چرا در #وضو باید #دست هارو بشوریم؟
در تمام دنیا دست سمبلِ قدرت هستش، وقتی ما میگیم که دست آمریکا را کوتاه میکنیم یعنی چی؟
یعنی قدرت آمریکا رو در هم میشکنیم.
حالا، قدرت خانوم ها در چیه؟
زبان؟
اشک؟
جیغ؟
قدرت خانم ها در لطافت هستش.
قدرت آقایون درچیه؟ قدرت آقایون در جسم قوی و زورِ بازو هستش.
خب گفتیم آب هم برای پاک کردنه دیگه
حالا تو #وضو به خانوم ها گفته شده آب وضو رو داخل #دست بریزن، بهآقایون گفته شده پشتِ #دست. از نظر علمی پوستِ داخل دست نازکتر و لطیفتر و پوست پشت دست
زمخت تر هستش
قبول دارید شماهم؟
این نظریه علمی از نظر شما علمای و فاضلین هم صادقه یاخیره؟!😅
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 9⃣2⃣ در این میان گروه اندڪے باقے ما
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 0⃣3⃣
هر سہ مردانے میانسال بودند و شباهت چندانے با پدرانشان نداشتند. آن پدران، #قرص و محڪم و #استوار و این پسران، #متزلزل و آشفتہ، شہر و دیار خود را ترڪ ڪرده و بہ #دامــان معاویــہ آویختہ بودند.
معاویہ بساط #شراب را برچیده بود و نمے خواست پیش جوانانــے ڪہ اندڪ #اعتقاداتے داشتند، شراب بنوشد.
مےخواستم از زیر زبانشان، دلیل آمدنشان را بہ شام بدانم و این ڪہ از آن ها چہ سودے بہ ما خواهد
رسید.
عبیدالله بن عمر بزرگتر از آن دو بود و موقعیتش بہ عنوان پسر خلیفہ ے دوم، بالاتر. معاویہ از او خواست حال ڪہ از دست علــے ڪہ قصد جانش را داشته گریختہ در #مسجــد جامع ڪبیر بہ منبر برود و از جنایات علــے پرده بردارد. اما عبیدالله تردید داشت، گفت:
هنوز شـڪ دارم ڪہ علــے در قتل عثمان دست داشتہ باشد. اگر او بہ قصاص قتل «هرمزان» و آن دو تن قصد جان مرا نمےڪرد مدینہ را ترڪ نمےڪردم.
یادم مےآید آن روزها من در مدینه بودم؛ وقتے «ابولؤلؤه عمر را بہ قتل رساند، همین عبیدالله بہ #انتقــام خون پدر، دختر خردسال ابولؤلؤ را شقہ شقہ ڪرد. هرمزان را نیز ڪہ غلام مسلمان بود، بہ جرم دوستے با ابولؤلؤ ڪشت. یڪ نفر دیگر هم بہ دست او بہ قتل رسید.
اگر جلویش را نمےگرفتند، بسیارے از مردم بے گناه را بہ قتل مےرساند. همہ فڪر مےڪردند عبیدالله بہ جرم قتل افراد بےگناه، قصاص خواهد شد اما عثمان او را بخشید.
این ڪار عثمان براے علے گران آمد. او خواهان قصاص عبیدالله بود، اما عثمان بہ این دلیل ڪہ او فرزند خلیفہ ے مقتول است رهایش ڪرده و آن روز علــے خشمگین از اجرا نشدن حڪم الہـے، تہدید ڪرد که اگر روزے بہ قدرت برسد، حڪم خدا را درباره ے عبیدالله اجرا خواهد ڪرد.
و چنین شد ڪہ او بہ دامان معاویہ آویخت و معاویہ ڪوشید از او #ابزارے براے اهدافش بسازد.
هرچند عبیدالله مقاومت مےڪرد، اما این مقاومت پایدار نبود.
💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠
از عبیدالله پرسیدم:
چرا بہ درخواست معاویہ گوش نمےسپارے؟
اگر دست علــے بہ تـو برسد، در ڪشتنت درنگ نخواهد ڪرد. پس ڪمڪ ڪن تا علــے ڪشتہ شود و خود از مـرگ #نجات یابــے.
عبیدالله بہ فڪر فرو رفت. معاویہ براے این ڪہ او را تحت فشار نگذارد و مجال اندیشیدن بہ او بدهد رو به عمر بن سعد گفت:
عمر!
