🔸 من سیلی میزنم، تو فریاد بزن!
محمد #فاضلی، این روزها مشغول پرکردن نوارهای «#دغدغهایران» است که البته پیشتر، اکثر آنها را در جراید گفته بود، بیآنکه مدعی باشد: «حزبی و سیاسی حرف نمیزند و صرفا به ایران میاندیشد» و البته هیچگاه صریح نگفته است: «کدام ایران؟» که خود، سوال مهمی است.
هر چه گشتم یادداشتی از محمد فاضلی در باب ماجرای پر هیاهوی «قتل همسر شهردار سابق» نیافتم، (دوستان اگر سراغ دارند، آدرس بدهند). یا ندیدم در باب هجوم بی سابقه کارگران داغدیده «معدن یورت» آزادشهر به ماشین رئیسجمهور حرفی زده باشد، همان هجومی که جرئت پیادهشدن را از «روحانی» تاکنون گرفته و چندسالیاست او از داخل ماشین گستره ریاستش را نظاره میکند. لذا تصورم ایناست که «ایران» آقای فاضلی جای دیگری است که این موارد در «دغدغه»های او پررنگ نیست.
با این همه، ایشان به بهانه #سیلی دردناک یک یقهسفید ریشدار، که تصویر ارزشهای انقلاب را بر دیوار اتاق واقعی و مجازیاش آویزان کردهاست، فرصت را مغتنم دانسته تا برای «لگد» عابری «پیاده» بر ماشین دنای رانتی نماینده متخلف، سویههای کلامی و تاریخی در میان ارزشهای شیعی بیابد.
او معتقد است «#پارادایم_کربلا»، دیدگاهی نهادینهشده در فرهنگ ایران است که تلاش میکند در پی تحقق عدالت، جهان اجتماعی خود را صحرای کربلا ببیند و ظالم و مظلوم را در آن یافته و بیمحابا به یاری مظلوم شتافته و با اسب بر جنازه ظالم بتازد، تا شاید به آرزوی تاریخی «یا لیتنا کنا معکم» نائل آید. تا اینجا راه را ناصواب نیامده است؛ اما در نتیجه میگوید: «جامعهای با چنین قابلیتی، زیر فشار تحریم، تورم، رکود، بیکاری، کرونا، فشار برای تنگ کردن فرصت و مجال فضای مجازی، آلودگی هوا و چشماندازی از بیآیندگی شغلی و ناامیدی جوانان، به سرعت مستعد تبدیل جهان تاریخی خود به دو قطب متضاد مندرج در پارادایم کربلاست. مقامات سیاسی با هر بار «انگشت کردن در چشم مردم» با کلام و رفتار، مفهومسازی ذهنی و تاریخی کربلایی از صحنه اجتماعی را یک گام جلوتر میبرند. هشدار باید داد که این مسیر زمینهساز بروز خشونت متقابل است».
نکته آنجاست که «این مسیر» که «#خشونت_متقابل» را در پی دارد، کدام مسیر است؟ آیا صورت مستعد تحقق تاریخی پارادایم کربلاست؟ آیا ایشان از بهرهمندی فرهنگ ایران از عنصر «ظلمستیزی» و «عدالتخواهی» نگران است؟ آیا ما باید خوشحال باشیم تا از چنین عنصر پایدار فرهنگی برخورداریم که در طول سالهای مبارزه مردم با طواغیت به یاری آنان آمده است؟ یا باید تلویحا آنرا زمینهساز خشونتی دوسویه بپنداریم. آیا پاسخ تکرار تازیانههای پاداشگرفته نیازمند زمینهیابیهای غلط کلامی است یا باید آن را در بررسی «تاریخ صلههای سلطانی مکرر برای تازیانه بر گرده مردم» یافت؟
خاتمه این نظرورزی، لطفی مضاعف دارد، آنجا که حاصل تطبیق پارادایم کربلا بر سیلی مکرر ظالم و لگد متراکم مظلوم، به ضرورت انفتاح باب گفتگو و عدم تقید بر فضای اطلاعرسانی میانجامد. به حق، مقدمات این استدلال، سویههای جدیدی را برای منطق قدیم و جدید گشوده است. چگونه حاکم ظالم که بر پاداش سیلی مکرر عادت کردهاست با انفتاح صوت مظلوم دردهای او را التیام میبخشد؟ این سخن چنان است که طبیبی را بر بالین فردی در حال شکنجهشدن ببرند و او در برابر همه زخمها، «فقط» تجویز کند، اگر میزنید، دهانش را باز بگذارید تا #فریاد «هم» بکشد! این چه «دغدغه ایران»ی است، طبیب! من نگران خشونت ظالم زرهپوش نیستم، #خشونت_مخفی_طبیب_سفیدپوش برایم دردناکتر است.
کانال «حکمت فرهنگ»
@HekmateFarhang
https://eitaa.com/joinchat/3903782972Cf49be779a3