eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
384 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 🍀 امام سجاد بعد از دفن پدر به طرف جنازه مطهر عمویش عباس(ع)رفت،دید او چنان وضعیت رقّت باری دارد که فرشتگان آسمان و حوریان بهشت به گریه افتادند و شیون می کنند. خود را روی جنازه عمو انداخت و گلوی مقدسش را بوسید.فرمود: "[علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی هاشم،و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمةاللّه و برکاته]". قبری برای او آماده کرد و او را به تنهایی درون قبر خوابانید،باز به بنی اسد اجازه کمک کردن نداد و فرمود: "همراه من کسی هست که به من کمک می کند". حضرت،تنها برای دفن کردن شهدای بنی اسد به آنها اجازه همکاری داد.ایشان در همان نزدیکی دو جا را مشخص کرد و فرمود در هر کدام گودال بزرگی حفر کنند. در گودال اول شهدای بنی هاشم را دفن کرد و در گودال دوم اصحاب شهید را به خاک سپرد. جنازه حرّ را نیز پیش از این اقوامش آمدند و با خود برده و دفن کردند.گفته می شود جنازه حرّ را مادرش از میدان جنگ خارج می کرد.چون شاهد بی احترامی لشکر عمرسعد به جنازه شهدا بود او را منتقل کرد و در مکانی که اکنون قبر اوست دفن کرد. 📚مقتل مقرم،ص۳۸۶_۳۸۷ 📚کبریت احمر،ص۳۴۴ وقتی ابن زیاد از نخیله بازگشت و به دارالاماره رفت،به محض اینکه سر مقدس امام حسین(ع) را پیش رویش قرار دادند، از دیوارهای قصر خون جاری شد و آتش از بعضی قسمت های دارالاماره زبانه کشید و به سوی ابن زیاد سرایت کرد. ابن زیاد از سالُنی که در آن بود گریخت و به اتاق های دیگر قصرش پناه برد.در همین هنگام سرِ نورانی و مقدس سیدالشهدا زبان گشود و به روشنی سخن گفت. ابن زیاد و حاضران در قصر صدای حضرت را شنیدند: "به کجا فرار می کنی!اگر آتش تو را در این دنیا در بر نگیرد،در آخرت جایگاهت خواهد بود". تا زمانی که آتش ها شعله ور بود،سرِ مقدس سخن می گفت و پس از خاموش شدن آتش سکوت کرد،هیچ کس تا کنون چنین چیزی ندیده بود.از این رو به وحشت و نگرانی افتادند. ابن زیاد از این پیش آمد به خود نیامد و از خواب سنگین غفلت بیدار نشد.اجازه داد تا همه مردم وارد قصر شوند،آنگاه دستور داد اسرا را وارد مجلس کنند،دختران و خاندان رسول خدا را با وضعی ناراحت کننده وارد قصر کردند. 📚مقتل مقرم،ص۳۸۸_۳۸۹ 📚تاریخ الخلفا سیوطی،ص۱۳۹ 📚تاریخ ابن عساکر،ج۴،ص۳۳۹ 📚مقتل خوارزمی،ج۲،ص۸۷ 📚شرح قصیده ابی فراس،ص۱۴۹ سرِ مقدس را در مقابل ابن زیاد گذاشتند،با شاخه ای که در دست داشت چند لحظه ای به دندان های مبارک حضرت زد. زیدبن ارقم به او گفت:چوبت را از روی آن لب ها بردار!به خدا قسم خودم دیدم که رسول اللّه دو لبِ مبارکش را روی همین لب ها گذاشت.زید این را گفت و به گریه افتاد. ابن زیاد به او گفت:اگر پیر نبودی و عقلت نپریده بود،دستور می دادم گردنت را بزنند. زید از مجلس بیرون رفت و زیرِ لب می گفت:بَرده ای مردم را به بردگی گرفته و آنها را مالِ خود می داند،گویی خودش آنها را زاییده است.ای مردم عرب!پس از این بَرده و نوکر خواهید شد.پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود کردید.او بهترین مردان شما را به قتل رساند و اشرارتان را به خدمت گرفت.شما هم تن به این ذلت دادید و اعتراضی نکردید،من از چنین قوم ذلیلی برائت می جویم. 📚مقتل مقرم،ص۳۸۹_۳۹۰ 📚البدایه والنهایه،ج۸،ص۱۹۰ 📚تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۲
‍ 🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 السلام علیک یا اباعبدالله زینب آمد سنگها را زد کنار باغ گل را کرد پیدا زیر خار باغ گل صفحه ای ز آیات نور نقطه نقطه گشته از سم سطوح دید زینب آن صحیفه دیدنیست یک به یک آیات آن بوسیدنی ست خواست بوسد جای بوسیدن نداشت لعل لب بر حنجر خونین گذاشت بدن و زیر تلی از سنگ تیر و شمشیر و نیزه شکسته ها دفن کرده بودند امروز از صبح تا غروب کار زینب همین بود گفتند همه اسرا سوار شن همه بریم کوفه اما همه ارباب مقاتل نوشتن غروب بود از کربلا رفتن یعنی از صبح تا غروب زینب داره این بدن و زیارت میکنه یک نگاه کرد دید اصلاً این بدن قابل بغل کردن نیست دست میبره زیر بدن هر نقطه ای رو که بالا میبره یه نقطه دیگه رو زمین میفته یعنی بدن کاملاً متلاشی شده دید یه بدنی به رو روی سینه رو خاک داغ کربلا افتاده سر نداره یا صاحب الزمان عمه جان شما اینجا کاری کرد که نوشتن حتی اسب های لشکر دشمن هم برای زینب گریه کردند اشک هاشون می ریخت رو سم شون اما یک عده ایستاده بودند و می خندیدند شروع کرد با این بدن حرف زدن آخرین زیارت زینب با ابی عبدالله همین اربعین که برگشت تربت و زیارت کرد چون یک سال و نیم بعد هم دیگه کربلا نیامد از داغ حسینش دق کرد و جان داد لذا میخواد حقشو ادا کنه گفت داداش ای ز دور خردسالی یاورم یاد داری در کنار مادرم ماه رخسارم ز من دل می ربود تا برد خوابم نگاهم بر تو بود یاد داری شامگاهی با حسن راه پیمودید دوشادوش من غافل از خواهرنگردیدی دمی تا نباشد گرد من نامحرمی داداش یادته من و تو و بابام علی و داداشم حسن وقتی منو میخواستید ببرید حرم پیغمبر چجوری می بردید بابام علی جلو می رفت شما دو طرف من حلقه می زدید به قنبر میگفت قمبربرو چراغهای حرم و پیغمبرکم کن شبانه منو میبردید یه روز داداشم حسن پرسید بابا چرا ما زیارت میریم روز میریم خواهرم شب میره با این تشریفات میره فرمود حسن جان همه این کارها برای این مبادا نامحرمی قد و قامت زینب و ببینه گفت داداش غافل از خواهر نگردیدی دمی تا نباشد گرد من نامحرمی حال بین نامحرمان گرد منند خنده بر زخم درونم می زنند حسین نیست عباس و علی اکبرت مانده تنها بین دشمن خواهرت حالا میخواد سوار بشه انشالله گریه هامون با گریه های شامگاهی مهدی زهرا عجین بشه سنان بن انس میگه عمر سعد منو مامور کرد سربازا تو بردار دور این زن و بچه حلقه بزن حالا خانم میخواد اهل بیت و سوار کنه یک نگاه به من کرد یک نگاه به عمر سعد فرمود شما حیا نمی کنید ما بچه‌های پیغمبریم نگاه کردن نداره با این تشر زینبی من سربازامو جدا کردم رفتم عقب تر ایستادم اما خودم داشتم می دیدم واقعا رو دونه دونه همه رو سوار کرد نوبت رسید به زین العابدین زیر بغل امام زمان شو گرفت حضرت فرمودند عمه جان من وظیفمه تو را سوار کنم امام سجاد زانو زد یا صاحب الزمان سنان میگه من داشتم میدیدم تا زینب پا گذاشت رو زانوی زین العابدین امام سجاد نتونس تحمل کنه پاهاش لرزید چنان با صورت به زمین خورد حسین
4_5854808106902488233.mp3
10.12M
روضه شب دوازدهم محرم مداحی حجت الاسلام میرزا محمدی اسارت @majmaozakerine
4_532576537409533808.mp3
4.89M
🖤 روضه روز یازدهم گه به مطبخ گه به نیزه گه به نی گه به طشت 🎤 سید_مهدی_میرداماد @majmaozakerine
4_5841396886837135723.mp3
834.1K
❣﷽❣ 🎆 🌑 🎆 از قتلگاه 🌑 سپردمت بخدا و به ریگهای بیابان سپردمت به نسیم و به خارهای سپردمت به غبار و به نیزه های شکسته در آن شلوغی گودال در آن حرارت سوزان (زبان حال بی بی زینبه) به باد گفتم اگر شد مرتبت کند به خاک گفتم اگر شد گل مرا تو‌بپوشان به آب گفتم اگر شد برس به آتش خیمه بجای بوسه ی من برگلوی آن سه عطشان به آفتاب سپردم که پیروهن به تنش نیست تن عزیز خدارا به روی خاک مسوزان حسین ... گفت داداش 🏴یا جلو‌رو سنگباران سرت‌ طفلان نبینند 🏴یاعقب رو تاکه سیلی خوردن طفلان نبینی 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @majmaozakerine
🏴 🏴 🎤مداح :حاج مهدی میرداماد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بسته ست همه ی پنجره ها رو به نگاهم چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجاده ی بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پرده ی عشاق تو یک گوشه نشسته است صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است "پیراهن افلاک پر از عطر عبایت" تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت @majmaozakerine
AUD-20220809-WA0019.mp3
3.52M
گریز روضه خانم حضرت زینب سلام الله علیها😭👇🏻 دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟! وقتی نمانده است برایش برادری تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟! از صبح یکسره به همین فکر می کنم  وقت غروب می شود اینجا چه محشری اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه  در قتلگاه باز شود پای مادری؟! اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟! اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟! من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟! در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم  ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد... ای کاش رفته بود سرت جای دیگری ...التماس دعا 🎤حاج حسین سیب سرخی @majmaozakerine
السلام علی من دفنه اهل القری قطعه روضه دفن شهدای کربلا از روی دلسوزی دهاتی های اطراف تاصبح دور پیکر تو گریه کردند همراه حیوانات صحرا دور گودال باگریه های مادر تو گریه کردند * از تکه های چادری بر خاک پیداست بازور خواهر را جدا کردند از تو تا وقت بوده پیکرت را جمع کرده بر جای دست خواهر تو گریه کردند * پیرِ قبیله گفت کی؟سر را بریده در مکتب ما ذبح کردن حکم دارد چون گیسوی آشفته گشته وضع رگها بر حال و روز حنجر تو گریه کردند ** دربین پیکرها دوتایش فرق دارد یک پیکری پامال قدری قد کشیده آن دیگری پیچیده بین یک عبا بود بر اربا اربا اکبر تو گریه کردند **** نزدیک نخلستان صدا آمد بیایید یک پیکر بی دست اینجا بر زمین است پای فرات و باصدای موج دریا بر ساقی آب آور تو گریه کردند * پرپشت خیمه مشتی از زنها نشستند بالای قبر کوچکی که زیر و رو شد ناخواسته جای رباب دست بسته بهر علی اصغر تو گریه کردند * از راه زین العابدین آمد صدا زد من صاحب اسرار این گودال هستم بوسه به بوسه پیکرت را شرح می داد آنها همه دور و بر تو گریه کردند * فرمود مردم تکه بوریا بیارید باید کنار هم بچینم این بدن را دیدند پیداکرد یک انگشتِ خونین بر دست بی انگشتر تو گریه کردند * @majmaozakerine
مسير حرکت اسراء اهل بيت ـ عليهم السلام ـ : ۱ـ از کربلا به کوفه: عصر روز يازدهم سرهاي شهداي کربلا را به روي نيزه زدند و بين قبايل مختلف تقسيم کردند. به دستور عمر بن سعد دختران و زنان را بر شتران بي جهاز سوار کردند و غل و زنجير بر گردن امام سجاد نهادند و به درخواست اهل بيت آنها را از کنار شهدا عبور دادند و به هنگام عبور شيون آنها بلند شد. سکينه خود را بر روي بدن پدر شهيدش انداخت ولي تعدادي از مأموران با خشونت و تازيانه سکينه را از روي بدن امام کنار کشيدند. کاروان با شتاب فاصله 12 فرسخي کربلا تا کوفه را طي کرد. مردم کوفه براي تماشا اجتماع کرده بودند. وقتي وارد کوفه شدند حضرت زينب اشاره اي کرد و با اين اشاره نفسها به سينه ها برگشت و زنگ شتران از صدا افتاد و حضرت خطبه اش را آغاز نمودند خطبه اي که هر شنونده اي را به ياد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ مي انداخت. مردم به شدت گريه مي کردند و انگشتانشان را با دندان مي گزيدند. سپس حضرت ام کلثوم و حضرت امام سجاد نيز سخنراني کردند، سپس اسرا را وارد دار الاماره کردند و.... و پس از 4 روز بسرعت روانه شام شدند. ۲_از کوفه به شام: اسراي اهل بيت روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند و روز شانزدهم خارج شده و روانه شام گشتند. اين کاروان با سرعت زياد و تحت تدابير شديد امنيتي در روز اول صفر وارد شام شدند و اين کاروان در راه شهرها و منزلگاهها را پشت سر گذاشتند که برخي شهرهاي آباد و مشهور است و برخي غير مشهورند. نکته مهم اينست که برخي از مورخين گفته اند کاروان اسرا از شام به کربلا برگشته و سپس راهي مدينه شدند و دسته اي ديگر که اکثريت هستند در بيان منازل و محلهاي مسير اسراي اهل بيت نامي از کربلا نبرده اند. مرحوم سيد ابن طاووس در لهوف و مرحوم عباسقلي خان سپهر در ناسخ التواريخ و سيد ابراهيم موسوي در وسيلة الدارين في انصار الحسين ـ عليه السلام ـ و علامه مجلسي در بحار الانوار جلد 45 و... . اين دسته چنين نقل مي کنند که وقتي کاروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از شام خارج شدند فضاي شهر عوض شده بود مردمي که براي ديدن اسيران جشن گرفته بودند و با شادي به استقبال آنها رفتند پس از حدود 8 روزیا 4روز اقامت همين اسيران مردم را از ظلم و جنايت تاريخي خاندان يزيد آگاه کرده و مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ را به آنها فهماندند بنابر اين مردم با ديده گريان آنها را بدرقه کردند و کاروان اسيران با احترام ظاهري زيادي از شام به سوي مدينه روان شدند. امّا همينکه از شام خارج شدند زنان و کودکان از راهنماي کاروان درخواست کردند براي حرکت به سوي مدينه راهي را انتخاب کند تا آنان بتوانند به کربلا وارد شوند. راهنما هم پذيرفت و کاروان از روز هشتم صفر از دمشق راه افتاد و مسير خود را با سرعت ادامه داد تا اينکه توانست در بيستم صفر (اربعين) به کربلا برسند.به روايتي امام سجاد سر امام را که همراهش بود در همين ايام کنار بدن مقدس امام حسين ـ عليه السلام ـ دفن کرد و به بدن ملحق کرد. اين نکته هم لازم به ذکر است که جابربن عبد الله انصاري در اربعين شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ يعني بيستم ماه صفر به زيارت امام شتافته است و اين قطعي است و اگر اهل بيت با جابر در کربلا ملاقات کرده باشند پس حتماً در روز اربعين به کربلا رسيده اند کما اينکه همين مطلب را سيد بن طاووس و امثال او گفته اند منازل کوفه تا شام: در تعداد منازل اختلاف است. برخي 12 مورد و برخي 24 مورد و برخي تا 28 مورد نام برده اند که عبارتند از: 1ـ حراب (خراب)  2ـ قادسيه  3ـ تکريت 4ـ وادي النخله  5ـ لواء (لبا، لينا)  6ـ کيهل (کحيل) 7ـ جهينه  8ـ موصل  9ـ نصيبين 10ـ دعوات  11ـ قنسرين  12ـ حلب 13ـ معرة النعمان  14ـ شيزر (شيرز)  15ـ کفر طاب 16ـ سيبور (سينور)  17ـ حماة    18ـ حمص 19ـ خندق الطعام (سوق الطعام)  20ـ جوسيه (حوسيه)  21ـ بعلبک 22ـ دير راهب  23ـ حرّان  24ـ عسقلان 25ـ مرزين  26ـ ميافارقين  27ـ شبذير... و پس شام (دمشق) البته کتاب هاي مختلف اين منازل را به صورت هاي مختلف ذکر کرده اند که به علت اختصار از ذکر همه آنها صرف نظر مي شود. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1ـ زينب قهرمان دختر علي، احمد صادقي اردستاني. 2ـ نگاهي کوتاه به زندگي زينب کبري. 3ـ لهوف، سيد بن طاووس. 4ـ حياة السيدة زينب، شيخ جعفر نقدي. 5ـ منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
غزل مصیبت دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
قطعه ای کوتاه گریز تنورخولی سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور * ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب * کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو *** قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو