استاد حجت الاسلام میرزامحمدیAudioCutter_MirzaMohammadi-www.Ziaossalehin.ir-Shabe1-Moharram.mp3
زمان:
حجم:
1.32M
#روضه_حضرت_مسلم_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
ابی عبدالله رسید منزل ثعلبیه،
اونجا اتراق کردند
حجتالاسلام میرزامحمدی
#روضه_حضرت_مسلم_علیه_السلام
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
ابی عبدالله رسید منزل ثعلبیه،
اونجا اطراق کردند
دو تا قاصد از کوفه میومدند
حضرت پرسید از کوفه چه خبر؟!
گفتند همین قدر بگیم مسلمت رو کشتند،
تا این خبر رو دادند
فَبکی الحُسَیْن؛
ارباب ما گریه کرد.
فرمود: رَحِمَ اللَهُ مُسْلِمًا إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛
بعد صدا زد حمیده دختر مسلم رو بیارند؛
مسلم تو کربلا پنج تا شهید داره،
دوتا آقازاده هاش تو خود کربلا کشته شدند
، که حضرت تو ناحیه مقدسه به اونا سلام می کنه،
دوتا آقازادش،
محمد و ابراهیم اند
که تو مصیّب کشته شدند.
یه دخترم داره به نام حمیده
که تو ماجرای شام غریبان کشته شده،
این دختر رو صدا زد،
بغلش کرد،
ابی عبدالله دایی این دختره،
یه جوری نوازشش کرد
که این دختر فهمید یتیم شده،
حضرت فرمود
مبادا دلتنگی کنی، من هستم؛
خواهران و دختران من هستند
سکینه این صحنه رو به خوبی داره می بینه،
گذشت تا عصر روز عاشورا،
با همه وداع کرد،
همه رو آرام کرد،
این زن و بچه و خواهر رو به خیمه راهی کرد،
سوار بر ذوالجناح شد
دید دیگه مرکب حرکت نمی کنه،
یه نگاه کرد دید ذوالجناح سرشو پایین انداخته،
سکینه مانع حرکت ذوالجناح شده،
از اسب پیاده شد،
این ناز دانه رو بغل گرفت،
یا الله،
نمیدونم این نازدانه چه جوری حرف میزد،
دل حسین و به لرزه انداخت، فرمود:
لاتُحرِقی قَلبِی بِدَمعِکِ حَسرَةً
مٰادامَ الرُّوحُ فِی جُثمانی؛
یعنی تا زنده ام دلمو آتش نزن،
هر جوری بود
این دختر تو بغل بابا آرام گرفت،
دست نوازش بابا رو سر دختر قرار گرفت،
هر جوری بود دختر رو آرام کرد،
اما بمیرم عصر روز یازدهم،
این نازدانه آمد کنار گودال قتلگاه،
هر چه گشت بلکه یه بار دیگه آغوش بابا رو پیدا کنه،
دست نوازش بابا رو رو سرش بیاره،
هر کاری کرد نتونست،
میدونی چرا؟
آخه هر طرف بدن رو برداشت طرف دیگه متلاشی شد.
بدن امام احترام داره،
هر کاری کرد
دید بدن داره متلاشی میشه،
آخرالامر بدنو رو زمین گذاشت،
فَانکبَّت عَلیه
بر اون بدن سجده کرد،
این لبارو گذاشت بر اون رگای بریده،
یه وقت شنید از اون حنجره خونی بابا
این صدا بلند شد،
سکینه جان،
به شیعیان من سلام مرا برسان،
بگو بابامو لب تشنه کشتن.
ای حسین....
شِیعَتِی مَا اِنْ شَرِبتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونی
اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهِیـدٍ فَانْدُبوُنی
اگه من و تو روضه خون شدیم، از اثر اون سلامیه که از حنجره ی اربابمون به ما رسیده، روضه رو به همون جایی ختم کنم که شعرم ختم شد،
سکینه جان به اونا بگو:
لَیْتَکُمْ فِی یَوْمِ عاشُورا جَمیعاً تَنْظُروُنی
کَیْفَ اَسْتَسْقِی لِطِفْلی فَاَبَوْا اَنْ یَرْحَمُونی
ای حسین
بأبی المستضعف الغریب،یا قتیل الله یااباعبدالله
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین...
بالحسین یاالله
حجتالاسلام میرزامحمدی