eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣1⃣ شب سیاه است و قیر گون و
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣1⃣ عبدالله رو بہ محمد گفت: «اما خودت هم مے دانے ڪہ این حرف ها است. بہ دست عده اے از مصریان بہ قتل‌ رسید. حتے علے سعے ڪرد جلوے آن ها را بگیرد. از سویے، پدر خواهان بہ قتل رسیدن عثمان بود. همہ مے دانند پدر از عثمان بوده است. حال چگونہ مے تواند در خونخواهے عثمان در ڪنار معاویہ قرار گیرد؟! بعد رو بہ من پرسید: پدر! مگر شما دشمن عثمان نبودید؟ از وقتے شما را از امارت مصر بر ڪنار ڪرد، بارها شنیدم ڪہ او را دشمن خود مے خواندید. آیا درست است که در خونخواهے عثمان با علے بجنگید؟ معاویہ پسر عموے عثمان است و فرق چندانے با او ندارد. وقتے از هوش و تجربہ و زیرڪے تو بہره جست، تو را مثل هستہ اے تلخ، تف خواهد ڪرد. بارها شنیدم ڪہ مے گفتے معاویہ همچون فیلے است ڪہ خرطومش براے جلب شخصے اش دراز است. پس بدان ڪہ دعوت او از تو بوے دین خواهے و حق جویے نمے دهد. او تو را مےخواهد تا از این مہلڪہ اے ڪہ درست ڪرده، نجات یابد و ممڪن است تو را نیز با خود کند و... ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ محمد حرف او را برید و گفت: شرایط، این همہ ناامید ڪننده نیست ڪہ عبدالله مے گوید. علــے جرأت نخواهد ڪرد بہ شــام حملہ ڪند. معاویہ در آنجا قدرتمند است. پدر را همہ بہ زیرڪے مے شناسند. اتحاد پدر با معاویہ، باعث علــے خواهد شد. آن وقت هنگامے ڪہ معاویہ خلیفہ ے مسلمین شود، هم پدر، هم من و هم عبدالله بهره مند خواهیم شد. من بہ ڪمتر از مدينہ تن نخواهم داد. محمد ڪہ خندید، موجے از شیطنت در چشمانش، مرا به وجد آورد. محمد شبیہ جوانےهاےخودم است؛ فزونخواه و زیرک، حرف هایش بیشتر از سخنان عبدالله بہ دلم مے نشیند. عبدالله طلب است و بہ آن چہ دارد راضے است. گمان مے ڪردم با محمد است. عبدالله گفت: پدر! تو میدانے ڪہ علــے، پسر عمو و داماد است. در دامان پیامبر بزرگ شده و ڪسے است ڪہ بہ اسلام ایمان آورده. ماجراے غدیر ڪہ پیامبر، علے را بہ جانشینے خود برگزید، فراموش نشده است. پس، جز شامیان ڪہ از علے دورند و او را نمے شناسند، کسے حرف های معاویہ را نخواهد ڪرد. تو را هم ڪہ همہ مے دانند رابطه ات با عثمان چگونہ بوده است. آیا باز هم مے خواهے در ڪنار معاویہ باشے؟ محمد در جواب عبدالله گفت: تو از سیاست چیزے نمے دانے عبدالله هر چند حرف هایت درست است، اما مردم آن گونه مے ڪنند ڪہ رهبرانشان مے خواهند. معاویہ امروز به پــدر نیاز دارد. مگر نشنیدے ڪہ او پدر را روباهے مےخواند ڪہ قادر است با گری، بہ دهان شیرے برود و باز گردد. اگر پدر با علے بیعت ڪند، او هیچ پست و مقامے بہ پدر نخواهد داد؛ اما اگر پدر در ڪنار معاویہ باشد و معاویہ هم بر علـــے پیروز شود، او را حاڪم مصر خواهد ڪرد. مگر نشنیدے ڪہ علــے در جنگ بصره چہ ڪرد؟ او حتے طلحہ و زبیر را ڪہ با او بہ طمع گرفتن بیعت ڪرده بودند، از خود راند و گفت ڪہ حڪومت اسلامے نیست ڪہ بہ ڪسے واگذار شود. پس بہتر است پدر بہ نزد معاویہ برود و در ڪنار او باشد. عبدالله رو بہ من گفت: اما نظر من این است ڪہ در خانه ات بنشینے و نظاره ڪنے ڪار علے و معاویہ بہ ڪجا مے انجامد. اگر علے پیروز شد، تو در سایہ ے و او زندگے خواهے ڪرد و اگر معاویہ بہ پیروزے رسید، او از تو بے نیاز نخواهد بود. محمد خواست حرفے بزند، با دست بہ او اشاره ڪردم چیزے نگوید. ◾️ بھ قلم ✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•. رمان : #قدیس قسمت 5⃣3⃣ همہ در حـــال آمـــاده شدن برا
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣3⃣ علــے گفت: نــدارم شــما لعنـــت ڪننده و دشنــام دهنــده باشید. دل ها و دهـــان هاے خــود را از آن چــہ خــــدا نمےپسندد، ڪنید. دشنــام هایے ڪہ بہ من مےدهند، با پاســخ ندهیــد. بہ خـــدا سوگنـــــد آن ها ڪور دلنــد و حقایــق را نمےبینند. من از پیشتـــازان لشڪـــر اســـلام بودم، تا آنجا ڪہ صفــوف ڪـفر و شــرڪ تــار و مــار شد. هرگــز نشــدم و . هم اڪنون نیز همان راه را مےروم. 