ویژه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
زمینه
حاج محمدرضا بذری
#رضای_من_بیا
رضای من بیا تو لحظه های آخرم
چشام سوی درِکه برسی بالا سرم
بیا که بشنوی این نفسای خستمو
ببینی تو قفس بالو پرِ شکستمو
تا آسمون میره صدای ناله های من
چی اومده سرم باخبره خدای من
خلصنی یاربِ دعای این شبای من
"وآآآ غریب آقام آقام آقام "
—------------------------------
بیا بیا ببین چیزی نمونده از تنم
زنجیر و سلسله به دست و پا و گردنم
از تازیونه ی یه ظالم ِیهودیه
که روی پیکرم پرِجای کبودیه
"میخنده دشمنم به اشک چشمای ترم
از طعنه هاش داره میسوزه تا پا و سرم
دلم آتیش گرفت از ناسزا به مادرم "
"وآآآ غریب آقام آقام آقام "
—------------------------------
به یاد کربلا دوباره نیمه جون شدم
برا غم حسین دوباره روضه خون شدم
بین دو نهر آب با لب تشنه وای من
میون قتلگاه به زیر دشنه وای من
بریدن از قفا سر غریب مادرو
به زیر مرکبا تن عزیز حیدرو
یرش به نیزه رفت جلو چشای خواهرو
"وآآآ غریب آقام آقام آقام "
—------------------------------
درسته عاشقم ولی پر از شکایتم
میشه بازم بگی که روا میشه حاجتم
نگفتی که باید با این فراق کنار بیام
آقا توروخدا یه بار دیگه بذار بیام
به این شکسته دل تورو خدا عنایتی
"منّت بذار سرم تو که سَحاب رحمتی
منو ببر حرم توی شب زیارتی"
"وآآآ غریب آقام آقام آقام "
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
نوحه امام کاظم علیه السلام
من امام رضایی هستم
از دعای خیر مادر
خونه مون همیشه بوده
سفره ی موسی ابن جعفر
حرم کاظمین دو تا گنبد داره
بیشتر از هر کجا بوی مشهد داره
یا باب الحوائج همیشه حاجتامو دادی
یا باب الحوائج برات کربلامو دادی
زخمیه میون زنجیر
داره میکنه مناجات
هیچکی نیست به غیر زهرا
که بیاد برا ملاقات
نداره از پدر خبری معصومه
سیلی افطارشه چقدر مظلومه
یا باب الحوائج امون از این شبای زندان
یا باب الحوائج اشهدته رضا رضا جان
زهر کینه و شراره
تابوتش یه تخت پاره
حرف آقامون همینه
وای حسین کفن نداره
رو زمین بود سه روز تن پاکش اما
نمیشه روضه ای شبیه عاشورا
یا باب الحوائج جدا نشد سر از تن تو
یا باب الحوائج غارت نرفته پیرهن تو
موضوع: #امام_کاظم علیه السلام
🔳#مرثیه_امام_کاظم_ع
💔#مدح_توسل_امام_کاظم_ع
🍁بسیار زیباست👌😭
🌿🍁🍁🍁🌿
مشکلگشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّلهای ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته میگوییم «یا باب الحوائج»
پر میکشد دل های ما تا کاظمینش
امشب عجب دارد تماشا کاظمینش
عیسای اهل البیت موسای کلیم است
مانند بابایش کریم ابن الکریم است
بین دعاهایش غریبه هم سهیم است
بابای سلطان خراسان از قدیم است
دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش
عبد خدا میسازد او با کظم غیظش
از هر بلایی شیعهها را حفظ کرده
زیر عبای خویش ما را حفظ کرده
در سینهاش علم خدا را حفظ کرده
اعجازهای انبیا را حفظ کرده
با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی
مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی
آری وقار او وقار دیگری بود
اکسیر علم او عیار دیگری بود
هر احتجاجش افتخار دیگری بود
تیغ کلامش ذوالفقار دیگری بود
مانند زینب، عمّهاش، مرد سخن بود
در هر سؤالی پاسخش دندانشکن بود
آقای ما در کنج زندان چارده سال
محروم از خورشید تابان چارده سال
آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال
مثل هزاران سال بود آن چارده سال
«خلّصنی یارب» گفتنش از حد گذشته
پیداست در زندان به آقا بد گذشته
گلبرگهای یاس را پژمرده بودند
از بس که آقا را شکنجه کرده بودند
پا را دگر از حد فراتر بُرده بودند
بدکارهای را پیش او آورده بودند
ذکر الهی را عجب محسوس میگفت
«سبحانکَ» «قدّوس» «یا قدّوس» میگفت
یک بار نه... بلکه هزاران بار افتاد
در لحظهی برخاستن بسیار افتاد
دستش ز روی شانه ی دیوار افتاد
آن لحظه یاد مادرش انگار افتاد...
زنجیرها تاب و توانش را گرفتند
یک عدّهای نامرد امانش را گرفتند
آقای ما در سینهاش دردی کهن داشت
هر شب نگهبانی پلید و بد دهن داشت
رنگ کبود و زخمهایی بر بدن داشت
از بس که زندانبان او دست بزن داشت
صبرش به زیر تازیانهها محک خورد
مانند زهرا مادرش خیلی کتک خورد
یک تختهی در عهدهدار بردنش بود
هر چند که زنجیرها دور از تنش بود
اما هنوز آثار آن بر گردنش بود
شکر خدا که بر تنش پیراهنش بود
دیگر سر او زیر دست و پا نیفتاد
بر دختر او چشم خیلیها نیفتاد
محمد فردوسی
🌿🍁🍁🍁🌿
@majmaozakerin
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
••
#روضه_امام_کاظم_ع
مداح: #حاج_محمود_کریمی
کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت
دلتنگیاش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت
با دستهای بسته فقط ناسزا شنید
زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت
دیشب صدای سرفهی او تا سحر كشيد
زنجیر بِینِ حلقهی خود یک مریض داشت
زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت
او روی در شکسته و مادر به پشتِ در
تشییع او به روضهی زهرا گریز داشت
بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت
اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت
زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت
با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان
نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت...
سر بين طشت بود و حرامی کنارِ طشت
نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت
#شاعر:حسن لطفي
*ديدن دَرِ زندان باز شد ، چهار حَمّال روي يك تخته ي در،امام ما رو مي آوردند، با خودشون مي گفتند:چقدر اين بدن سنگينِ،اين همه سال تو زندان بوده،چقدر سنگين؟ روپوش رو كنار زدن ديدن غل و زنجير هنوز به دست و پاشه...جانِ عالم فداش...
جارچي كنارشون جار ميزد: رافضي ها! بياييد بدن امام خودتون رو ببريد،هي صدا مي زد: "هذا امام الرافضه" اين امام از دين خارج شده هاست...بدن رو روي پل گذاشتن،چند روز نگذاشتن دست بزنن...اما موقع كفن و دفن كردن، كفن هاي نفيس آوردن...اي بي كفن حسين....*
کیست این کشته که جان همه قربان تنش!
خاک صحرا کفن و خونِ گلو پیرهنش
نيزه را سرور من بسترِ راهت كردي
شام را غلغه ي صبحِ قيامت كردي
بر لب تشنه ات آن روز حکایت می کرد
خاتمی را که در انگشت شهادت کردی
اکبر و قاسم و عباس کجایند ، کجا
عشق چون این همه را بردی و غارت کردی؟
*اما موسي بن جعفر،هلاكِ عمو جانش اباالفضلِ...*
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه ي جانسوز تو آتش گیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین