eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
379 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
4- vahed 2.mp3
1.64M
# نوحه ی واحد یا سنگین شب عاشورا صحرا شد ، پُر ِ از نوای یا رب می رسد ، بر گوش صدای زینب وقت وداع شده ، بین دلبر و یار زینب به اضطراب ، دلگیر و بیقرار آه ، بیقراره ، بر لب او ، ذکر یاره وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان (۲) شیرخواره ، امشب ُ تشنه ی آبه فردا با ، نیزه ای آروم می خوابه امشب به لب همه ، مشغول ذکر یار فردا دوان دوان ، بر روی سنگ و خار آه ، شب آخر ، اضطرابِ ، دل خواهر وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان از فردا ، دوباره رنج و عذابه دستای ، عمه جان بین طنابه زینب شده خدا ، از غصه بیقرار فردا شود خزان ، گل های باغ یار آه ، آه و افغان ، ذکر خواهر ، ای حسین جان وای،ای حسین جان،ای حسین جان،ای حسین جان.
سبک نوحه شب عاشورا۱۴۰۲(شاهمندی).mp3
1.26M
عاشورا زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) سرزمین کربلا امشب غرق یاد خداست نغمه ی یاران امشب زمزمه و ذکر و دعاست همه ی دلها امشب غرق غم و تاب و تب است بی قرار و گریان و پریشان دلِ زینب است خیمه ها تماشایی است غرق ذکر و زیبایی است امون از دل زینب (۴) همه جای کربلا امشب به شور و در شینه اشک زینب ، جاریه شب آخرِ حسینه دل حسین زهرا امشب از غصه خون گشته زینب از فِراق او دل غمین و محزون گشته می وَزه عطر لاله شب عشق و وصاله امون از دل زینب از غم فراق من می رسه جان تو بر لب کن صبوری خواهرم دعایت میکنم زینب مثل فردا دشمنا آتیش به خیمه می زنند پیش چشمت سرم رو بر روی نیزه میزنند توی صحرای بلا می یاد ناله ی زهرا امون از دل زینب عصر فردا با غصه بوسه زنی بر گلویم از روی تل می بینی که گرفتار عدویم عصر فردا یک جایِ سالم نداره پیکرم با دلی پر خون زینب بوسه زنی بر حنجرم امون از دل خواهر میشه زینب بی یاور امون از دل زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا اباعبدالله علیه السلام خیمه ی زینبو سوزوندن آب به لبهات نرسوندن سنگ زدن سرو شکوندن ... آه اباعبدالله زنده بودی فاتحه خوندن نیزه رو تو تنت شکوندن تا ته گودال کشوندن آه اباعبدالله بغض و‌کینه هاشو رو کرد نیزه رو تو تنت فرو کرد با پا جسمو زیرو رو کرد آه اباعبدالله
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾ •┈┈••✾•◈◈◈•✾••┈┈• 🏴 آجرکَ الله یاصاحبَ الزمان فی مصیبةِ جدِّکَ‌ الحسین‌ علیه‌السلام خون می‌چکد از ردِّ دیده‌ات... این ساعات جانکاه و سخت را خدمت مولایمان حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض مینمائیم. واز خداوند متعال، سلامتی و آرامش بر قلب داغدار مولایمان مسئلت می نمائیم. برای آرامش قلب داغدیده مولای غریب مان فراموش نکنیم. اَعْظَمَ اللّهُ اُجوُرَنا وَ اُجوُرَکُم بِمُصابِنا بِالحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ وجَعَلنا وَ اِیّاکُم مِنَ الطّالبینَ بِثارِه مَعَ وَلیِّهِ الاِمامَ الْمَهدی مِن الِ مُحَّمَدٍ عَلَیهِمُ السَّلام
بسم الله الرحمن الرحیم گذاشت پا به‌دهان رکاب باگریه حرم به بدرقه‌اش ریخت آب باگریه برای غربت ارباب در دل تاریخ نوشته‌اند هزاران کتاب باگریه میان روضه‌ی گودال، مادر ارباب به صورتش زده بااضطراب، باگریه هزار و نهصد و پنجاه و چند مصراع است؟ که زخم‌های تنش شد جواب باگریه کنار علقمه شد سرخ صورتش از شرم به یاد ماه حرم آفتاب باگریه به یاد دست علی، دور دست اهل حرم چقدر خورده گره هر طناب باگریه چنان به پای سر او گریستند همه که شد به کوفه‌وشام انقلاب باگریه نشست بر دل هر باغبان غمش، دیدم گرفت از گل چشمش گلاب باگریه چه‌حکمتی‌ست دراین اشک روضه‌های‌حسین که شد تمام گناهان ثواب باگریه خداکند وسط روضه‌ها، برای فرج دعایمان بشود مستجاب باگریه...
می‌خوانم از مقتل این روضه‌ها گر بازتر گردد خطر دارد سخت است و می‌خوانم اینک تمام خیمه، قلبی شعله‌ور دارد یک مرد می‌باید این روضه‌های داغ را از خاک بردارد از اوّلِ این راه انگشترت را ساربان زیر نظر دارد گرمای این صحرا خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد ذکر مصیبت شد دارد لهوفت ناله‌ها سر می‌دهد، من هم آنجا که می‌گویند افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم آنجا که می‌گویند در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم آنجا که می‌گویند مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم مرگا به من وقتی هی زینب تو معجرش را می‌کند محکم حتما خبرهایی‌ست اینجای مقتل‌ها زبان شعر هم لال است ای ذوالجناح آرام! باید بگویی خونِ که بر روی این یال است حتماً خبرهایی‌ست زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است بیرون زد از خیمه اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است دردش مرا هم کشت آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است دارد خبر را اسب با نعل خونی می‌برد کوفه…چه خوشحال است! ✍
با عرض اجازه و معذرت از قطب عالم امکان حضرت بقيةالله الاعظم روحی فداه مرثیه شام غریبان و گودال تنها شدی و لشکر خونخوار می رسد بوی سقیفه و در و دیوار می رسد از زخم های سوخته ی بی شماره ات حسی شبیه لحظه ی مسمار می رسد با مادرم بگو که دختر پرده نشین تو از کربلا به کوچه و بازار می رسد ای یادگار مادر پهلو شکسته ام من بی دفاع، خسته کنارت نشسته ام هستند قاتلان تو همخون دوّمی ای کشته ی جنایت ملعون دوّمی گودال سرخ پر شده از عطر سیب تو رفته به نیزه صورت شیب الخضیب تو از موی تو نشانه در انگشت شمر بود دیدم محاسن تو که در مشت شمر بود این زلف را که خاک بر آن لانه کرده است یادش به خیر مادرمان شانه کرده است از تو لب و سر و دهن از داغ سرخ شد از من تنم به ضربه ی شلاق سرخ شد از من زمان غارتمان سر شکسته اند از تو به نعل تازه چه پیکر شکسته اند بس تیر و نیزه ای که به جسمت شکسته اند ذبح تو را همه به تماشا نشسته اند ناچار می شوم که رهایت کنم حسین فکری برای خیمه و غارت کنم حسین از من سر تو فاصله دارد چه ها کنم با کینه ای که حرمله دارد چه ها کنم آیا به خواهر تو اسیری روا بود؟ با لشکری که بد دهن و بی حیا بود ای وای من زمان خداحافظی شده ای پاره تن زمان خداحافظی شده
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید دست بر حنجره‌ات زد...، جگرم تیر کشید روی تل بود که دیدم نفسم می‌گیرد روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید در همان لحظه که او شاهرگت را می‌زد حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت ناگهان‌تر همه‌ی دوروبرم تیر کشید ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد خیمه‌ها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید دور هر خیمه که می‌سوخت دویدم اما نیزه‌ها خوردم و از نو کمرم تیر کشید خوب شد بچه‌ی شش‌ماهه‌ی خود را بردی پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و صورت نیلی‌اش از درد و ورم، تیر کشید مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_ مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست باز انگار که فرق پدرم تیر کشید اسب تا سینه‌ی آقا پسرت را له کرد آن طرف سینه‌ی آقا پسرم تیر کشید شش برادر همه بر روی زمین افتادند اینچنین سینه‌ی خیرالبشرم تیر کشید خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر نیزه‌ها خوردم و پای سفرم تیر کشید چه بگویم که کجای جگرم می سوزد‌ چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید ✍