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 پــرده ے باطـــــل را مےشڪـــافم تا حـــق را از پہــلوے آن بیرون بیاورم. بہ جاے لعــن و دشنـــام ڪنید، از خـــدا درخواست پیـــروزے و رستگــــارے نمایید. میان شما و او و نیست و درے بہ روے شما نمےگردد. نڪتــہ جالـــب توجــہ این ڪہ علـــے ڪراراً براے یــــاران خــود، پیرامــــون خــــدا سخنانــــے از ایــن دســت مےگوید و اعتقـــاد دارد ڪہ واقعـــے جنـــگ پیشگــان هستنـــد، نــہ دورویـــان و دروغ گویــان. والسلام. این نامــہ هـــا را عینـــا در مڪتـــوب خــود نوشتـم تا آیندگـــان بداننــد ڪہ حـــق و حقیقـــت، در میـــدان هاے جنــگ معیــن مے شود و حقیقـــت یعنـــے قدرت و سپـــس و . در میــــدان رزم با و خـــدا خــــدا گفتن نمے شود پیروز میـدان جنــــگ بـود. پــــس اے علــــــــــــــے! باش تــا در میــــدان جنــگ پاســـخ سخنانــــت را بدهیـــــم. *** ڪوبــــش زمـــــان بر طبــــــل جنـــگ، شتـــــاب مےگرفت. معاویــــہ بیـــش از پیــــش پر اضطـــراب و نگـــران مےنمود. وقتـــے بہ دیــدارش رفتـــم، عــده اے از فرماندهــان سپـــــاه هــم حضـــــور داشتند. همگے لبــاس رزم پوشیده بودند. پسرانـم محمــد و عبـــدالله را هم در جمع آن ها دیدم. معاویہ تا چشمش به مــن افتــاد، گفت: خـوب شد آمدے عمـــــروعــــاص؛ فرماندهـــان گزارش هاے خوبــے از آمادگــــے سپـــاه شـــام دادند. معاویــہ روے تخـــت نشستہ بـــود و فرمانـدهـــان در مقابلـــش، در دو ستـــون ایستـــاده بودند. از بیـــن آن ها عبـــور ڪردم و ڪنار تخـــت معاویــہ، رو بہ روے فرماندهـــــان ایستــــادم. سرم را بہ طرف معاویہ ڪـــج ڪردم و گفتم: با چنیـــن فرماندهانے، شڪ ندارم ڪہ پیروزے از آن سپـــاه مقتـــدر شــــام است. با دســـت بہ فرماندهــــان سپـــاه اشـــاره ڪردم و ادامہ دادم: این فرماندهان براے جنگیــــدن با سپـــاه ڪوفہ انگیزه ے فراوانـــــے دارند؛ بخصــوص ڪہ خبــر مےرسد در سپــاه علــــــــــے فراوانــے براے جنگیــدن وجــود دارد معاویــہ پرسید: آیا اخبـــار تازه اے بہ دست آورده اے عمـــــرو؟ 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 3⃣9⃣ هرگاه رعیت بر تو بد گمان گردد،
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣9⃣ اگر چنین شود، نه تنها من فرماندار مصر نخواهم شد، بلکه حکومت تو نیز در شام در معرض خطر خواهد بود. روزی را به یاد آور که مالک از مصر و علی از کوفه بر سرت خراب شوند. ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ معاویه عصبی تر از قبل فریاد می زند: حرفت را بزن و بگو باید چه کنیم؟ عمروعاص با خونسردی پاسخ می دهد: گفتم که نباید بگذاریم مالک به مصر برسد. معاویه می گوید: این را می دانم، اما بگو چگونه مانعش شویم. عمروعاص لبخند می زند و می گوید: ترتیبش را می دهم. این کار را به من بسپار. معاویه می گوید: این را می دانم. اما بگو چگونه مانع اش شویم. عمروعاص لبخند می زند و می گوید: کاری می کنم که هرگز پای مالک به مصر . آن وقت سرنگونی محمد بن ابوبکر مثل خوردن جرعه ای آب خواهد بود. معاویه با تردید به عمرو نگاه می کند؛ او چگونه می تواند ی حکومت على و فرماندار او را به قتل برساند؟ مگر با و که این البته شگرد عمروعاص است. معاویه همچنان اضطراب دارد. نگران مالک است؛ می ترسد با وجود مالک، نه تنها مصر و کوفه را به دست نیاورد، بلکه شام را نیز از دست بدهد. اما مالک با نقشه ی عمروعاص به قتل می رسد. در بیابان های نزدیک مصر، مردی به او نزدیک می شود، خود را کارگزار مالیاتی بن ابوبکر معرفی می کند و با مالک و همراهانش، همسفر می شود بین راه، عسل آغشته به زهر را به خورد مالک میدهد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣ @chaharrah_majazi رمـان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [207] ° 🍃🌺🎊🍃🌸🎊🍃🌺🎊🍃🌸🎊🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 😎 توضیحاتی داده میشه و شما باید تشخیص بدین که معرف چیست؟ ☺️بفرمایید 😎 خانه ایست پوشیده از به و شناخته شده است احوالش و مردمش و ساکنان آن دور از . 😎 عزیزان در پاسخ در این مرحله امتیاز کامل را در بر خواهد داشت 😎 ادامه میدیم: دارای گوناگون و دورانهای رنگارنگ . در آن و در آن است. 😎 مرحله سوم ارائه اطلاعات: اهل آن همیشه تیرهای که همواره با آن کوبیده می شوند و با آنها را نابود می کند. 😎 زمان پاسخگویی شماست کسی از عزیزان می تونه حدس بزنه؟؟ 😎 ظاهرا کسی نتونسته حدس بزنه و هدیه ویژه این مرحله به کسی تعلق نمی گیره. 📚|• . خطبه۲۲۶ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi