‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
16- سختی و سنگینی در برابر طاعت
عبادات ک طاعات از باب عنايت حق به انسان و به اقتضای مصلحت دنیا و آخرت واجب شده است.🌿
واجبات و محرمات به صورتی نیست که انسان از عهده ی آن برنیاید.🙂
دین ضامن خیر دنیا و آخرت و مایه سعادت امروز و فردا، حافظ حقوق فرد، خانواده و اجتماع است.😌
سنگینی و رنج در اجرای برنامه های الهی برای کسی است که در برابر حق تواضع و خضوع نداشته باشد و از سعادت و سلامت خود، بخاطر خوشگذرانی های چند روزه در دنيا رویگردان باشد.🍁
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۲
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
💓اگردرگذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتید آنها را فراموش کنید🤗👌
⬅️ داشتن روابط در فضای مجازی هم میتواند به راحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به همسراست.💔❌
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
دیگه دم دمای اربعینه...
#اربعین_حسینی
اسلام علیڪ یا اباعبدالله🥀
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
#موانع_تربیتی
💠 ادامه عوامل مزاحم در تربیت
6⃣ امر و نهی کردن
🔆 با امر و نهی بچه ها، در اصل دارید
برای تربیت او مزاحمت ایجاد میکنید.
♦️طبیعت انسان و بطور اولیٰ بچه
با امر و نهی خیلی سازگار نیست.
🌀با امر و نهی، بچه مقابل شما میایستد،
سرکشی کرده و طغیان میکند.
❎ در تربیت به سه نکته باید دقت شود👇
▫️اولاً: مادران بیعرضه کسانی هستند
که بچه ها را زیاد تنبیه میکنند،
▪️ثانیاً: جلوههای سخت گیری در غالب امر
و نهی کردن، ماهی یک بار هم زیاد است.
▫️مربی خوب کسی است که بتواند
بچهها را راهبری کند.
❌ امر و نهی باعث وابستگی بچهها به شما
می شود، درست مثل ماشینی که باید دائماً
آن را به دنبال خود بکشید.
📢 در حالی که ما میگوییم تربیت یعنی روشن
کردن و در مسیر حرکت دادن، نه کشاندن
به دنبال خود.
وقتی سن بچهها بالا رود، این کشاندنها
نفس بَر میشود، گویی میخواهید آنها
را بالای کوه بکشید،
▫️مقاومت میکنند،
▪️سخت میشود،
▫️نافرمانی بیشتر میشود،
👌لذا شما باید تلاش و دقت بیشتری
کرده و یک جایی هم رها کنید.
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#خانواده_فعال
#مدیریت_تربیتی
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَعْطِنِى فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ أَفْضَلَ مَا أَعْطَیْتَ وَأَنَلْتَ أَحَداً مِنْ عِبادِکَ مِنْ نِعْمَةٍ تُولِیها، وَآلاءٍ تُجَدِّدُها، وَبَلِیَّةٍ تَصْرِفُها، وَکُرْبَةٍ تَکْشِفُها، وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها، وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها، وَسَیِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها، إِنَّکَ لَطِیفٌ بِما تَشاءُ خَبِیرٌ وَعَلَىٰ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ.
بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و در این شب به من عطا کن برترین چیزی که عطا کردی و نائل نمودی یکی از بندگانت را، از نعمتی که میبخشی و عطاهایی که تجدید مینمایی و بلایی که برمیگردانی و رنجی که برطرف میکنی و دعایی که میشنوی و عمل نیکی که میپذیری و بدی و زشتی که میپوشانی، همانا به هرچه خواهی مهربان و آگاهی و بر هر کاری توانایی.
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهشتادوسوم! ›
با سرعت از پله های اتوبوس رفتم پایین ... چشم چرخوندم توی جمع تا سعید رو پیدا کنم ... تا اومدم صداش کنم دکتر اومدم سمتم ... و از پشت، زد روی شونه ام ...
ـ آقا مهران حسابی از آشنایی با شما خوشحال شدم ... جدی و بی تعارف ... در ضمن، ممنون که ما و بچه ها رو تحمل کردی ... بازم با گروه ما بیا ... من تقریبا همیشه میام و ...
خسته تر از اون بودم که بتونم پا به پای دکتر حرف بزنم ... و اون با انرژی زیادی، من رو خطاب قرار داده بود ...
توی فکر و راهی برای خداحافظی بودم که سینا هم اضافه شد ...
ـ با اجازه تون من دیگه میرم ... خیلی خسته ام ...
سینا هم با خنده ادامه حرفم رو گرفت ...
ـ حقم داری ... برای برنامه اول، این یکم سنگین بود ... هر چند خوب از همه جلو زدی ... به گرد پات هم نمی رسیدیم...
تا اومدم از فرصت استفاده کنم ... یکی دیگه از پسرها که با فاصله کمی از ما ایستاده بود ... یهو به جمع مون اضافه شد ...
- بیخود ... کجا؟ تازه سر شبه ... بریم همه پیتزا مهمون من...
ـ آره دیگه بچه پولداری و ...
ـ راستی ... ماشینت کو؟ ... صبح بی ماشین اومدی؟ ...
ـ شاسی بلند واسه مخ زدنه ... اینها که دیگه مخی واسشون نمونده من بزنم ...
یهو به خودم اومدم دیدم چند نفر دور ما حلقه زدن ... منم وسط جمع ... با شوخی هایی که از جنس من نبود ...
به زحمت و با هزار ترفند ... خودم رو کشیدم بیرون و سعید رو صدا کردم ... فکر نمیکردم بیاد ... اما تا گفتم ...
ـ سعید آقا میای؟ ...
چند دقیقه بعد، سوار ماشین داشتیم برمیگشتیم ... سعید سرشار از انرژی ... و من ... مردهی متحرک ...
جمعه بعد رو رفتم سرکار ... سعید توی حالی بود که نمیشد جلوش رو گرفت ... یه چند بار هم برای کنکور بهش اشاره کردم ... ولی توجهی نکرد ... اون رفت کوه ... من ، نه...
ساعت ۱۲:۳۰ شب، رسید خونه ... از در اتاق تو نیومده، چراغ رو روشن کرد و کوله رو پرت کرد گوشهی اتاق ... گیج و منگ خواب ... چشم هام رو باز کردم ... نور بدجور زد
توی چشمم ...
صدام خسته و خواب آلود ... از توی گلوم در نمی اومد ...
- بَه داداش ... رسیدن بخیر ...
رفت سر کمد، لباس عوض کردن ...
- امروز هر کی رسید سراغ تو رو گرفت ... دیگه آخر اعصابم خورد شد ... می خواستم بگم دیوونه ام کردید ... اصلاً مرده... به من چه که نیومده ...
غلت زدم رو به دیوار ... که نور کمتر بیوفته تو چشمم ...
- مخصوصا این پسره کیه؟ ... سپهر ... تا فهمید من داداش توئم ... اومد پیله شد که مهران کو ... چرا نیومده ...
راستی دکتر هم اینقدر گیر داد تا بالأخره شماره ات رو دادم بهش ...
ته دلم گفتم ...
ـ من دیگه بیا نیستم ... اون یه بار رو هم فکر کردم رضای خدا به رفتن منه
و چشم هام رو بستم ...
نیم ساعت بعد، سعید هم خوابید ... اما خواب از سر من پریده بود ... هنوز از پس هضم وقایع هفته قبل برنیومده بودم... نه اینکه از چنین شرایطی توی اجتماع خبر نداشته
باشم، نه ... پیش خودم گیر بودم ... معلق بین اون درگیریهای فکری ... و همه اش دوباره زنده شد ...
فردا ... حدود ظهر ... دکتر زنگ زد ... احوال پرسی و گله که چرا نیومدی ... هر چی میگفتم فایده نداشت ... مکث عمیقی کردم ...
- دکتر ... من نباشم بقیه هم راحت ترن ...
سکوت کرد ... خوشحال شدم ... فکر کردم الآنه که بیخیال من بشه ...
ـ نه اتفاقا ... یه مدلی هستی آدم دلش واست تنگ میشه ... اون روز، حسابی من رو بردی توی حال و هوای اون موقع ... شاید دیگه بهم نیاد ولی منم یه زمانی رفته بودم جبهه ...
و زد زیر خنده ... من، مات پای تلفن ... نمیفهمیدم کجای حرفش خنده داره ...
آدم جبهه رفتهای که خون شهدا رو دیده ... اما بعد از جنگ، اینقدر عوض شده ... بیشتر اعصابم رو بهم می ریخت ...
ـ دیروز به بچه ها گفتم ... فکر نمی کردم دیگه امثال تو وجود داشته باشن ... نه فقط من، بقیه هم می خوان بیای ... مهرت به دل همه افتاده ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
امـام صـادق(؏) مے فرمایند:
نماز شب چهره را زیبا و نورانـے،
و انسان را خوش بو مے کند!🌿
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ
أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ
سلام بر على اکبر😪💔
سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک👶😔
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
•﴿#ازخالق_بهمخلوق🌧﴾•
«و بزودی پروردگارت آنقدر به تو
عطا خواهد کرد که خشنود شوی!»
