#حضرت_رقیه
#دروازه_کوفه
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی!
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست!
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
وحید قاسمی
یا رقیه خانم 😭😭😭😭😭😭
@majmaozakerine
۱۱
#نوحه
#واحد
#زنجیرزنی
#دروازه_کوفه
#حاج_رضا_یعقوبیان
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
پشت دروازه ی کوفه چه غوغا شده
حضرت ساجدین غریب و تنها شده
کنج ویران شان
شده زندان شان
وای از این غم۲
از ستم وارد کوفه اسیران شدند
وارد کوفه با دیده ی گریان شدند
همه در شور و شین
بهر داغ حسین
وای از این غم۲
کوفیان بر همه زخم زبان می زدند
سنگ کینه به اهل کاروان می زدند
زینب دلغمین
شده محمل نشین
وای از این غم۲
بین شهر کوفه جان همه بر لب است
زین همه ظلم و کینه خون دل زینب است
کوفیان صف زدند
بین شان کف زدند
وای از این غم۲
مردم کوفه از بس که پلید و بدند
بین سرها همه چنگ و نی و دف زدند
زده زخم زبان
در نهان و عیان
وای از این غم۲
بین شهر کوفه بر همه بیداد شد
زین همه مصیبت خون دل سجاد شد
اشک او شد روان
قامتش شد کمان
وای از این غم۲
#نوحه_کوفه
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
بس احترام دیدیم آن هم چه احترامی
در حال انتقامند آن هم چه انتقامی
بغض گلو گرفته با اشک خو گرفته
یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی
بعد از تو ای حبیبم شد درد و غم نصیبم
حتی نه آشنایی ، حتی نه التیامی
اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد
دلشادمان نکردند…حتی به یک سلامی
از کوچهها و بازار در بین چشم انظار
ما را عبور دادند این مردم حرامی
دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت
من این چنینم و تو زخمی سنگ بامی
من کشتهی نگاه یک مشت لا ابالی
تو کشتهی مرام یک مشت بی مرامی
پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی
در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی
کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت
یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی
با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم
لعنت به مرد شامی…لعنت به مرد شامی
محمدحسن بیات لو
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#اسارت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
**** # بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب*
تورادیدم به محمل ماه تابان
نشستی روی نی ،مهرِدرخشان
بگویم روزمحشر،من به دنیا
به دامان ریختم اشکِ فُروزان
مخوان قرآن درون تشت جانا
لبت باشدبه زیرچوب عُدوان
به پای صوتِ قرآن خواندن تو
بدیدم خنده های مَی گُساران
کنارسفرة رنگین دشمن
بدیدم رأس خونینت،حسین جان
سرت دیدم میان می گساران
که می خوردبرلبت آن چوب خَزران
لبت ازخونِ سر،تَر شُد برادر
شدی ازسنگها،بشسکسته دندان
ببین مجنون عزای توگرفته
شدم تاروزمحشر،زار وگریان
#مجنون_ڪرمانشاهی
______________________
دهه دوم محرم
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب_
دیدم به دوچشمم،سردلداربُریدند
گویاکه سرِماهِ شبِ تاربریدند
درکرببلا هاتفی ازغیب چُنین گفت
آن دیده وآن دست علمداربریدند
خورشیدجهان برهنه کرده سرخودرا
خورشیدبگوآن سرِسرداربریدند
یک عدّه به کوفه همگی نیزه به دست اند
رأس پسر حیدرکرار بریدند
مجنون زچه اینگونه توگریان غم هستی
چون دستِ علمداروفاداربریدند
#مجنون_ڪرمانشاهی
______________________
دهه دوم محرم
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب
چون پرچمی به روی سرم سایه گُستری
هرچه بگویمت،توزخوبان برتری
من پرزنان به سوی حرمخانه می روم
تاگنبدقشنگ توباشد،کبوترم
هرگزمرازقبروقیامت هراس نیست
ذکرتویاحسین،شده است شورمحشرم
امشب مرادوباره ابالفضل خوانده است
شکرخداکه برتوحسین جان نوکرم
ماراخدابرای عزای توآفریده است
نوکراگرشدم،بُودازنذرمادرم
مجنون تمام هستیِ خودکرده نذرتو
امشب سری بزن به نفس های آخرم
#مجنون_ڪرمانشاهی
______________________
***
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب
بیا زِدرگه خود،حسین جوابم مکن
مرانم ازدرِخود،خانه خرابم مکن
گریه کن توهستم اگرچه آلوده ام
میان نوکرانت،به بدحسابم مکن
به روزمحشرحسین،میان عاشقانت
مرابه روسیاهی آنجاخطابم مکن
توصاحب بهشتی،مرابه درب دوزخ
بابستن پلک خودمولاعذابم مکن
آنجابحق زهرا،به اشک روضه هایت
به آتش جهنم،توانتخابم مکن
فردای محشرآنجادرپیش حوض کوثر
باهُرم یک نگاهت آقاتوآبم مکن