تو بگو چرا بہ نزد من آمدے؟
عمر بن سعد به من نگاه کرد و گفت:
با به حکپڪومت رسیدن علــے، انتظار داشتم ڪہ بہ نان و نوایے برسم اما نہ تنہا چنین نشد، بلڪہ بخشے از اموال خود را نیز از دست دادم.
دیدم با آن ڪارے ڪہ علــے با برادرش ڪرد، پس ما نمےتوانیم نزد او جایے داشتہ باشیم.
پرسیدم:
مگر علے با برادرش چہ ڪرد؟
گفت:
مےگویند عقیــل #بــرادر نابیناے علــے ڪہ مردے فقیـر است، روزے ب٦ نزد برادرش رفت.
علــے او را بہ گرمے در آغوش گرفت و از دیدن برادر نابینایش خوشحال شد.
عقيل از او خواست تا از پول بیت المال مقدار بیشترے بہ او بدهد. گفت ڪہ پیر و ناتوان است و در فقر دست و پا می زند. دل علــے بہ حال او سوخت، اما گفت:
بــرادرم نمےتوانم از پول حڪومت آن چہ بیشتر از حق توست بہ تو بدهم. خودم نیز فعلا پس اندازے ندارم. مدتے پیش من باش، شاید #گشایشے در روزے من پیش بیاید و بتوانم از پول #خــــود بہ تو ڪمڪ ڪنم.
عقیل نالید ڪہ:
تو خلیفہ ے مسلمینے، همہ ے ثروت سرزمین هاے حجاز و ایران و مصر در #دســت هاے توست، آن وقت نمےخواهے اندڪے از آن را بہ من بدهے؟!
علــے باز تڪرار ڪرد:
آنچہ نزد #مــن است، از آن #مـــن نیست، پــول #مــردم است.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
این رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣9⃣ اگــر بر #بیعــت خــود با خــد
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 9⃣9⃣
امیدوار نیستم و دشمنان را به امید یاری شما تهدید نمی کنم.
آیا سزاوار است که شعار دهید و عمل نکنید؟
اما در شام شرایط دگرگون است؛ اینک معاویه پس از تصرف مصر، نظر به شهر بصره دارد.
می داند که بصره یا هر شهر دیگر عــراق را نمی تواند با لشکر کشی تصرف کند.
♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️
و دشمنان را به امید یاری شما تهدید نمی است که شعار دهید و عمل نکنید؟ ...»
شرایط دگر گون است؛ اینک معاویه پس از تصرف مصر،
راه دارد. می داند که بصره یا هر شهر دیگر عراق را
لشکر کشی تصرف کند. او ضرب المثلی را سرمشق راه خود دار داده که می گوید: «تفرقه بینداز و حکومت کن.»
روزی از عباس بن ضحاک، جاسوس خود در بصره نامه ای به دستش می رسد؛ نامه ای که فکر او را به خود مشغول می کند.
از آن پس فکر بصره دغدغه اصلی اش می شود.
عباس بن ضحاک نوشته است:
خبر واقعه ی مصر به ما رسید و شنیدیم که حکومت را به دست گرفته و فرماندارش را کشته اید.
بدین وسیله چشمان ما روشن و قلب گروهی که خواهان خون عثمان بودند، آرام گردید.
ابن عباس فرماندار بصره در شهر نیست و گویا به مکه رفته است.
ما از این فرصت بهره جسته و #گناه سقوط مصر را به گردن علی خواهیم انداخت.
باید از هر روشی برای ایجاد #نارضایتی بهره مند شد.
تو نیز اگر صلاح میدانی اشخاصی را به نزد ما بفرست.
در بصره دوستانی منتظر اقداماتی از سوی ما هستند...
معاویه در پاسخ او می نویسد:
رأی تو را پذیرفتم.
خدا تو را رحمت کند و محفوظ بدارد.
بزودی اشخاصی را به نزدتان خواهم فرستاد تا به کمک هم، #دست على را از بصره کوتاه کنید.
صبر کن و فراموش نکن که خداوند با صابرین است.
*پ بصره پس از جنگ جمل، یک پارچه و متحد با علی نیست، آن هایی که در جنگ کشته ها داده اند، هنوز داغ عزیزان خود را فراموش نکرده اند.