-سـوره ضـُحـیٰ،آیـه 5🦋🤍-
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
خستگی ما از کار نیست ؛
بلکه از گیجی و بی برنامگیست!💡
🖊 شهید حسن باقری
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
17 و 18- فخرفروشى ثروتمندان و خوار شمردن تهيدستان
نازيدن به خود و مباهات نمودن به خويش به خاطر ثروت و مال، در مقابل كوچك شمردن تهيدستان و نيازمندان، حالت بسيار بدى است كه گروهى از مردم در تاريخ حيات به آن دچار بوده و اكنون هم به آن دچارند.🌺
اين كوردلان غفلت زده و اين فراموشكاران بدبخت، به چيزى مىنازند كه در گذشته عمرشان از آن تهيدست بوده و در آينده از زمانشان نيز از آن تهيدست مىگردند.🌸
اينان به چيزى فخر مىنمايند كه اگر در عدالت به دست نيايد و به اقتصاد و قسط و برابر با قوانين الهى خرج نشود، محصولى جز حسرت ابدى و عذاب دائمى و هميشگى نخواهد داشت.🌿
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۳
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| #طبیب🍏 |•⊰
خب خب سلام!
حالتون چطوره؟
بگین ببینم🙄 ، طبیبِ خونتون نیفتاده که؟
اگه افتاده ، امروز قراره با کمکِ هایِ دو برادرِ بزرگوارمون ،
یعنی سیر و پیاز ، اونو برگردونیم :)💊
پس خیلی معطلتون نمیکنم ، چون این دوستان یه خورده بی اعصابن و زود ، رفتارشون تیز طور میشه😁
در ابتدا باید بگیم که رسول اکرم صلیالله علیه و آله در مورد خوردن سیر میفرمایند:
سیر بخورید و با آن مداوا کنید، که هفتاد بیماری را شفا میدهد.
مکارم الاخلاق ، صفحه ی۱۸۲📚
ایشون همچنین در مورد خوردن پیاز فرمودند:
هر گاه وارد شهری شدید ، از پیاز آن جا بخورید؛ زیرا با خوردن پیاز آن شهر از امراض عمومی آنجا در امان هستید.
وسائلالشیعه ، جلد ۱۷ ، حدیث ۱📚
برخی از دانشمندان میگن این برادران عزیز ، یعنی پیاز و سیر ، دارای یه سری مواد هستند که عامل مهمی در پیشگیری از ابتلا به سرطان و بيماری های قلبی محسوب میشن.مطالعات هم ثابت کرده افرادی که مقادیر زیادی سیر و پیاز میخورند ، در مقایسه با افرادی که مقدار کمتری میخورند ، کمتر دچار سرطان و بیماری های قلبی میشن😃
پس این دو برادرِ عزیز رو فراموش نکنین ها!
عواقبِ خوبی نداره😁✨
تا یه طبیبِ دیگه ، خدانگهدار!😉
یڪ قدم تا سلامتے😉👇
🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
حبیبی حسین🥺
السلام علیڪ یا اباعبداللہ🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.•📽 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
امسال اربعین کجا برم.mp3
7.45M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
امسال اربعین کجا برم؟!
#ویژه_جاماندگان◾️
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ إِنَّکَ أَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ، وَأَسْرَعُ مَنْ أَجابَ، وَأَکْرَمُ مَنْ عَفا، وَأَوْسَعُ مَنْ أَعْطىٰ، وَأَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، یَا رَحْمٰنَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُما، لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسْؤُولٌ، وَلَا سِواکَ مَأْمُولٌ، دَعَوْتُکَ فَأَجَبْتَنِى، وَسَأَلْتُکَ فَأَعْطَیْتَنِى، وَرَغِبْتُ إِلَیْکَ فَرَحِمْتَنِى، وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنِى، وَفَزِعْتُ إِلَیْکَ فَکَفَیْتَنِى؛
خدایا تو نزدیکترین کسی هستی که خوانده شود و سریعترین کسی که جواب دهد و بزرگوارترین کسی که گذشت کند و وسیعترین کسی که عطا کند و شنواترین کسی که سؤال شود،ای مهربان دنیا و آخرت و بخشنده در هر دو، همانند تو سؤال شدهای نیست و غیر تو آرزو شدهای وجود ندارد، خواندمت، پاسخم دادی، از تو درخواست کردم عطایم نمودی و بهسویت مشتاق، به من رحم فرمودی، به تو اطمینان کردم، نجاتم دادی و به تو پناهنده شدم، کفایتم نمودی؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهشتادوچهارم! ›
تلفن رو که قطع کرد ... بیشتر از قبل، بین زمین و آسمون گیر افتاده بودم ... بیخیال کارم شدم و یه راست رفتم حرم ...
نشستم توی صحن ... گیج و مبهوت ...
- آقا جون ... چه کار کنم؟ ... من اهل چنین محافلی نیستم... تمام راه رو دختر و پسر قاطی هم زدن رقصیدن ... اونم که از ...
گریه ام گرفت ...
ـ به خدا ... نه اینکه خودم رو خوب ببینم و بقیه رو ...
دلم گرفته بود ... فشار زندگی و وضعیت سعید از یه طرف ... نگرانی مادرم و الهام از طرف دیگه ... و معلق موندن بین زمین و آسمون ...
می ترسیدم رضای خدا و امر خدا به رفتنم باشه ... اما من از روی جهل، چشمم رو روش ببندم ... یا اینکه تمام اینها حرف های شیطان برای سست کردنم باشه ...
سر در گریبان فرو برده ... با خدا و امام رضا درد می کردم ... سرم رو که آوردم بالا ...
روحانی سیدی با ریش و موی سفید... با فاصله از من روی یه صندلی تاشو نشسته بود ... دعا می خوند ... آرامش عجیبی توی صورتش بود ... حتی نگاه کردن به چهره اش
هم بهم آرامش می داد ... بلند شدم رفتم سمتش
ـ حاج آقا ... برام استخاره می گیری؟ ...
سرش رو آورد بالا و نگاهی به چهره آشفته من کرد ...
ـ چرا که نه پسرم ... برو برام قرآن بیار ...
قرآن رو بوسید ... با اون دست های لرزان ... آروم آورد باال و چند لحظه گذاشت روی صورتش ... آیات سوره لقمان بود ...
ـ بسم اهلل الرحمن الرحیم ... الم ... این آیات کتاب حکیم است ... مایه هدایت و رحمت نیکوکاران ... همانان که نماز را بر پا می دارند و زکات می پردازند و به آخرت یقین دارند ... آنان بر طریق هدایت پروردگارشان هستند و آنان رستگاران هستند ...
از حرم که خارج شدم ... قلبم آرام آرام بود ... می ترسیدم انتخاب و این کار بر مسیر و طریقی غیر از خواست خدا باشه... می ترسیدم سقوط کنم ... از آخرتم می ترسیدم ... اما بیش از اون ... برای از دست دادن خدا می ترسیدم ... و این آیات ... پاسخ آرامش بخش تمام اون ترس ها بود ...
ـ حسبنا الله ... نعم الوکیل ... نعم المولی و نعم النصیر ... و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ...
بالای کوه ... از اون منظره زیبا و سرسبز به اطراف نگاه می کردم ... دونه های تسبیح ، بالا و پایین می شد و سبحان الله می گفتم ... که یهو کامران با هیجان اومد سمتم ...
- آقا مهران ... پاشو بیا ... یار کم داریم ...
نگاهی به اطراف انداختم ...
- این همه آدم ... من اهل پاسور نیستم ... به یکی دیگه بگو داداش ...
- نه پاسور نیست ... مافیاست ... خدا می خوایم ... بچه ها میگن ... تو خدا باش ...
دونه تسبیح توی دستم موند ... از حالت نگاهم، عمق تعجبم فریاد می زد ...
- من بلد نیستم ... یکی رو انتخاب کنید که بلد باشه ...
اومد سمتم و مچم رو محکم گرفت ...
- فقط که حرف من نیست ... تو بهترین گزینه واسه خدا شدنی ...
هر بار که این جمله رو می گفت ... تمام بدنم می لرزید ... شاید فقط یه نقش، توی بازی بود اما ... خدا ... برای من، فقط یک کلمه ساده نبود ...
عشق بود ... هدف بود ... انگیزه بود ...
بنده خدا بودن ... برای خدا بودن ...
صداش رو بلند کرد سمت گروه که دور آتیش حلقه زده بودن...
- سینا ... بچه ها ... این نمیاد .
ریختن سرم ... و چند دقیقه بعد ... منم دور آتش نشسته بودم ... کامران با همون هیجان داشت شیوه بازی رو برام توضیح می داد ...
برای چند لحظه به چهره جمع نگاه کردم ... و کامرانی که چند وقت پیش ... اونطور از من ترسیده بود ... حالا کنار من نشسته بود ... و توی این چند برنامه آخر هم ... به جای
همراهی با سعید ... بارها با من، همراه و هم پا شده بود ...
- هستی یا نه؟ ... بری خیلی نامردیه ...
دوباره نگاهم چرخید روی کامران ... تسبیحم رو دور مچم بستم ...
- بسم الله ...
تمام بعد از ظهر تا نزدیک اذان مغرب رو مشغول بازی بودیم ... بازی ای که گاهی عجیب ... من رو یاد دنیا و آدم هاش می انداخت ...
به آسمون که نگاه کردم ... حال و هوای پیش از اذان مغرب بود ... وقت نماز بود و تجدید وضو ... بچه ها هنوز وسط بازی ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
نمازشب،تسکین دل های بی قرار است!:)
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ
سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده😔
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
┋#ازخالق_بهمخلوق💙┋
«خداست که آسمان هارا بدون پایه
هایی که آنها را ببینید، برافراشت ،
آنگاه برتخت فرمانروایی و حکومت
بر آفرینش چیره و مسلط شد ، و
خورشیدوماه را رام و مسخّرساخت
،که هر کدام تا زمان معینی روانند،
کار جهان را تدبیر می کند، نشانه
های قدرتش را به روشنی بیان
می کند تا شما به دیدار قیامت
پروردگارتان یقین کنید!😇»
🌧 سـوره رعــد آیــه 2 ❄️
•-------------------------------------------------•
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
یه سؤال بپرسم؟👀
آیا همونقدر که از خدا برای خودمون چیزای مختلف میخوایم ، بابت چیزایی که داریم به درگاهش شکر میکنیم؟🔍
❁ بیاین از این به بعد بیشتر بابت داشتههامون از خدا تشکر کنیم :)💚
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
19- بدرفتاری با زیردستان
سفارشی که فرهنگ پاک اسلام نسبت به زیردستان اعم از فرزندان و کارگران دارد، در تاریخ مکاتب اعتقادی و سیاسی و اجتماعی سابقه ندارد.😊
قرآن مجيد به نیکوکاری خصوصا نیکی به زیردستان اصرار دارد و آن را امری واجب میداند.🌺
"به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد"نحل⁹⁰
از حضرت باقر (علیهالسلام) وارد شده:
۴ خصلت است که در هر کس باشد خداوند خانهای در بهشت برای او بنا میکند:
¹ پناه دادن به یتیم، ² ترحم به ضعیفو ناتوان و زیر دست، ³ نیکی به پدر و مادر، ⁴ نرمی با آنکه در. اختیار انسان است.🪴
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۳
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
⭐️ خانم ها بدانند که مردها با آنها تفاوت دارند، وقتی آنها عصبانی هستند، باید کمی تنها باشند تا با گذشت زمان شعلهی خشمشان خاموش شود😮💨🤗
اگر از آنها موقع عصبانیت بازجویی کنید، عصبانیتر میشوند🤐😵💫
⭐️ وقتی مهمونی میروید اولین جایی که دیدید نشینید. یکم مکث کنید همه جا رو برانداز کنید بهترین جای ممکن را انتخاب کنید تا جایی که امکان داره بالای مجلس بنشینید به هیچ وجه پایین مجلس یا تو راه ننشینید☺️😊
⭐️ جلوی فامیل شوهر، گاهی برای همسرتان میوه پوست بکنید مردها خوبیها و مهربانی شما را از یاد نخواهند برد.🥰😇
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
زندگی حکمت داره،عشق علت داره...!
السلام علیڪ یا اباعبداللہ🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.•📽 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
💠اربعین یادآورر
▫️مرارت ها،
▪️سختی ها
▫️و دشواری هایی است که
🔆 خاندان ابا عبدالله الحسین
(علیه السلام) متحمل شده
و حکایت از وصال مجدد
✅ خانواده امام (علیه السلام) با
مرقد مطهر و نورانی ایشان دارد.
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#اربعین
#مکتب_تربیتی
#خانواده_حسینی
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَعَلَىٰ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْماءَکَ، وَهَنِّئْنا عَطاءَکَ، وَاکْتُبْنا لَکَ شاکِرِینَ، وَلِآلائِکَ ذاکِرِینَ، آمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعالَمِینَ.
خدایا درود فرست بر محمّد بنده و فرستادهات و پیامبرت و بر همگی اهلبیت پاک و پاکیزهاش و نعمتهایت را بر ما تمام کن و عطاهایت را بر ما گوارا گردان و ما را نسبت به خودت از سپاسگزاران و در نعمتهایت از یادکنندگان ثبت فرما، آمین آمینای پروردگار جهانیان.
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi