۱۱
#نوحه
#واحد
#زنجیرزنی
#دروازه_کوفه
#حاج_رضا_یعقوبیان
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
پشت دروازه ی کوفه چه غوغا شده
حضرت ساجدین غریب و تنها شده
کنج ویران شان
شده زندان شان
وای از این غم۲
از ستم وارد کوفه اسیران شدند
وارد کوفه با دیده ی گریان شدند
همه در شور و شین
بهر داغ حسین
وای از این غم۲
کوفیان بر همه زخم زبان می زدند
سنگ کینه به اهل کاروان می زدند
زینب دلغمین
شده محمل نشین
وای از این غم۲
بین شهر کوفه جان همه بر لب است
زین همه ظلم و کینه خون دل زینب است
کوفیان صف زدند
بین شان کف زدند
وای از این غم۲
مردم کوفه از بس که پلید و بدند
بین سرها همه چنگ و نی و دف زدند
زده زخم زبان
در نهان و عیان
وای از این غم۲
بین شهر کوفه بر همه بیداد شد
زین همه مصیبت خون دل سجاد شد
اشک او شد روان
قامتش شد کمان
وای از این غم۲
#نوحه_کوفه
۷
#نوحه
#دفن_شهدا
#حاج_رضا_یعقوبیان
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
ای بنی اسد بر فاطمه ام نور عین
پسری خونجگر ز نسل پاک حسین
دردم افزون شده
جگرم خون شده
وای از این غم۲
ای بنی اسد این پیکر اکبر بود
که ز ظلم و ستم صد پاره پیکر بود
این تن اکبر است
که چو گل پرپر است
وای از این غم۲
ای بنی اسد این جسم علمدار ماست
بعد او غم فقط یاور و غمخوار ماست
دست او شد جدا
جان او شد فدا
وای از این غم۲
ای بنی اسد تکه بوریا بیارید
پیکر حسین را بر روی آن گذارید
زده داغ پدر
بر دل من شرر
وای از این غم۲
دشمنش پرده ی حرمت او را درید
از قفا بین موج خون سرش را برید
صبر من کم شده
قامتم خم شده
وای از این غم۲
زین مصیبت بنی اسد شکسته دلم
غم داغ گل فاطمه شد مشکلم
ریزم اشک از بصر
شده ام خونجگر
وای از این غم۲
#دفن_شهدای_کربلا
#بنی_اسد
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ زیبا......
🛑داخل تمام گروه ها انتشار دهید.
⁉️گفتم چرا ۴۴ سال بعد از انقلاب هنوز دارن با بعضی ها مماشات میکنند؟!
گفت: این تصویر رو ببین
✍ به نظر من از سر محبت #الاغ را کول نکرده #میدان_مین است یک قدمِ اشتباهیِ این الاغ ، کل #عملیات رو مختل میکنه .
🔸ناچاریم به خاطر پیشبرد #انقلاب مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم و #محاکمه نکنیم تا مبادا فقط به خاطر یک الاغ نادان یا خائن عملیات #ظهور در این #پیچ_تاریخی بار دیگر۱۰۰۰سال #تعلیق نشود!
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زینب کجا بندوطناب💔😭
@moghadam_taknavayearbab_128
PTT-20220828-WA0044.opus
611.7K
نوحۂ اسارت حضرت زینب(س)
سبک👈🏻سرزمین من
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جون منی تو حسین عزیز زهرا(2)
کوچه به کوچه دیشب
خسته دلی کشیدم(2)
به غیرِ تو حسینم
یاری دِگر ندیدم(2)
آشنا نبود،غیر اشک و آهِ من
نور چشمِ من،بودی عزیز زهرا(2)
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جونِ منی تو حسین عزیز زهرا(2)
ای غریبِ من،بی کفنی حسینم
جان زینبی،بی مادری حسینم(2)
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جون منی تو حسین عزیز زهرا(2)
حسین غریبِ مادر2
نورِ دو چشم خواهر
فدای حنجر تو
عزیزِ قلبِ خواهر(2)
دل به من دهید مردمان بی وفا
بوده پیش ازاین رسمِ شهرِ فتنه ها(2)
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جون منی تو حسین عزیز زهرا(2)
تویی که در دلِ من
حسین خونه داری
قدرِ تموم عالم
آقام دیوونه داری
دشمنان همه صف کشیدن برایت
یابن فاطمه دیدی تو ظلم بسیار(2) یابن فاطمه
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جون منی تو حسین عزیز زهرا(2)
ای غریب من بی کفنی حسینم
جان خواهری بی مادری حسینم
غریب منی حسین عزیز زهرا
عمر منی تو حسین عزیز زهرا(2)
عشق منی تو حسین عزیز زهرا
جون منی تو حسین عزیز زهرا(2)
التماس دعای فرج🤲🏻
👈🏻اجرای سبک: استاد پرویزی🎙️
👈🏻تایپ و ارسال : علیمحمدی✍🏻
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
#تنور_خولی
بالا گرفت شعله ی داغ تو با تنور
تاج سرم، سر تو کجا و کجا تنور
باید خدا بخیر کند انتهاش را
وقتی که هست سهم سرت ابتدا تنور
خولی امان نداد سرت را بغل کنم
حالا به جای من شده حاجت روا تنور
خولی نداد پاسخ این پرسش مرا
آخر میان این همه جا پس چرا تنور؟ !
زد روی صورتش زن خولی همین که دید
افتاده رد خون گلوی تو تا تنور
کاری که با تن تو سه روز آفتاب کرد
آورد یک شبه به سرت آن بلا تنور
در کربلا نبود اگر از غذا خبر
در کوفه بود منزل تو از قضا تنور
خاکستری که بر سر و رویت نشسته است
کار عجوزه ی سر بام است یا تنور؟!
حجم سر تو کم شده و داد میزنم
ای بی وفا زمانه و ای بی حیا تنور
نانی نخورده ایم به یاد سرت حسین
هر جا که دیده ایم من و بچه ها تنور
جز روی دامنم همه جا سر گذاشتی
نیزه... درخت... طشت طلا... زیر پا... تنور
#یا_مظلوم
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
در ماتمی بی انتها با چند کودک
تنها رها کردی مرا با چند کودک
یک خیمه ماند و یک بغل دلواپسی و
من ماندم و این ماجرا با چند کودک
هی چهره ات را در سرم تکرار کردم
هی گریه کردم بی صدا با چند کودک
وقتی صدای داد و بوی دود آمد
دیدی چه کرد آن شعله ها با چند کودک؟!
تا پرده خیمه به یکسو رفت دیدم
خورشید روی نیزه را با چند کودک
می خواستم پنهان کنم اما رقیه
زل زد به سرهای جدا با چند کودک
یک باره سمت خیمه هامان حمله کردند
من مانده بودم زیر پا با چند کودک
سیلی زدند و معجر از سرها کشیدند
با من قبول اما چرا با چند کودک؟
وقتی سرت با من تنت از من جدا بود
راهی شدم از کربلا با چند کودک
ای کاش می دیدی که در کوفه چه کردند
مردم میان کوچه ها با چند کودک
در راه هم گویی هزاران حرف دارند
با صورت خونی بابا چند کودک
لب تشنه خواهر فقط لب تر کن امروز
باید بیایم تا کجا با چند کودک؟!
#حسن_اسحاقی