هنوز طایفه هایی داغدار و منتظر فرصتی هستند که انتقام های خود را از علی بگیرند.
جاسوسان معاویه با پاشیدن بذر نفاق
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منـــبع👇
❣ @chaharrah_majazi
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣4⃣1⃣ طلحه گفت: هر کس می خواهی ب
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 3⃣4⃣1⃣
عبدالله جسد فرزندش را به نزد على آورد و گفت:
آیا باز هم باید #صبر و #بردباری از خود نشان دهیم؟!
به خدا سوگند اگر هدف اتمام #حجت باشد، تو حجت را بر آنان #تمام کردی.
سخنان او باعث شد که علی آماده نبرد شود.
سپاه چشمگیر و منظم على، دشمنان را به تکاپو انداخت و آن ها شتر عایشه را که حامل كجاوه ی او بود، به میدان نبرد آوردند.
عبدالله پسر زبیر پیش روی عایشه و مروان بن حکم در سمت راست او قرار داشتند.
🎀🎀🎀🎀 @Heiyat_majazi
مدیریت سپاه با زبیر بود و طلحه فرمانده ی سواره نظام و پسرش محمد نیز فرماندهی پیاده نظام بودند.
امام آن روز پرچم نبرد را به دست فرزندش محمد حنفیه سپرد و خطاب به او گفت:
اگر کوه ها از جای خود کنده شدند، تو بر جای خود #استوار باش!
دندان ها را به هم بفشار!
کاسه ی سرت را به خدا عاریت ده!
گام های خود را بر زمین میخکوب کن و پیوسته به آخر لشکر بنگر و بدان که #پیروزی از جانب خدای سبحان است!
محمد از این که پرچمدار سپاه گشته، خوشحال بود.
وقتی از او پرسیدند که چرا امام تو را پرچمدار سپاه خود نمود و حسن و حسین و فرزندان دیگرش را از این کار باز داشت، در پاسخ گفت:
من #دست پدرم هستم و آنان #دیدگان او؛ او با دستش از چشمانش دفاع می کند.
جنگ آغاز شد.
دو سپاه در هم پیچیدند.
#عایشه بر شتری نشسته بود که در میان لشگریانش قداستی یافته بود بسیاری در #حفاظت از شتر و عایشه کشته شدند تا این که شتر بر اثر تیری که به او اصابت کرد، بر زمین افتاد و سرنگون شد.
در این هنگام فریاد عایشه بلند شد.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلـم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منـــبع📥
📩 @chaharrah_majazi
رمـــان فوق العاده👏☝️
هرشب ساعت 🕘 از ایــن ڪانال😍👇
📚 @Heiyat_majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [168] °
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
😁 میشه خدا رو دید؟
🙂 مگه میشه چیزی رو ندید
ولی پرستید؟؟
😁 چطوری دیده میشه؟؟
🙂 #چشم ها هرگز او رو آشکار
نمی بینن. اما #دل ها با #ایمان
درست او رو درک می کنن.
🙂 #خدا به همه چیز نزدیکِ
اما نه اینکه بهش چسبیده باشه
از همه چی هم دوره نه اینکه
#بیگانه باشه
🙂 #اراده میکنه نه فقط آرزو
و #خواهش. همه چیز رو میسازه
اما نه به وسیله #دست و پا
🙂 #لطیفِ اما #مخفی و پوشیده
نیست. #بزرگی ش به خاطر
#ستمکاری نیست #بینا ست
اما نه بینایی ظاهری.
🙂 #سَر ها و #چهره ها در
برابر #عظمت او به خاک
می افتن و دلها از ترس او
بی قرارند.
😁 اینا حرفهای خودتون بود؟
🙂خیر
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۱۷۹
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
【• #حرفاے_خودمـونے🗣 •】
😍🍃
😊 شنیدے میگن:
از هر دستــ بدی
از همون دستـــ پس مےگیرے؟؟
🌹|•اگه در موقعیت #گناه بودے
ولی اون ڪارو بخاطر خدا ترڪ ڪردی
👌 منتظر باش ڪه خدا هم
یه جا ڪمڪت ڪنه
از این #دست بدی از اون #دست
مےگیری🤗
🤨شنیدی دیگهه؟؟
از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇
[•❣🍃•] @Heiyat_Majazi