eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
351 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹روضۀ خونگی🔹 گداى خونۀ آقا موسى‌بن‌جعفرم دردم دوا می‌شه، تا كه اسمش رو مى‌برم روضۀ خونگی، برکت خانوادمه بیرق روضه‌مون، چادرسیاهِ مادرم اى خاطرات شیرینِ زندگیم مشکل‌گشای اجدادم از قدیم بابُ الحوائجِ اِلی الله، ای کریم یاد اشک روی گونه‌های مادر توى مشكلاتم مى‌خونم با باور «نَحنُ فِی اَمانِ موسى‌بن‌جعفر» «نَحنُ فِی اَمانِ موسى‌بن‌جعفر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو ابر رحمتى، تو آسمون قلب من خورشید عزتى، هم ظاهراً هم باطناً تو سر پناهمى، بهشت عالم حرمت نور ولايتى، نور دل ابالحسن اى خادم درگاه تو جبرئیل آب سقاخونه‌ت آب سلسبیل به ضریح نگاه تو بستم دخیل آبرو به من می‌دی تو روز محشر اى دعاى خیر تو پناه نوكر «نَحنُ فِی اَمانِ موسى‌بن‌جعفر» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ كبوتر دلم، پر زده سمت كاظمین ره‌توشۀ منه، اشكاى جارى از دو عین سلام اولم، اَلسلامُ عَلَى الرّضا سلام آخرم، اَلسلامُ عَلَى الحُسین «حَلیف السَّجدَةِ الطّویلة» اى غریب ذكر حسین حسین رو لب اَمَّن یُجیب زخم تنت روضه‌خونِ شیب‌الخضیب بهشت منه روضۀ شاه بى‌سر اعتقاد من بوده و هست تا آخر «نَحنُ فِی اَمانِ اولاد حیدر» شاعر و نغمه‌پرداز:
‌🍂🍁🔴 روضه و توسل جانسوز _ ویژۀ شَهادت اباالرِضا آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام و حرکت قافلۀ حضرت اباعبدالله علیه السلام_ حاج حسن خلج 🔴🍁🍂. 😭😭 اینقدر آقا موسی بن جعفر امروز دلواپس معصومه‌ش بود ... لحظه های آخر ، سرش رو دامن امام رضا ، هی می‌گفت رضاجان ، حواست بهش باشه ... معصومۀ من مثل گلِ ... معصومۀ من طاقت بی احترامی نداره ... هی امام رضا می‌گفت آقا خیالت راحت باشه ... بابا، خودم مثل شیر بالا سرش هستم ... و همینجور هم بود ... اما دلها بسوزه برای حسین ... میخوایم خیلی گریه کنیم امروز ... چُنان در خیمه ها آتش به پا شد که آتش هم به وحشت مبتلا شد چی میخوای بگی ... صحبت دختره دیگه ... دختر حسین و دختر موسی بن جعفر ... چُنان آتش به وحشت مبتلا شد که دامن‌ها ، پناهِ شعله ها شد طفل یتیمی زحسین گم شده ... ساربان ساربان ( به یاد شام غریبان) 😭😭 همه روضه خون بشید ... طفل یتیمی زحسین گم شده ... ساربان ساربان قامت زینب ز ألم خم شده ... ساربان ساربان نمی‌دونم کدوم دل گوشه کنار مجلس، مجلسو نگه داشته ... همینقدر می‌دونم این سفره ، یه سفره خصوصی بود برای خصوصیا ... رفتنیا رفتند، بقیه رو زینب نگه داشته ... ماه رجبُ ماهِ زیارتی امام حسین ... امشب، فردا شب ، کاروان ابی عبدالله راه میفته ... دست زن و بچشو می‌گیره توی این بیابونا ... ابن عباس ، محمد حنفیه،(هرکسی بوده نمی‌دونم) مثل امشب اومد جلوی قافله ابی عبدالله رو گرفت توی مدینه ... آقا ... کجا می‌بری این زن و بچه‌رو ؟! ... فرمود برو کنارم مأمورم ... جدم دستور داده باید برم کربلا وعده دیدار دارم ... آقا ... میخوای بری ، برو ... زن و بچه رو کجا میبری؟! زینب رو کجا میبری؟! ... این بچه های قد و نیم قد دیگه چرا ؟! ... تا این حرفو زد یه وقت دیدن پرده‌ی محمل زینب رفت کنار ... خانم سرشو بیرون آورد ... ابن عباس برو کنار ... حالا دیگه کارت به جایی رسیده بین من و حسین میخوای جدایی بندازی ؟! ... من هرجا حسین بره میرم ... 😭😭 ای حسین ... خدارو شکر ... روزیت شد با این قافله همسفر بشی ... عاشورا کربلا باشی ان شا الله ... هیچ بعید نیست بخدا ... یک روز می‌رسد که در آغوش گیرمت هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای ! کاروان راه افتاد ، چه کاروانی ... تو یه محمل لیلا نشسته... گاهی پرده‌رو کنار میزنه قد و بالای اکبرو نگاه می‌کنه ... تو یه محمل نجمه نشسته ... گاهی پرده‌رو کنار میزنه قد و بالای قاسم نگاه می‌کنه ... اما تو یه محمل یه خانومی نشسته ، احتیاج نیست پرده‌رو کنار بزنه ... جیگرپاره‌ش توی بغلشه ... گاهی ملافه‌رو کنار میزنه میگه علی اصغر ... ببینم کربلا چه می‌کنی مادر ... هرکی می‌خواد هرچیزی بگیره یا الله ... بسم الله ... اونی که کربلا می‌خواد بسم الله ... اونی که معرفتشو می‌خواد بسم الله ... اونی که عاشقش شده بسم الله ... علی علی علی ... لای لای علی ... تو یه محمل یه خانومی نشسته ... گاهی پرده رو کنار میرنه قد و بالای عمو عباسشو نگاه می‌کنه ... زیر لب میگه الحمدلله ... همه بی‌بی‌ها توی محمل‌ها نشستند ... نوبت رسید به علیامخدره زینب ... حالا زینب می‌خواد بیاد سوار بشه ... ای داد بیداد ... جوونای بنی هاشم این بازوهای پیچیده‌رو بهم گره کردند ، از درب خونه تا کنار محمل ، دیوار ساختند دوطرف ... نکنه دل شب ، چشم نامحرمی به سایه‌ی قد و بالای زینب بیفته ... خانوم رو با یه جلال و جبروتی آوردند پای محمل ... محمل بلنده ... بی بی زینب چه جوری سوار بشه ؟! ... پله می‌خواد ... قمر بنی هاشم اومد زانو خم کرد ... علی اکبر محمل‌رو گرفت ... خوده حسین اومد زیر بقلای زینب‌رو گرفت ... آی زینب ... فلک دارد سرِ آزار زینب نخواهد گرمیِ بازار زینب این جلال و جبروت‌ر‌و که دید ، این آسمون تاب نیاورد ... گفت حالا یه کاری می‌کنم زینب ... دور فلک چرخید ... عصر روز یازدهم ... همین زینب می‌خواد سوار محمل بشه ... یه نگاه کرد دید یه طرف حسین افتاده ... کنار علقمه عباس افتاده ... خیمه دارالحرب علی اکبر و قاسم ... خودش یکی یکی بانوان‌رو سوار کرد ، بچه هارو بغل خانومها سپرد ... حالا نوبت زینبه ... یه نگاه کرد دید کسی نیست ... صدا زد حسین ... پاشو به داد زینب برس ... حسین .... این حسین خیلی کارا ازش برمیاد ... هزارسال گذشت از حکایت زینب هنوز مهدی صحرانشین سیه پوش است
‌ 💠 نماز پرفضیلت شب‌ نوزدهم ماه رجب ‌ ✨♥️ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: هرکس در شب نوزدهم ماه رجب ۴ رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد، پانزده بار آیۀالکرسی، و پانزده بار سوره توحید؛ ثواب‌هایی که به حضرت موسی علیه السلام اعطا شده است به او داده می شود، و به ازای هر حرف، ثوابِ یک شهید به وی می‌دهند؛ و خداوند از طریق فرشتگانش سه بشارت به او می‌دهد: نخست آنکه او را در موقف قیامت رسوا نسازد، دوم آنکه از او حساب نکشد، و سوم آنکه به او گفته می‌شود بدون حساب وارد بهشت شود. 📚 البلدالامین، ص۱۶۹ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
ویژه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام زمینه حاج محمدرضا بذری رضای من بیا تو لحظه های آخرم چشام سوی درِکه برسی بالا سرم بیا که بشنوی این نفسای خستمو ببینی تو قفس بالو پرِ شکستمو تا آسمون میره صدای ناله های من چی اومده سرم باخبره خدای من خلصنی یاربِ دعای این شبای من "وآآآ غریب آقام آقام آقام " —------------------------------ بیا بیا ببین چیزی نمونده از تنم زنجیر و سلسله به دست و پا و گردنم از تازیونه ی یه ظالم ِیهودیه که روی پیکرم پرِجای کبودیه "میخنده دشمنم به اشک چشمای ترم از طعنه هاش داره میسوزه تا پا و سرم دلم آتیش گرفت از ناسزا به مادرم " "وآآآ غریب آقام آقام آقام " —------------------------------ به یاد کربلا دوباره نیمه جون شدم برا غم حسین دوباره روضه خون شدم بین دو نهر آب با لب تشنه وای من میون قتلگاه به زیر دشنه وای من بریدن از قفا سر غریب مادرو به زیر مرکبا تن عزیز حیدرو یرش به نیزه رفت جلو چشای خواهرو "وآآآ غریب آقام آقام آقام " —------------------------------ درسته عاشقم ولی پر از شکایتم میشه بازم بگی که روا میشه حاجتم نگفتی که باید با این فراق کنار بیام آقا توروخدا یه بار دیگه بذار بیام به این شکسته دل تورو خدا عنایتی "منّت بذار سرم تو که سَحاب رحمتی منو ببر حرم توی شب زیارتی" "وآآآ غریب آقام آقام آقام " @majmaozakerine
نوحه امام کاظم علیه السلام من امام رضایی هستم از دعای خیر مادر خونه مون همیشه بوده سفره ی موسی ابن جعفر حرم کاظمین دو تا گنبد داره بیشتر از هر کجا بوی مشهد داره یا باب الحوائج همیشه حاجتامو دادی یا باب الحوائج برات کربلامو دادی زخمیه میون زنجیر داره میکنه مناجات هیچکی نیست به غیر زهرا که بیاد برا ملاقات نداره از پدر خبری معصومه سیلی افطارشه چقدر مظلومه یا باب الحوائج امون از این شبای زندان یا باب الحوائج اشهدته رضا رضا جان زهر کینه و شراره تابوتش یه تخت پاره حرف آقامون همینه وای حسین کفن نداره رو زمین بود سه روز تن پاکش اما نمیشه روضه ای شبیه عاشورا یا باب الحوائج جدا نشد سر از تن تو یا باب الحوائج غارت نرفته پیرهن تو موضوع: علیه السلام
🔳 💔 🍁بسیار زیباست👌😭 🌿🍁🍁🍁🌿 مشکل‌گشای کارها باب الحوائج ذکر توسّل‌های ما باب الحوائج دارد هوای شیعه را باب الحوایج پیوسته می‌گوییم «یا باب الحوائج» پر می‌کشد دل های ما تا کاظمینش امشب عجب دارد تماشا کاظمینش عیسای اهل البیت موسای کلیم است مانند بابایش کریم ابن الکریم است بین دعاهایش غریبه هم سهیم است بابای سلطان خراسان از قدیم است دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش عبد خدا می‌سازد او با کظم غیظش از هر بلایی شیعه‌ها را حفظ کرده زیر عبای خویش ما را حفظ کرده در سینه‌اش علم خدا را حفظ کرده اعجازهای انبیا را حفظ کرده با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی آری وقار او وقار دیگری بود اکسیر علم او عیار دیگری بود هر احتجاجش افتخار دیگری بود تیغ کلامش ذوالفقار دیگری بود مانند زینب، عمّه‌اش، مرد سخن بود در هر سؤالی پاسخش دندان‌شکن بود آقای ما در کنج زندان چارده سال محروم از خورشید تابان چارده سال آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال مثل هزاران سال بود آن چارده سال «خلّصنی یارب» گفتنش از حد گذشته پیداست در زندان به آقا بد گذشته گلبرگ‌های یاس را پژمرده بودند از بس که آقا را شکنجه کرده بودند پا را دگر از حد فراتر بُرده بودند بدکاره‌ای را پیش او آورده بودند ذکر الهی را عجب محسوس می‌گفت «سبحانکَ» «قدّوس» «یا قدّوس» می‌گفت یک بار نه... بلکه هزاران بار افتاد در لحظه‌ی برخاستن بسیار افتاد دستش ز روی شانه ی دیوار افتاد آن لحظه یاد مادرش انگار افتاد... زنجیرها تاب و توانش را گرفتند یک عدّه‌ای نامرد امانش را گرفتند آقای ما در سینه‌اش دردی کهن داشت هر شب نگهبانی پلید و بد دهن داشت رنگ کبود و زخم‌هایی بر بدن داشت از بس که زندان‌بان او دست بزن داشت صبرش به زیر تازیانه‌ها محک خورد مانند زهرا مادرش خیلی کتک خورد یک تخته‌ی در عهده‌دار بردنش بود هر چند که زنجیرها دور از تنش بود اما هنوز آثار آن بر گردنش بود شکر خدا که بر تنش پیراهنش بود دیگر سر او زیر دست و پا نیفتاد بر دختر او چشم خیلی‌ها نیفتاد محمد فردوسی 🌿🍁🍁🍁🌿 @majmaozakerin ••
مداح: کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت دلتنگی‌اش برایِ رضا سینه سوز بود قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت با دستهای بسته فقط ناسزا شنید زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت دیشب صدای سرفه‌ی او تا سحر كشيد زنجیر بِینِ حلقه‌ی خود یک مریض داشت زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت او روی در شکسته و مادر به پشتِ در تشییع او به روضه‌ی زهرا گریز داشت بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت... سر بين طشت بود و حرامی کنارِ طشت نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت :حسن لطفي *ديدن دَرِ زندان باز شد ، چهار حَمّال روي يك تخته ي در،امام ما رو مي آوردند، با خودشون مي گفتند:چقدر اين بدن سنگينِ،اين همه سال تو زندان بوده،چقدر سنگين؟ روپوش رو كنار زدن ديدن غل و زنجير هنوز به دست و پاشه...جانِ عالم فداش... جارچي كنارشون جار ميزد: رافضي ها! بياييد بدن امام خودتون رو ببريد،هي صدا مي زد: "هذا امام الرافضه" اين امام از دين خارج شده هاست...بدن رو روي پل گذاشتن،چند روز نگذاشتن دست بزنن...اما موقع كفن و دفن كردن، كفن هاي نفيس آوردن...اي بي كفن حسين....* کیست این کشته که جان همه قربان تنش! خاک صحرا کفن و خونِ گلو پیرهنش نيزه را سرور من بسترِ راهت كردي شام را غلغه ي صبحِ قيامت كردي بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد خاتمی را که در انگشت شهادت کردی اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا عشق چون این همه را بردی و غارت کردی؟ *اما موسي بن جعفر،هلاكِ عمو جانش اباالفضلِ...* بر لب آبم و از داغ لبت می میرم هر دم از غصه ي جانسوز تو آتش گیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا