eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی رو این كلمه تكیه می كنم، می خوام با این كلمه روز شهادت روضه بخونم،خودم خرج محرمم رو بگیرم،آی شیعه ها،آقاتون تو كوچه چند بار زمین خورد،یه پیرمرد ناتوان،چه جوری زمین میخوره😭😭😭
ماه شوال كه از حال دلم باخبر است با زمین خوردن من داشت محرم می شد😭😭😭
گفتم رو زمین خوردن حساس باش، می خوام با این كلمه روضه بخونم،دیگه از امروز به بعد تا محرم، هر جا شنیدی یكی زمین خورده،بزن تو سینه ات بگو،آخ حسین،چرا؟ آخه بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت😭😭😭
من نمی خوام خیلی باز كنم،همتون یه عمری روضه خون و روضه فهمید
بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت در نظر روضه ی گودال مجسم می شد حسین.....😭😭😭
آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم كربلا زمین خورد،آقاجان شما رو، ابن ربیع با همه ی بی حیاییش،تو كوچه ها یه جوری برد زمین بخوری،شما رو تحقیر كنه،دیگه زخمی نزد،تازیانه ای نزد😭😭😭
اما ارباب ما كربلا،چند بار زمین خورد،وای وای،ای وای ای وای،مطمئنم حق این روضه رو ادا می كنی،والا نمی گفتم روز شهادتی😭😭😭
حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو كشیدن،این همه داغ روی داغ دیده😭😭😭
مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور كه رو اسب نشسته،به نیزه تكیه بده، استراحت كنه،نانجیب یه نگاه كرد،دید حسین داره استراحت میكنه😭😭😭
گفت:نذارید حسین استراحت كنه،چیكار كردن،یا امام صادق،با شما همچین كاری نكردن،اما كربلا هر كی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران كردن،سنگ به پیشونیش خورد،پیراهن عربیش رو بالا زد،سینه ی حسین پیدا شد😭😭😭😭
،بگم یا نه؟ حرمله رسید تیر سه شعبه رسید،حسین.............. آی آی،الهی بمیرم برات آقاجان،چنان تیر و زد،من نمی خوام معنی كنم،هركی عربی متوجه میشه،خودش ناله میزنه، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه رو زد،ابی عبدالله از پشت در آورد،😭😭😭
دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالای ذوالجناح، با صورت.... حسین....😭😭😭
یه نگاه به منصور كرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط كردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع كرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات كاری ندارم
امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه كشوندی تو كاخت،بهم میگی از من چیزی بخواه، من كه با تو كاری ندارم، فقط من و زود برگردون خونه😭😭😭
چرا؟ آخه،زن و بچه ام منتظرن،داشتی من و می آوردی،همه میلرزیدن،بچه هام همه گریه میكردن😭😭😭
،منصور دستور داد امام رو ببرن،یه جمله،كربلا هم همه بچه ها منتظر بودن،همه از خیمه ها😭😭😭
حسین جان😭😭😭
دستت رو بیار بالا به نیت فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سه مرتبه بگو یاحسین😭😭😭
روضه امروزم با کم و کاستی به پایان رسید التماس دعای فرج یاعلی
•᯽🌗᯽• . . •• •• بیاید صادقانہ از امام صادق علیه‌السلام بخوایم صادق شیم.. ازونایے کہ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا.. شدن..💔🕊 -- الأحزاب23 . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(صدوسی وسوم) كـى كـه قبـل از مـا مسـئول محـور بـود، كُدهـاى معرف گـردان هـا و گروهان هـا َ و ادوات را از اســامى زنانــه انتخــاب كــرده بــود، بــراى رد گــم كــردن، كــه دشــمن تصـور نكنـد سـپاه در خـط اسـت. شـبى آتـش سـنگین شـده بـود، مسـئول محـور از مـن خواسـت ادوات و تـوپ خانـه را گـوش كنـم. معـرف اداوت شـهلا بـود و معـرف توپخانـه پرویـن. هـر چـه سـعى كـردم، آن طـرف صـداى مـا را نگرفتنـد. تـداركات كـه معرفـش اصغـر بـود آمـد روى خـط و مـا را گرفـت... مسـئول محـور بـدون ایـن كـه بـه مفهـوم جملـه توجـه كنـد حسـب عـادت و عـرف گفـت: »اصغـر اصغـر، اگـر صـداى مـا را مـى شـنوى دسـت شهلا و پرویـن را بگیـر؛ بگـذار در دسـت مـا« و بعـد از گفتن ایـن جملـه بـه خـودش آمـد و از فـرط خنـده ولـو شـد روى زمیـن، كـه ایـن چـه حـرفی بـود زدم! دسـتور داد كـه هـان لحظـه معّـرف هـا را عـوض كنیـم... تبیـان *** بـه اتفـاق یکـی از بچه هـا از جبهـه برگشـته بودیـم. قـرار گذاشـتیم بعـد از گذرانـدن مرخصـی بـا هـم برگردیـم. او در کرمـان مانـد و مـن عـازم زرنـد شـدم. چنـد روز بعـد او را پشـت در خانـه دیـدم. بـا تعجـب سـوال کـردم: »ایـن جـا چـه کار مـی کنـی؟« بـا ناراحتـی گفـت: »بعـد از شـهادت بـرادرم، پـدر و مـادرم اجـازه نمی دهنـد بـه جبهـه برگـردم و مـن را فرسـتادند منـزل خالـه ام کـه همشـهری شماست ، تـا مدتـی ایـن جـا بمانم . خالـه اش آن طـرف کوچـه منتظـر او بـود. هـمان روز نزدیـک غـروب دوبـاره آمـد و پرسـید: جایـی بـرای یـک شـب مانـدن سراغ داری؟... هـر چـه اصرار کـردم، وارد خانـه نشـد و گفـت: خالـه ام آدرس خانـه ی شـما را میدانـد و بـرای پیـدا کـردن مـن بـه اینجـا مـی آیـد... گفتـم: اگـر آمـد، مـی گویـم تـو را ندیـدم. گفـت: »راضـی نیسـتم بـه خاطـر مـن دروغ بگویی.«بـا هـم بـه حسـینیه ی محـل رفتیـم. شــب را آن جــا مانــد. هــوا رسدبــود. گوشــه گلیــم حســینیه را روی خــودش کشــید و خوابیـدم. فـردای آن روز بـه کرمـان رفـت. در سـاعت موعـود بـه کرمـان آمـدم. مقابـل بـازار منتظـر دوسـتم بـودم، تـا بـا هـم بـه جبهـه برویـم. کمـی دیـر آمـد. وقتـى رسـید قفـل و زنجیـری بـه پایـش بسـته شـده بـود؛ بـه طـوری کـه بـه زحمـت راه مـی رفـت. خانـواده اش میخواسـتند بـا قفـل و زنجیـر و بسـتن او از حضـورش در جبهـه جلوگیـری کننـد. بـا هـم بـه مدرسـه ی علمیـه ی نزدیـک بـازار رفتیـم و بـا کمــک دو نفــر از بچه هــای تخریــب و یــک اره ی آهنبــر زنجیــر را بریدیــم و بــه سـوی جبهـه حرکـت کردیـم... دوسـتم اینـک پزشـک اسـت و مـن آن قفـل وزنجیررابه عنوان یادگاری حفظ کردم ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
•᯽🪴᯽• . . •• •• انسانی که نماز نمی‌خواند هیچ وقت نمی‌تواند وفادار ‌باشد ، ‌کسی که با خدایش ‌وفا ‌نکند به بنده چطور وفا کند ؟ . . ᯽خوب‌شد‌شمارا‌ دارم...خدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪴᯽•
•᯽🍃᯽• . . •• •• وقتےپلیس‌بہ‌شمـٰامیگـہ گواھینـٰامہ! شمـٰااگـہ‌پاسپوࢪٺ،شنـٰاسنـٰامہ‌وڪاࢪت‌ملے ࢪوهَم نشوݩ‌بِدےبـٰازم‌میگہ‌گواھینامـہ اون‌دُنیـٰاهَم‌وقتـےگـُفتن‌نمـٰاز... توھࢪچےدَم‌ازمعࢪفٺ‌وانسانیٺ‌و ...بزنے ، بہٺ‌مـۍگݩ‌همہ‌ےایناخوبہ‌ امـٰاشُما‌اَصـل‌ڪاࢪےࢪونشوݩ‌بده 🕊 . . ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•