eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
365 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم تا دخیلِ پَرِ دامان حسن می‌گردیم خیس از شُرشُرِ بارانِ حسن می‌گردیم ماه و خورشید به دورِ سرمان می‌چرخند تا که دورِ سرِ طفلانِ حسن می‌گردیم اَشهدُ اَنَّ حسن  قبلِ تولد گفتیم ما در اسلام ، مسلمانِ حسن می‌گردیم ما دوصد بار اگر باز به دنیا آییم باز هم مومنِ قرآنِ حسن می‌گردیم نوبتِ ما نشود ، بسکه ملائک هستند لطف زهراست که قربانِ حسن می‌گردیم نذری ماه محرم همه لطفِ حسن است ما  حسینی فقط از نانِ حسن می‌گردیم مذهبِ عشق تماشای حسین است و حسن در بهشت آنِ حسین آنِ حسن می‌گردیم از حسین است که بالای حسن داد کشید ما اگر پاره گریبان حسن می‌گردیم همه جا رفته و گشتیم  همین فهمیدیم همه‌ی عمر در ایرانِ حسن می‌گردیم آرزو نیست رجز نیست یقینم این است همه یک روز در ایوان حسن می‌گردیم (حسن لطفی)
🎵قاسم از خیمه میرود میدان قاسم از خیمه میرود میدان نجمه آورده آینه قرآن رَوَد آن که مه سحرم بود گل باغ حسن پسرم بود خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت **** مادرش کرده شانه مویش را بوسه باران کرد عمه رویش را گل لاله باغ حسن رفت ز پیش به خدا دل من رفت خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت **** مزد پیروزی بر عدو خواهد جرعه آبی از عمو خواهد گل من ز تو با خبرم من به خدا ز تو تشنه ترم من خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت **** در کجایی تو ای گل پرپر بدرقه کردی شاید از اکبر به جنان برو ای چشم آرا بنشین به بر گل لیلا خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت * بهر تو برپاست مجلس شادی نیزه ها ریزد نقل دامادی جگرم ز غمت شده پاره تو فتاده و جمله سواره خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت * لاله گون بینم سمبل قاسم در کف قاتل کاکل قاسم خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت مه من ز چه روی زمینی به بر عمو از چه نشینی خدا خدا خدا خدا یتیمم رفت ➖➖➖➖➖➖
وای امانتی مجتبی (زمزمه) بانوای: حاج میثم مطیعی وای امانتی مجتبی راوی می‌گه دیدم، قاسم وقت رفتن پوشیده بود ای وای، تنها یک پیراهن راوی می‌گه دیدم، مولا چه غمگینه وقتی قاسم رو اسب، با سختی می‌شینه «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه دیدم، بین اون جمعیت قاسم از رو مرکب، تا افتاد با صورت حمله کردن سمتش، وقتی که ضربه خورد دیدم اومد مولا قاسم رو با خود برد «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه دیدم توو آغوش مولا پاهاشو می‌کشید قاسم روی خاکا دیدم دیدم قدش هم قد مولا شد دیدم خیلی بیشتر قد حسین تا شد «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» راوی می‌گه اما دیدم توو قتلگاه مولا تنها بود و میکشید از دل آه راوی می‌‌گه دیدم تا افتاد با صورت اومدن کوفی‌ها تنها واسه غارت «وای، امانتی مجتبی وای، ای وای» شاعر: امیررضا یزدانی نغمه پرداز: سید مهدی سرخان
به نام خدای زمان و زمین به نام علی شیر شیرآفرین به نام حسن معزالمومنین به نام نامی حسین شاه دین از نژاد شیران صف شکن از نسل و از تبار شاه شیرین سخن در میدان مردِ مردِ هر جنگ تن به تن من هستم قاسم ابن الحسن این خبر را برسانید به اغیار بگویید که آمد نوه ی حیدر کرار بگویید به ازرق که با قاسم میشود حسنِ در جمل تکرار انی انا القاسم **** به نام خدای حی ذوالمنن عسل چکد از لبم با این سخن ان تنکرونی فانا بن الحسن سبط النبی المصطفی المؤتمن من غزال رو به شکارمو تیغ بُران معرکه ذوالفقارمو مرد پیکار و مظهر اقتدارمو سرباز حضرت یارمو این خبر را برسانید به جانان اگر جان طلبد این من و این جان اگر سر طلبد این من و این سر همه خاک ره خسرو خوبان انی انا القاسم **** به نام خداوند جان و خرد وِرد زبان من بُود بی عدد هو یا علی یا امیرالمومنین هو یا علی یا علی حیدر مدد شد تمام کرب و بلا علی ذکرم شد لحظه لحظه یا مرتضی علی اشهدم گشته لا امیری الا علی سربندم نام مولا علی این خبر را برسانید به لشکر که شاگرد عباس علی اکبر شده سینه سپر وارث زهرا پسر – پسر ارشد حیدر انی انا القاسم ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عشق عیاری معرفت داری که نمیذاری من تنها شم دنیام تاریکه مرگم نزدیکه اون وقتایی که بی تو باشم زندگی کوتاهه لاجرم میمیرم مطمئنم آخر یه روز تو حرم میمیرم حسین وای ... دل که غمگینه روضه ات تسکینه لطفش به اینه مبتلاتم حال من خوبه قلبم میکوبه وقتی که رو به کربلاتم روبراهه با تو حال و احوال من زندگیم مال تو ولی عشق تو مال من حسین وای ... السلام ای شاه حضرت مصباح اباعبدالله ای حسینم آغشته در خون ناشده مدفون ای ماه گردون نور عینم ای هلال زینب ای سر بر نیزه میچکه رو خاکا چقدر خونت از سرنیزه حسین وای ... ➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنگامی که قاسم بن الحسن علیه السلام آمد و با التماس از عمو اجازه رفتن به میدان گرفت، امام حسین علیه السلام حضرت قاسم را در آغوش گرفت، عمو و برادرزاده با هم گریه کردند.     اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا  عمریست که سربار توام یوسف زهرا تو یاری و من عار توام یوسف زهرا سرمایه ام اشکیست که آن هم کرم توست بی مایه خریدار توام یوسف زهرا با آنکه به زنجیر گنه بسته وجودم یک عمر گرفتار توام یوسف زهرا نام و نسب و شان و مقامم همه این است خاک ره زوار توام یوسف زهرا مگذار گنه پرده کشد بین من و تو من تشنه ی دیدار توام یوسف زهرا یابن الحسن بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشم تا سائل بازار توام یوسف زهرا از زبان نورانی خود امام زمان عرض ادب کرده باشیم به ساحت مقدس ابی عبدالله: فَلَئِنْ أَخَّرَتْنی الدُّهُورُ،وَعاقَنی عَنْ نَصْرِک الْمَقْدُور؛ یا جدی اگه روزگار منو به تاخیر انداخت نبودم کربلا تو رو یاری کنم، وَلَمْ أَکنْ لِمَنْ حارَبَک مُحارِباً*اما*َلاََنْدُبَنَّک صَباحاً وَمَساء*ًو لأَبکیَنَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما؛ تا کجا برات خون گریه میکنم؛ حَسْرَةً عَلَیْک،وَ تَأَسُّفاً عَلی ما دَهاک وَ تَلَهُّفاً، حَتّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ، یادم نمیره اون ساعتی که اسب بی صاحبت آمد کنار خیمه ها؛ ای صدا زد: اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه؛ حسین من دوزخی بودم نه جایم جنت توست جای مرا آقایی تو جابه جا کرد هر دو همدیگر و بغل گرفتن انقدر گریه کردند که نوشتند هر دو از حال رفتن این آقازاده دوسالش بوده که امام حسن را و از دست داده لذا تا آوند تو بغل عمو یاد بغل بابا افتاد؛ بچه یتیمه، یازده ساله که آغوش باباشو ندیده، گرمی بغل بابا رو حس نکرده، از یه طرفم وقتی عمو رو بغل گرفت، تمام وجودش آتیش گرفت، آخ این بدن از شدت عطش گر گرفته،الله اکبر عمو دستات چرا انقدر داغه لبات چرا تَرَک تَرَکه؟  عمو هم که این یتیم برادرو که بغل گرفت، شاید یادش افتاد اون شبی که دو تا داداش همدیگر و بغل کرده بودند، بابا گفته بود آستین به دندان بگیرید مادرتون رو که غسل میدم جوری گریه نکنید علی دشمن شاد بشه، نمی دونی آخ چقدر بوی امام حسن میدی؛ یادش افتاد، شبایی که بابا اینارو می خوابوند، آروم آروم میومد کنار قبر مادر، حسنین باهم تا صبح زجه می زدند؛ یا خواهر و ساکت می کرد اول، الله اکبر، فغشی علیهما، هر دو از حال رفتند، بازم اجازه نداد بعضی ها گفتند رفت تو خیمه یه دست خط👇
بیرون آورد دست خط باباش حسن، تا ابی عبدالله دست خط برادر و دید بازم گریه کرد،یادش بخیر دوتایی باهم خط مینوشتیم مادرم زهرا داوری می کرد. این یتیم امام حسن می دونه که عمو اجازه خواهد داد؛چون شب عاشورا وقتی پرسید عمو منم میکشن؟  فرمود آره، مرگ نزد تو چگونه است گفت: “احلی من العسل”حضرت فرمود میکشنت الله اکبر،این تعبیر فقط مال قاسم بن الحسن، اینو ذبح عظیم داره میگه حتی برات بگم شیر خواره ام می کشند، حالا میخواد آماده رزم بشه زره ای، لباس جنگی پیدا نمیشه، حسین، عمامه شو لباس جنگی کرد، یه جوری براش، تحت الحنک، بست که وقتی اومد وسط میدان همه گفتند: برگ گل سرخ را باد کجا می برد الله اکبر، هر جوری بود راهی میدان شد، فقط یه مبارزه شو بگم: ازرق شامی، هفت تا پسرشو کربلا آورده، تا نگاه به قد و بالای این نوجوان کرد؛ گفت کوچکترین بچه مو بفرستم کارشو یکسره میکنه، از کوچیکترین و ضعیف ترین بچه اش فرستاد به رزم قاسم بن الحسن، با یه ضربه زمین گیرش کرد، بچه دوم، سوم هفتم؛ هفت تا اولاد نحسش جلوی چشمش به درک واصل شدند، خون همه چشم این ازرق شامی رو گرفت؛ پا تو رکاب زد سوار شد چنان با سرعت آمد که ابی عبدالله تکون خورد دیدند حسینم از خیمه فاصله گرفت. دستشو بالا برد،خدایا به یتیم برادرم رحم کن؛ الله اکبر، همه متحیر این کیه اینجوری داره میجنگه، خودش رو تا معرفی کرد فهمیدند آقا زاده سردار جمل” إن تُنکـرونی فأنـا ابـن الحـسن سِبْطُ النَّبِی الْمُصْطَفَی و الْمُؤْتَمَن آیینه ی مرد جمل آمد به میدان یک شیردل مانند یل آمد به میدان با سیزده جام عسل آمد به میدان ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان باید که قبر خویش را آماده سازید در دل جگر دارید اگر بر او بتازید رفته به بابایش که اینگونه شریف است او که ز نسل صاحب دین حنیف است قاسم اگرچه قد و بالایش ظریف است اما خدایی او سپاهی را حریف است گوید به او عمه به بد خواه تو لعنت مهپاره ی نجمه به بد خواه تو لعنت شاگرد رزم حضرت عباس قاسم آمد ولی در هیبت عباس قاسم در بازوانش قدرت عباس قاسم به به که دارد غیرت عباس قاسم عمامه ی اورا عمویش با نمک بست مانند بابایش حسن تحت الحنک بست قاسم حریف تن به تن دارد ندارد این نوجوان جوشن به تن دارد ندارد چیزی کم از بابا حسن دارد ندارد اصلا مگر ازرق زدن دارد ندارد ازرق کجا و شیر میدان خطرها قاسم بود رزمنده ی نسل قمرها با یه ترفند جنگی ازرق شامی رو به درک واصل کرد، یه وقت دیدن لشگر بهم ریخت عمر بن سعد ازدی،گفت گناه تمام عرب به گردن من باشه اگر داغ این بچه رو به دل مادرش نزارم؛ الله اکبر، وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت…محاصره اش کردند اول سنگ اندازها اومدن،زره به تن نداره، کلاه خود به سر نداره، اونقده با سنگ زدنش که ضربه هایی که از اطراف میومد را نتونست هدایت کنه. وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت یک لشگری را ریخت آخر پیکرش ریخت از “میمنه تا میسره”روی تنش ریخت از روی زین افتاد قلب مادرش ریخت سنگ بارونش کردند یه وقت دیدند یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد دیگه نتونست رو اسب دوام بیاره،اسب سوارها دورش و گرفتن،دیگه نگم چی شد یه وقت دیدند حسین داره با سرعت میاد یکی هم زیر دست و پا میگه عمو به دادم برس، حسین. حضرت قاسم