مجنون وادی تو،دارد هوای لیلی
لیلای من کجایی،امشب جوابم مکن
#مجنون_ڪرمانشاهی
دهه دوم محرم
______________________
**
# بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب #دروازه_کوفه
#مصائب_
آن کس که سینه چاک مُحَّرم نشدحسین
هرگزبه پیشگاه تومَحرم نشد حسین
باشدتمام روضة توجنت خدا
آدم بدون گریه ات آدم نشدحسین
بردیدگان ماقدمی کن تومَرحَمت
این برگ خشک قابل شبنم نشدحسین
آن اشک روضه های توباشددوای درد
امابه زخمهای تومَرهم نشدحسین
گرسینه می زنم همگی ازلطف شماست
آن داغ لعل تشنه مجسم نشدحسین
مجنون به گریه،روی سرش دست فاطمه است
این اشکِ تونصیب دوعالم نشدحسین
#مجنون_ڪرمانشاهی
دهه دوم محرم
______________________
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از الطفات فاطمه صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد، مدینه، یا نجف و شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت؛ رفت
اسماعیل شبرنگ
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#اسارت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
"اول ماه صَفر بد سَفری بود حسین
ساربانِ من عجب بدنظری بود حسین"
راهِ یکساعته یک روز به طول انجامید
کار این بی شرفان ، پرده دَری بود حسین
سنگ خوردم سرِ بازار عجب دردی داشت
دردِ سَر داشتَنَم ، دردسری بود حسین
ای جگردارترین مَحرَم زینب ، بر نِی
آنکه زن میزند از بی جگری بود حسین
بعدِ بازار همه صورت مان نیلی شد
بخدا از اَثرِ بی سپری بود حسین
ته بازار یکی نام محلّی را گفت
مردک مست عجب فتنه گری بود حسین
آن محل چشمِ خریدار به ما داشت فقط
کاش این شام بلا را سحری بود حسین
حرف بد زد به ربابه بخدا آب شدم
بی سبب بود فقط رهگذری بود حسین
سر تو بر روی نِی بند نمی شد دیگر
نیزه دارِ سر تو ، خیره سری بود حسین
چه شد آنشب که تو به خانه ی خولی رفتی
بعد از آن زلف سرت مختصری بود حسین
ما عزیزان تو بودیم ولی خوار شدیم
بعد تو قسمت ما دربه دری بود حسین
سید حسین میرعمادی
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ🔹
آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی
بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد
بر سر نی سر تو آیت نور
نِی شجر، من کلیم محمل طور
چشمهای تو محملم را برد
صوت قرآن تو دلم را برد
مصحف سرخ هیفده آیه
سر نی کرده بر سرم سایه
من شدم سایه بان پیکر تو
حال شد سایه بان من سر تو
کاش یک دم به خاطر دل من
خم شود نیزه در مقابل من
تا بگیرم ز نوک نی به برت
بزنم بوسه ها به زخم سرت
نیزه از خون حنجرت خجل است
نیزه دارت چقدر سنگدل است
نی که خم می شود مقابل من
او شود دورتر ز محمل من
کاش سنگی که خورده بر سر تو
خصم می زد به فرق خواهر تو
کس ندیده کنار یکدیگر
آفتاب و غبار و خاکستر
یاد روزی که مادرت زهرا
همچو جان در بغل گرفت مرا
شانه زد حلقه حلقه مویم را
غرق گلبوسه کرد رویم را
گفت: زینب تو نور عین منی
که شبیه من و حسین منی
گردش آفتاب و مه تا بود
این شباهت همیشه در ما بود
حال ای جان و دل ز من برده
این شباهت چرا به هم خورده؟
موی زینب سفید و موی تو سرخ
روی زینب کبود و روی تو سرخ
صورت من ز آفتاب، کبود
صورت تو ز سنگ، خون آلود
در دو چشمم نگاه خستهء توست
عکس پیشانی شکستهء توست
یا بیا خون ز صورتت شویم
یا تو خون پاک کن ز گیسویم
کاش می شد که جامه چاک کنم
خون ز پیشانی تو پاک کنم
کاش پیش از بریدن سر تو
می بریدند سر ز خواهر تو
تیر تا از کمان شتافته بود
کاش قلب مرا شکافته بود
نیزه بر صورت تو چنگ زده
کی به پیشانی تو سنگ زده؟
از سر تو شکسته تر، کمرم
از گلوی تو پاره تر، جگرم
آسمان بر سرم خراب شده
گرد ره بر رخم حجاب شده
یوسف فاطمه! عزیز دلم
از تو و دختران تو خجلم...
غلامرضا سازگار
#اسارت
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#روضه_ورود_به_شام
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی! در عجبم باور کن
یادشان رفته که نان پدرم را خوردند
بین کوفه بدهی شد طلبم باور کن
هرقدر گفتم علی بر دهنم سنگ زدند
بغض دارند ز اصل و نسبم باور کن
نه سلامی نه علیکی همه توهین کردند
خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن
آشنایان جلوی قافله خیره شده اند
من هم از قافله قدری عقبم باور کن
عده ای نذری و خیرات به ما میدادند
سخت دلگیر ز نان و رطبم باور کن
تشنگی بعد تو افتاد بجان زینب
موقع خطبه ترک خورد لبم باور کن
سید پوریا هاشمی
#روضه_ورود_به_شام
#بین_راه_کوفه_و_شام
#دروازه_کوفه
#اسارت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین