eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.5هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه‌مطلب! -‌هرکه‌شد..گمنام‌تر زهرا خریدارش‌میشود✨
بگذارید گمنام باشم … به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند .💔....)
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت صد و سوم .......... البته موقع خداحفظی ارین پاکت خرید لباس زیر ها رو به دستم داد و گفت : اینا پیش خودت باشه بهتره . احساس کردم خیلی خسته شده و یکمی براش نگران شدم : ارین رسیدی خونه بهم زنگ بزن ...... بیدار می مونم تا شما زنگ بزنی . مامان و اقاجون زودتر رفتن داخل منزل و ارین از فرصت به دست امده استفاده کرد و بوسه خیلی نرم روی گونه ام زد : باشه عزیز دلم ...... مراقب خودت باش . پشت فرمان اتومبیل نشست و بهم اشاره کرد برم داخل و درب روببندم تا بره . به حرفش گوش کردم و رفتم داخل و درب رو بستم که صدای گاز اتومبیلش رو شنیدم . با رفتن ارین منم رفتم داخل خونه که صدای جیغ و هورای کتایون رو شنیدم . به ارومی در اغوش خواهرانه اش فرو رفتم و همدیگر رو بغل کردیم . منو از خودش جدا کرد : خواهر کوچولوی من عروس شده ...... وای مامان ملیحه باورم نمیشه . با خوشحالی دوباره بغلم کرد که به حرف اومدم : وای کتایون خیلی خسته ام ........ از پا افتادیم اینقدر خرید کردیم . خنده ای به روم پاشید و دستم رو گرفت و منو به سمت مبل برد و اروم در گوشم نجوا کرد : کجا این خوش تیپ خان رو پیدا کردی ...... بابا این بشر به این خوشگلی رو با یه من عسل هم نمیشه قورت داد . خنده ی ریزی کردم : کتایون ...... تو دیگه اذیتم نکن به اندازه کافی مریم سر به سرم گذاشته از وقتی ارین اومده خواستگاریم . خیلی خسته بودم حتی توان نشستن هم نداشتم رو به کتایون کردم : خواهری من خیلی خسته ام از صبح داشتم راه می رفتم برا خرید ....... تموم پاهام ذوق ذوق میکنه . من برم استراحت کنم ..... کتایون هم از جاش بلند شد : باشه ...... راست میگی بهتره استراحت کنیم ......چون از فردا تا مراسم عقدت کلی کار داریم که باید انجام بدیم . اصلا نمی دونستم منظورش چی هست و با گفتن شب بخیر و بوسیدن روی مامان ملیحه و کتایون به اتاقم برگشتم . که برای گوشیم یه پیام تو تلگرام اومد . توجهی نکردم چون می دونستم ارین حتما زنگ می زنه . چون قول داده بود . لباسم رو با یه دست لباس راحتی عوض کردم و رفتم سرویس تا به خودم برسم . وضو گرفتم و مسواک زدم و از سرویس پریدم بیرون . نگاهی از پنجره اتاقم به پنجره اتاق مریم انداختم که برقش خاموش بود . نگاهی به ساعتم انداختم که نزدیک ۱۲ بامداد بود . قران کوچکم که همیشه اخر شب از روش می خوندم رو باز کردم و چند صفحه ای ازش خوندم . همین که قران رو سرجاش گذاشتم گوشیم زنگ خورد . این دیگه خود ارین بود . با دلبری هایی که تازه در وجودم جوانه زده بود جواب دادم : جانم ‌...... عزیزم ....... رسیدی ؟ جواب داد : اره رسیدم عزیز دلم ..... بهتره استراحت کنی ... امروز خیلی خسته شدی ؟ بی انکه کلامی اضافه بگوید : خیلی دوست دارم کیانا ...... شبت بخیر ..... کاش الان پیشم بودی . منم به ارومی جواب دادم : منم خیلی دوست دارم ارین ......شب بخیر عزیزم . بعد از قطع تماس وارد صفحه تلگرام شدم ..... ارین افلاین بود . براش چندتا بوس فرستادم تا وقتی نتش روشن میشه براش ارسال بشه . چندتا پیام از مریم داشتم که ازم اظهار دلخوری کرده بود که فراموشش کردم و اینکه دیگه دوستش ندارم .... باید در اولین فرصت از دلش در می اوردم ... مریم تنها رفیق صمیمی و دوست دوران کودکیم بوده و تا به امروز همیشه با هم بودیم . امیدوار بودم که روابط زندگی متاهلیم خللی در روند دوستی من و مریم نداشته باشه . چند تا پیام مختلف از بچه های دانشکده بود که همگی برام تبریک نوشته بودن و برام ارزوی خوشبختی کرده بودن . اما اخرین پیام خیلی منو شوکه کرد . یعنی واقعا جوری منو در شوک فرو برد که هر ان احساس می کردم قلبم از دهنم بزنه بیرون . پیام از طرف کیایی بود : سلام ...... امیدوارم همیشه کنار همسرت خوشبخت باشی و عمر خوشی زندگیت اندازه عمر خوشی زندگی من نباشه ....... دوست داشتم یه روزی کنارم خوشبخت باشی ولی انگاری خوشبختی رو جای دیگه ای بهتر از من پیدا کردی . بالاخره فراموشی برا همین موقع هاست ...... منم فراموش می کنم ...... تا بیشتر خوشبخت باشی . نظرتو به نویسنده بگو: https://harfeto.timefriend.net/16706082802920 ۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 🌿 ادامه دارد ... 🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید. دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 💔 بارها ثابت شده... گدایی در خانه اهل بیت از چشم امید بستن. به خیلی از آدمهای زمانه صدها هزار بار شرف دارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ|يا مَن أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🤲 ⭕️همخوانی دعای هر روز ماه رجب 🤲یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 📌کاری از: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📲شناسه عضویت در کانال ایتا: 🌐 @tasnim_esf 📺سایت رسمی گروه تسنیم: 🌐 WWW.TAWASHIHTASNIM.IR
🏴 #شهادت_امام_هادی(علیه السلام) 🕯شهادت مظلومانه 🖤دهمين اختر 🕯آسمان امامت و ولايت 🖤مشعل فروزان هدايت ،‌ 🕯يارو راهنماي امت ، 🖤کتاب علم و زهد و حکمت ، امام هادی علیه السلام بر شيعيان تسليت باد🏴 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️نه همی جای تو ▪️در سامره تنها باشد.. 🖤که به دلهای 🖤محبان تو جای تو بود.. ▪️دیده گریان نشود ▪️روز جزا در محشر.. 🖤هر که گریان 🖤 به جهان بهر عزای تو بود.. ▪شهادت جانسوز ▪️ امام هادی (ع) تسلیت باد.
ا؎غـُصہ‌هـآیـَت‌قـٰاتـِلـَم، هـَرگہ‌دعـآیـَت‌میڪنـَم، ا؎رهبـَرومـولآ؎ِ‌مـَن، جـآن‌رافـَدآیـَت‌میڪنـَم🙂♥️...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلخوشم‌باتواگرازدورصحبت‌میکنم باسلامۍ،هرکجاباشم‌زیارت‌میکنم..♥️ 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🍂 غروبی که حرم را لاله گون کرد اثر هنرمند: مهدی زارعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 بی تفاوت نباش!! اینکه خودت خوبی، به تنهایی کافی نیست! ⬅️ نگو به من چه! به تو چه! ┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
⚫️ وقتی حجاب دغدغه مسئولان نیست و فرهنگ پوشش را ول و رها میکنند نتیجه اش میشود این ابتذال وحشتناک در پوشش. 🔻کشف شلوارهای بسیار مبتذل زنانه در پایتخت توسط پلیس 🔹نمونه شلوارهای مستهجن با طرح‌های عجیب و خارج از شان و عرف جامعه که پلیس در برخی از اصناف کشف کرده است. 🔹بنابر اعلام پلیس، برخی از فروشندگان که این شلوارها را به صورت اینترنتی به فروش می‌رساندند بعد از دریافت وجه، مشتری را بلاک می‌کردند.   ✍ آقایان دو ماه دیگه فصل سرما تموم میشه و وضع از این هم بدتر خواهد شد و بعضی زنان با لباس های نیمه برهنه به خیابان خواهند آمد، لباس هایی که در همین بازار جمهوری اسلامی میخرند . لطفا اگه اندک غیرتی باقی مانده تصمیمات لازم را اتخاذ و برای اجرا به مبادی قانونی ابلاغ نمایید. ‌ ‎
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت صد و چهارم ......... لطفا این پیام رو پاک کن دوست ندارم برات دردسر بشه اول زندگیت . انگاری اب یخ رو خالی کرده باشن روم . تموم سعی خودم رو کردم تا اب دهنمو قورت بدم . یعنی کیایی واقعا بهم علاقه داشت . ولی چرا هیچ وقت قدم درست و حسابی برا خودش بر نداشت . شاید اگر ارین نیومده بود خواستگاریم بهش جواب مثبت می دادم . این فکر ها حالا نصف شبی برام شده بود کابوس زندگی .....‌ ولی نه ...... من نباید تحت تاثیر قرار می گرفتم...... من حالا ازدواج کرده بودم و دنبال خوشبختی بودم . دنبال یه زندگی اروم بودم . و مطمئن بودم ارین لیاقتم رو داره . تنها کاری که می تونستم برا کیایی انجام بدم این بود که براش ارزوی خوشبختی کنم . بنابرین فقط براش نوشتم : متشکرم استاد . کل پیام هاش رو از گوشیم پاک کردم دوست نداشتم ارین با دیدن این پیام ها فکر بدی در موردم داشته باشه . خیلی خسته بودم . فردا هم باید کلی کار انجام می دادیم . زیر پتو خزیدم و اروم چشمام رو بستم تا خوابم برد . صبح با صدای کتایون و مامان ملیحه که داشتن طبقه بالا رو گرد گیری می کردن از خواب بیدار شدم . مثل اینکه تصمیم گرفته بودن خنچه عقد در طبقه بالا چیده بشه . حسابی استرس گرفته بودم . از اینکه هنوز کارای زیادی بود که باید انجام می شد . حس خوبی نداشتم . دیشب با خوندن پیام های کیایی حالم یکم دگرگون شد . نه اینکه خدای نکرده تو انتخابم اشتباه کردم یا اینکه می تونستم صبر کنم تا مورد بهتری پیدا بشه ..... نه ..‌‌‌.... حس بدم فقط به خاطر استرس این چند وقت بود . از رختخواب زدم بیرون و صورتم رو شستم و از اتاق رفتم بیرون . طبقه بالا حسابی برق افتاده بود و تمیز شده بود . حتی دکور مبل ها رو هم عوض کرده بودن . کتایون با دیدنم از سر شوق به حرف اومد : به ....... به عروس خانوم ...... صبحت بخیر ..... چرا اینقدر زود بیدار شدی ؟ رو به هر دو نفرشون جواب دادم : سلام ...... صبحتون بخیر ...... امروز خیلی کار دارم شاید یه سر برا انتخاب واحدم برم تا رامسر با مریم . منتظر خبرش هستم که می ریم یا نه . کتایون و مامان که حالا کارشون با طبقه بالا تموم شده بود با من به طبقه پایین اومدند . مثل اینکه اونا هم صبحانه نخورده بودند . عادت همیشگی مامان ملیحه بود که همیشه اول صبح به کار هاش می رسید بعد صبحانه می خورد . به همراه کتایون دور میز صبحانه نشستم و مامان برای ما و خودش چای ریخت . تکه ای از نان نیمه گرم صبح که اقاجونم گرفته بود را به دندان گرفتم که کتایون به حرف اومد : حالا اگر امروز کاری داری برو انجام بده ...... که من برا پس فردا نوبت ارایشگاه گرفتم . با تعجب نگاهی بهش کردم و گفتم : کتایون جون مراسم حدودا دو یا سه هفته ی دیگه هست چرا از الان نوبت گرفتی ؟ با خنده لقمه ای از نان و پنیر تبریز و گردو برام گرفت و داد دستم : عزیزم شما هنوز چیزی از فنون شوهر داری بلد نیستی ........ از حرفش چیزی سر در نمی اوردم و مامان ملیحه ریز می خندید . مقداری از چایم رو خوردم تا لقمه کمی خیس شود تا بتوانم بجوم . که مامان ملیحه به حرف اومد : کیانا جان نوبت ارایشگاه برات گرفتیم که با کتایون بری برا اصلاح . چون این یه مورد رو نمیشه همون دقیقه نود انجام داد . با تعجب به هر دو نفرشون گفتم : ولی فکر کنم واقعا نیاز نباشه مامان فعلا این کار رو انجام بدم ها ........ صدای خنده های هر دو نفرشون دوباره بلند شد . انگاری من خیلی چیز ها از رموز شوهر داری بلد نبودم ....... مثل لباس زیر که اگر دیشب ارین مجبورم نمی کرد برم بخرم حتی اصلا به فکرم هم خطور نمی کرد . همه ی این چیز های جدیدی که به تازگی قلب و روحم رو درگیر خودش کرده بود برام تازگی داشت و بعضی هاش برام خوشایند بود . به اصرار کتایون چندتا برنامه ریزی چیدیم که تا مراسم عقد باید انجام میشد . رمان رو با ۴۰ هزار تومن تا اخر بخون😍ب ازاده پیام بده👇 @AdminAzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی ترکیه به "سپر امنیتی اسرائیل" در برابر موشک‌های ایرانی تبدیل شده!! ▪️ دکتر «فاتح اربکان» مدیر حزب جدید رفاه ترکیه: 🔺پایگاه راداری "مالاتیا" در شهر ترکیه برای افزایش امنیت اسرائیل در قبال تهدیدهای موشکی ایران استفاده می‌شود؛ دو پایگاه "اینجرلیک" و مالاتیا در ترکیه در خدمت گروه‌های تروریستی و امنیت رژیم صهیونیستی است و بسته شدن آنها ضروری است. ‌ ‎