سمتم ...
چی شده توم؟ ... به چي خیره شدي؟
اون دختر رو نگاه كن ... همون كه تل مخمل زرد با موهاي بلند قهوه اي داره ... بین تمام آدم هايي كه
امروز بهشون برخوردیم .. . مطمئنم اون تنها كسیه كه به خاطر كريس تادئو گریه كرده ...
با حالتي بهم نگاه مي كرد انگار داره به به احمق گوش مي كنه ...
- اما اون كه رژ بنفش نزده ...
حوصله اش رو نداشتم ... چرا باید با كسي حرف مي زدم كه فكر مي كنه يه احمقم ... بدون توجه به
اوبران راه افتادم سمت اون دختر ...
تا متوجهم شد ... نایستاد ... سریع شروع به حركت كرد ... دو مرتبه صداش كردم اما با همون سرعت
مي رفت و بهم بي توجهي مي كرد ... دویدم و از پشت كوله اش رو كشيدم ...
نمی خواي بشنو یاواقعا كري؟ ...
توي این فاصله لوید هم رسید ...
- من لویداوبران هستم و ايشون همكارم توماس منديپ از واحد جنايي ... میشه چند لحظه با شما
صحبت كنيم؟ ...
کیفش رو دوباره گذاشت روي شونه اش ... و در حالي كه سعي مي كرد صداش رو كنترل كنه و خودش رو
مسلط و بي تفاوت نشون بده یه.. قدم عقب رفت ...
- من چیزی نمیدونم ... چند بار ديده بودمش اما اصلا نمي شناختمش ... اونجا هم ايستاده بودم ... عین
بقیع ... مي خواستم ببينم چه خبره ... فقط همین ...
دوباره ي كیفش رو جا به جا كرد ... عصبي شده بود و اون بند كيف واسش نقطه تعادل ...
- دوست بودیدیا محبتت یه طرفه بوده؟ ...
پاش بین زمین و آسمون خشك شد ... و برگشت سمتم ...
چی ؟ ...
چشم هاش توي حیاط دبیرستان ، دو دو مي زد ... مي ترسيد؟ ... اي نگران بود؟ ... حالت جدي به خودش
گرفت ... كمي هم تهاجمي ... آشفتگي درونش رو بین اون حالت ها مخفي كرد ...
- گفتم كه من اصلا اون رو نمي شناختم ...
- پس چرا به خاطرش گریه كردي؟ ... خوب پاك شون نكردي ... هنوز جاي اشك ها گوشه چشمت
مونده ...
جمله تمام نشده يهو دستش رو آورد بالا سمت چشمش ... پوزخند معناداري صورتم رو پر كرد ... و سرم
رو جلو بردم ... تقریبا نزديك گوشش ...
- به این چیز كه تو الان خوردي میگن گول ... این حركتي كه كرد يعني تمام مدت، حق با من بود
... حالا جواب سوال هام رومیدی یا میخواهی بار ديگه تكرارشون كنم؟
⊹کتاب : ◡ مردی درآئینه ◠
⊹نویسنده : ◡ طاها ایمانی ◠
.
.
◠ Eitaa.com/Heiyat_Majazi ◡
.
.
𐇻🎧𐇻