【• #قصه_دلبرے📚 •】
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_شصت_یکم
از بالاترين ويژگي هاي آقا هادي كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طي كند طهارت دروني او بود.
بر خلاف بسياري از انسانها كه ظاهر و باطن يكساني ندارند
هادي بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكي بود.
حرفش را مي زد و اگر اشكالي در كار خودش مي ديد، سعي در برطرف نمودن آن داشت.
يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد ودر حوزه ي كاشف الغطا نجف مشغول تحصيل شد.
بعد از مدتي كار پيدا كرد و ديگر ازشهريه استفاده نكرد.
آن اوايل به هادي گفتم: نمي خواي زن بگيري
مي خنديد و مي گفت: نه، فعلابايد به درس و بحث برسم.
سال بعد وقتي درباره ي زن وزندگي با او صحبت مي كردم، احساس كردم بدش نمي آيد كه زن بگيرد.
چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه باهادي متأهل شده بودند و ظاهراًدرهادي تأثير گذاشته بودند.
يك بار سر شوخي را باز كرد و بعد هم گفت:
اگر يه وقت مورد خوبي براي من پيدا كردي،
من حرفي براي ازدواج ندارم.
از اين صحبت چند روزي گذشت.
يك بار به ديدنم آمد و گفت:
مي خواهم براي پياده روي اربعين به بصره بروم
و مسير طولاني بصره تا كربلا را با پاي پياده طي كنم.
🗣راوی:سید روح الله میرصانع
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری
#سفربـهدنیایےمملوازدلـدادگے😍✋
🌹
🌿
🍃 @heiyat_majazi
💐🍃🌿🌹🍃🌼