eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
|••| #دل_صدا 🎼 |•• بہ سمت گودال از خیمہ دویـدم مـن...💔 شمر جلوتر بود ؛ دیر رسـیدم مـن...🥀 صد مرد
قربان‌ آن‌ ذبیح‌ که‌ احکام‌ ذبح‌ را دانه‌ دانه‌ بر سر او نقض کرده‌اند..😭 💔
<<<🖤>>> آقای من دوام بیاور ، تمام شد لب تشنه ی به اشک شناور ... تمام شد کم دست و پا بزن ته گودال بی کسی شمر آمده است، دست به خنجر ...تمام شد! دیگر رباب چشم به چشمت نمی شود دیگر خجالت از علی اصغر تمام شد فهمیده خواهرت که تو چندیست رفته ای عمر تو نیز با علی اکبر تمام شد قربان لب گشودن و لب بستنت حسین ای ماهی به خاک شناور، تمام شد چیزی نمانده است ببین فاطمه رسید تنها سه چار ضربه ی دیگر تمام شد... 🥀 Eitaa.com/Heiyat_Majazi <<<🖤>>>
کد معرف: 1218840
•| 🎐  لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلِى وَجُرْأَتِى عَلَیْکَ أَنْ دَلَلْتَنِى إِلَىٰ مَا یُقَرِّبُنِى إِلَیْکَ، وَوَفَّقْتَنِى لِما یُزْ لِفُنِى لَدَیْکَ، فَإِنْ دَعَوْتُکَ أَجَبْتَنِى، وَ إِنْ سَأَلْتُکَ أَعْطَیْتَنِى، وَ إِنْ أَطَعْتُکَ شَکَرْتَنِى، وَ إِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنِى؛ نادانی و گستاخی‌ام بر تو، جلوگیرت نشد، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک می‌کند راهنمایی کنی و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب می‌نماید توفیق دهی، پس اگر بخوانمت، اجابتم کنی و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنی و اگر اطاعتت کنم قدردانی‌ام فرمایی و اگر به سپاس‌گزاری‌ات برخیزم بر نعمتم بیفزایی؛ . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘️ ⟯ عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچه‌های يک روستا بودند. فرمانده‌شان كه يك سپاهی بود از اهالی همان روستا، شهيد شد. همه‌شان پكر بودند. می‌گفتند شرمشان می‌شود بدون حسن برگردند روستايشان💔 همان شب بچه‌ها را برای مأموريت ديگری فرستادند خط؛ هيچ كدامشان برنگشتند؛ ديگر شرمنده‌ی اهالی روستايشان نمی‌شدند🍃 . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌پنجاه‌وپنجم! › غیر قابل وصف ترین
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌پنجاه‌وشیشم! › بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطالعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شب شون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ... دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها می چرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت می کشیدم ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ... - می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ... ـ یه صدام می کردید خودم رو می رسوندم ... گوش هام خیلی تیزه ...ـ توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت می اومد غرق می شد ... ـ شرمنده ... بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ... ـ شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز می خوندیم و حرکت می کردیم ... چشمم دنبال تو می گشت که بهشون افتاد و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل می کرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ... ـ بچه های شناسایی و اطالعات عملیات ... باید دهن شون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهن شون باز نمیشه ... حاال که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و اال تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ... خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین ... ـ راستی داشت یادم می رفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله و طلوع رو پیدا کنی؟ ... نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ... ـ بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ...اتاق پر بود از پوستر فوتبالیست ها و ماشین ... منم برای خودم از جنوب ... چند تا پوستر خریده بودم ... اما دیگه دیوار جا نداشت ... چسب رو برداشتم ...چشم هام رو بستم و از بین پوسترها ... یکی شون رو کشیدم بیرون ... دلم نمی خواست حس فوق العاده این سفر ... و تمام چیزهایی رو که دیدم بودم ... و یاد گرفته بودم رو فراموش کنم ... رو درست نمی شناختم ... فقط یه پوستر یا یه "حشمت اهلل امینی" اون روزها ... هنوز عکس بود ... ایستادم و محو تصویر شدم ... ـ یعنی میشه یه روزی ... منم مثل شماها ... انسان بزرگی بشم؟ ... فردا شب ... با خستگی و خوشحالی تمام از سر کار برگشتم ... این کار و حرفه رو کامل یاد گرفته بودم ... و وقتش بود بعد از امتحانات ترم آخر ... به فکر یاد گرفتن یه حرفه جدید باشم ... با انرژی تمام ... از در اومدم داخل ... و رفتم سمت کمد ... که ... باورم نمی شد ... گریه ام گرفت ... پوسترم پاره شده بود ... با ناراحتی و عصبانیت از در اتاق اومدم بیرون ... ـ کی پوستر من رو پاره کرده؟ ...مامان با تعجب از آشپزخونه اومد بیرون ... ـ کدوم پوستر؟ ... چرخیدم سمت الهام ... ـ من پام رو نگذاشتم اونجا ... بیام اون تو ... سعید، من رو می زنه ... و نگاهم چرخید روی سعید ... که با خنده خاصی بهم نگاه می کرد ... ـ چیه اونطوری نگاه می کنی؟ ... رفتم سر کمدت چیزی بردارم ... دستم گرفت اشتباهی پاره شد ... خون خونم رو می خورد ... داشتم از شدت ناراحتی می سوختم ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • برای گرفتاری روز و دل نگرانیِ شب نمازِشب بخوان و حال خود را به او بسپار که او بهترین پناه است..🌱 ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
دانلود+گلچین+مداحی+شام+غریبان.mp3
6.42M
🥀⃟🌿 آن یَتیمان که به خُرمای ِ علی سیر شُدَند دَرِ گودال رسیدند هَمِگی شیر شُدَند. Eitaa.com/Heiyat_Majazi 🥀⃟🌿
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ سلام بر فرزند فاطمه زهراء...(: . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
{ 🌻' ‌} . . . 🏴 فرمود: امشب رو بہ من فرصت بدین ، فردا جنگ رو شروع می‌کنیـم. گفتـن: چـی شده حسین؟ از جونت ترسیدی؟! فرمود: من نماز رو خیلی دوست‌ دارم ؛ دلم می‌خواد امشب رو مشغول نماز باشم... ⚠️ نکنہ تو هیئت اباعبدالله سینہ بزنیم ، اون‌وقـت نمازمــون عیــن آب خوردن قضــا بشہ ها...!💔 . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › عدالت گسترى خداوند عدالت، بنيانى است كه جهان بر آن استوار است، شيرين‌تر از آبى كه انسان تشنه به آن مى‌رسد. هر چند اندك باشد ولى اگر عادلانه در عرصه گيتى پياده گردد؛ بسى گسترده است.🍂 خداوند عدالت و قسط را براى آرامش دلها و سامان يافتن و اصلاح امور مردم قرار داده است تا به سبب آن بركت‌ها افزون‌تر شود.🌿 پروردگار هستى، عدالت را از پايه‌هاى پرهيزگارى دانسته است كه اگر كسى متّقى باشد، خواهان عدالت و امنيت در بين مردم است. و ستمگران ناتوان؛ از عدالت و مساوات گريزانند.🥀 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| خانومای با سیاست!😏😌 حواستون باشه که اگر دائما از همسرتون بپرسید:⁉️⬇️ *منو دوست داری؟ *همه چی خوبه؟ *من خوشکل ام؟ *هیکلم خوبه؟ و سوال های مشابه این⬆️ سوال ها...‼️ به یادشون میارید که شایدم واقعا خوب نیست!🤔 شاید ایرادی داره!!!👀 برعکس باید انجام بدین؛🔁 هر از گاهی که جلوشون هستید👤 برین جلوی آینه و از خودتون تعريف كنید🤗😊🥰 . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁... 「 .🖤' !」 - زیــــــنب زینـــــــب اے‌ امان ازدل زینب💔 السلام علیڪ یا زینب ڪبࢪ‌ی🖤 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
Hossein Sharifi Aman Az Del Zeynab (128).mp3
14.94M
|••| 🎼 |•• پـے تو هر کجا مےگردم تو رو تو قتلگاه گم کردم...💔 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• جروبحث مخرب، ممنوع؛ بحث سازنده، آری! 👨🏻‍🏫 خیلی از اوقات از کارشناسان تربیتی می‌شنویم که نباید والدین جلوی فرزندان خود جروبحث کنند؛ چراکه این کار اثرات منفی و بدی روی روح و روان و آینده آن‌ها می‌گذارد. آیا نمی‌توان جنبه مثبتی برای آن متصور شد؟ 🗣بحث مخرب یا بگومگو، بحثی است که طرفین با قاطی کردن مباحث مختلف و بالا آوردن اختلافات حل‌نشده گذشته، همراه با پرخاشگری، توهین، تحقیر و تهدید می‌کوشند طرف مقابل را مجاب کنند تا حرف، خواسته و فکرشان را به کرسی بنشانند! 👨‍👩‍👧‍👦بحث و گفتگوی زن و شوهرها جلوی بچه‌ها یک تیغ دولبه است که اگر علی‌رغم اختلاف بین آن‌ها، همراه با احترام و رعایت اصول گفتگوی محترمانه و صمیمانه باشد، می‌تواند برای بچه‌ها رشددهنده باشد و آن‌ها یاد بگیرند هرجا با هر کسی به مشکلی برخورد کردند، سعی کنند با حرف زدن و تفاهم، مشکل را برطرف سازند. ✅جان کلام اینکه با هم حرف بزنید و سعی کنید با حرف زدن، مشکلات و اختلافات خود را حل نمایید. اگر حل نشد، به احتمال زیاد، با هم بد سخن می‌گویید و اثر بد حرف زدن، نه‌ تنها زندگی شما که دامن فرزندانتان و آینده‌شان را هم می‌گیرد. . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 کُلُّ ذٰلِکَ إِکْمالٌ لِأَنْعُمِکَ عَلَىَّ وَ إِحْسانِکَ إِلَىَّ، فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِىً مُعِیدٍ حَمِیدٍ مَجِیدٍ! وَتَقَدَّسَتْ أَسْماؤُکَ، وَعَظُمَتْ آلاؤُکَ، فَأَىُّ نِعَمِکَ یَا إِلٰهِى أُحْصِى عَدَداً وَذِکْراً؟ همه این‌ها کامل کردن نعمت‌هایت بر من و احسانت به‌سوی من است، پس منزّهی تو، منزّهی تو که آفریننده‌ای و بازگرداننده‌ای و ستوده‌ای و بزرگواری، نام‌هایت پاک و نعمت‌هایت بزرگ است، خدایا کدام‌یک از نعمت‌هایت را به شماره آورم و یاد کنم،  . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
4_5951748258962344440.mp3
8.5M
•𓆩🥀𓆪• . . •• •• •• •• [اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ امام حسين (ع) فرمود: اى مردم! خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند، آن‏گاه كه او را شناختند، پرستش كنند و آن‏گاه كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى‏ نياز شوند.] (بحار الانوار، ج 5 ص 312 ح1 ) . . 𓆩چلہ‌گرفتم‌‌‌کہ‌گُنہ‌کم‌کنم‌‌حسین‌𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥀𓆪•
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌پنجاه‌وشیشم! › بهترین سفر عمرم تم
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌پنجاه‌وهفتم! › حالم خیلی خراب بود ... - اشتباهی دستت گرفت، پاره شد؟ ... خودت می تونی چیزی رو که میگی باور کنی اونجایی که چسبونده بودم ... محاله اشتباهی دست بخوره پاره بشه ... اونم پوستری که رویه ی پلاستیکی داره ... ـ تو که بلدی قاب درست کنی ... قاب می گرفتی، می زدیش به دیوار ... که دست کسی بهش نگیره ... مامان اومد جلو ... ـ خجالت بکش سعید ... این عوض عذرخواهی کردنته ... پوسترش رو پاره کردی ... متلک هم می اندازی؟ ... ـ کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم ... می خواست اونجا نچسبونه ... هر لحظه که می گذشت ضربان قلبم شدید تر می شد ... ـ خیلی پر رویی ... بی اجازه رفتی سر کمدم ... بعد هم زدی پوسترم رو پاره کردی حالا هم هر چی، هیچی بهت نمیگم و می خوام حرمتت رو نگهدارم بازم ... ـ مثلا حرمت نگه ندار، ببینم می خوای چه غلطی بکنی؟ ... آره ... از عمد پاره کردم ... دلم خواست پاره کردم ... دوباره هم بچسبونی پاره اش می کنم ... و دو دستی زد تخت سینه ام و هلم داد ... ـ بگو جربزه ندارم از حقم دفاع کنم ... گریه کن، بپر بغل مامانت ... از شدت عصبانیت، رگ گردنم می پرید ... یقه اش رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار ... و نگهش داشتم ... ـ هر بار اذیت کردی و وسایلم رو داغون کردی ... هیچی بهت نگفتم ... فکر نکن اگه کاری به کارت ندارم و نمیزنم لهت کنم ... واسه اینه که زورت رو ندارم ... یا از تو نصف آدم می ترسم... بدجور ترسیده بود ... سعی کرد هلم بده ... لباسش رو از توی مشتم بکشه بیرون ... اما عین میخ، چسبیده بود به دیوار ... هنوز از شدت خشم می لرزیدم ... تا لباسش رو ول کردم ... اومد خودش رو کنترل کنه اما بدتر روی سرامیک ... فرش زیر پاش سر خورد ـ برو هر وقت پشت لبت سبز شد ... کرکر مردی بخون ... یه قدم رفتم عقب ... مامان ساکت و منتظر ... و الهام با ترس، دست مامان رو گرفته بود چشمم که به الهام افتاد، از دیدن این حالتش خجالت کشیدم ... هنوز ملتهب بودم ... سعید، رنگ پریده ساکت و توی لاک دفاعی ... همه توی شوک ... هیچ کدوم شون ... چنین حالتی رو به من ندیده بودن ... جو خونه در حال آرام شدن بود ... که پدر از در وارد شد ... پدر کلید انداخت و در رو باز کرد ... کلید به دست ... در باز ... متعجب خشکش زد ... و همه با همون شوک برگشتن سمتش ... ـ اینجا چه خبره؟ ... با گفتن این جمله ... سعید یهو به خودش اومد و دوید سمتش ... ـ اشتباهی دستم خورد پوسترش پاره شد ... حالا عصبانی شده ... می خواد من رو بزنه برق از سرم پرید ... ـ نه به خدا ... شاهدن ... من دست روش .. کیفش رو انداخت و با همه زور ... خوابوند توی گوشم ... ـ مرتیکه آشغال ... آدم شدی واسه من؟ توی خونه من، زورت رو به رخ می کشی؟ پوسترت؟ ... مگه با پول خودت خریدی که مال تو باشه که دست رو بقیه بلند می کنی؟ ... و رفت سمت اتاق ... دنبالش دویدم تو ... چنگ انداخت و پوستر رو از روی کمد کند ... و در کمدم رو باز کرد ... ـ بازم خریدی؟ ... یا همین یکیه؟ ... رفتم جلوش رو بگیرم ... ـ بابا ... غلط کردم ... به خدا غلط کردم ... پرتم کرد عقب ... رفت سمت تخت ... بقیه اش زیر تخت بود... دستش رو می کشیدم ... التماس می کردم ... - تو رو خدا ببخشید ... غلط کردم ... دیگه از این غلط ها نمی کنم ... مادرم هم به صدا در اومد ...- حمید ولش کن ... مهران کاری نکرده ... تو رو خدا ... از پول تو جیبیش خریده ... پوستر شهداست ... این کار رو نکن ... و پدرم با همه توانش ... پوسترها رو گرفته بود توی دستش و می کشید ... که پاره شون کنه ... اما لایه پلاستیکی نمی گذاشت ... جلوی چشم های گریان و ملتمس من ... چهار تکه شون کرد ... گاز رو روشن کرد و انداخت روی شعله های گاز ... پاهام شل شد ... محکم افتادم زمین ... و پوستر شهدا جلوی چشمم می سوخت ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه بنده در دلِ شبِ تار با خدای خود خلوت كند و با او به راز و نياز بپردازد، 🤲🏻 خداوند نوری در دلش قرار می دهد، سپس به فرشـتـگانـش مي گويد: ای فرشتـگانم! به بنده ام بنگريد كه در دلِ شبِ تار کـه انسان های خوش گـذران به لهـو سرگرمند و غـافـلان خفته اند، با من خلوت كرده است، گواه باشيد كه من او را آمرزيدم... ___________________<🦋🌧> ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْرى سلام بر فرزند خدیجه کبرى...🥲 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
✨┋ "خداوند، نورِآسمان‌ها و زمين است. مَثَل نور او همچون چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد.آن چراغ در ميان حبابى شيشه‌اى و آن شيشه همچون ستاره‌اى تابان است كه از درخت خجستهٔ زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‌شود. و نزديك است كه روغنش از شدت صافی و زلالی روشنى بخشد. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‌كند، و اين مَثَلها را خدا براى مردم مى‌زند و خدا به هر چيزى داناست! 💛💫" [ ☘ســوره نــور آیـــه 35🪴] - تشبیه زیبای خدای دو عالم از نورِ بی نهایتِ خود😇👌 - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🌻' ‌} . . . توے روضہ اشک مےریزه ؛ خیلے باحال یہ رکعت نماز مےخونه... اما اگہ گناه ببینہ ازش سر باز نمےزنه! این اشک و حال بہ درد نمےخوره!✋🏻 چون عمیق و از تہ دل نیست 💔 از سر عواطف و هیجاناتہ ، نہ از درون و اتصالِ قلبـے! گریہ ی برای امام حسین اگہ باعث ترک گناه و دوری از گناه نشہ برای خدا ارزشی نداره!💡 چون اون گریہ از سر هوای نفسہ...⚠️ . . . حرف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › مهرورزى با بندگان‌ يكى از صفات جمال حق «ستّار» است. پنهان كردن عيوب بندگان و خوب جلوه دادن انسان از صفات بارز الهى است.🙂 پرده‌دارى و پوشش دادن به اعمال انسان ناشى از مهربانى و رحمت حق تعالى است كه در روانشناسى به آن اصل تغافل مى‌گويند.🌱 حضرت حق بسيارى از باطن رفتار و كلام ما را آشكار نمى‌سازد بلكه نيكى‌ها و زيبايى‌ها‌ را نمايان مى‌كند كه بنده‌اش در نظر ديگران خوش سيرت نشان دهد. اگر تغافل و چشم پوشى خداوند در روش و منش انسان نبود، او بارها و بارها خود را رسوا مى‌ساخت و انگشت نماى عام و خاص مى‌شد.🍁 در بسيارى از آيات، اميد را در كنار بيم قرار داده است تا انسان بر روى مرز خوف و رجا حركت كند و گرفتار عمل افراط و تفريط نشود. اين ترازوى اميد و مهربانى و ترس از چوب خدا هميشه زندگى مؤمن را يكسان نگه مى‌دارد تا هدف را بر اساس آن دو تنظيم‌كند. پس بايد به حق گمان نيك داشت تا‌ مهربانى را بر ما بگستراند.🥀 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| •🧩|• سعی کن؛ هرروز قرآن بخوانی ، حتی اگر شده چند خط و یک صفحه 🙃👀 تا به خدا نزدیک تر شوی 🫶 وَ از امام السَّجادُ عليه السلام نقل شده: لَوْماتَ مَنْ بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ اَنْ يَكُونَ الْقُرآنُ مَعى. (: اگر همه آنها كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، تا وقتى قرآن با من باشد، احساس تنهائى نمى كنم.🫶👀 . . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi