اَنْتَ کَهْفی حینَ تُعْیینِی
تویی پناه من هنگامی که درمانده ام
{قطعه ای از دعای امام حسین در روز عرفه}
#خطگرافی
<@Hiuly_Hila>
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن…
_فاضل نظری
#عکسنویس
@Hiuly_Hila
انسان همیشه مثل ملک سر به زیر نیست
لغزیده ایم و کیست که لغزش پذیر نیست؟
کتابِ وجود
_فاضل نظری
#خطگرافی
@Hiuly_Hila
استکان را بالا میبرم و به قند کوچک کنار آن نگاه میکنم ، دوباره استکان را کنار قند میگذارم.
آیا زندگی شبیه همین استکان چای و قند کنارش است؟
تلخی هایش زیاد و شیرینی هایش کم!
چه میشود که شیرینی قند در جای جای تلخی چای پخش می شود؟ چه کسی قند را درون چای انداخته و با قاشقی آن را هم میزند؟
در هم تنیدن این دو در نظرم مضحک میآید!
گویی میخواهی خودت را گول بزنی،میخواهی تلخی را ، هم اندازه ی شرینی کنی در صورتی که اگر هر کدام را جدا داشته باشی و وزن کنی میبینی که مقدارشان یکی نیست! دنیا هم همین است؟ تلخی اش به اندازه یک استکان و شیرینی اش به کوچکی یک قند!
#قلمدان
#هیلاج
گاهی فراموش می کنم
که وقتی کسی کنار من نیست
معنایش این نیست که تنهایم!
معنایش این است که:
"همه را کنار زدی که خووم باشم و خودت…"
_شهید مصطفی چمران
#عکسنویس
#نورنوشت
@Hiuly_Hila
کو بازگشته ای که بگوید به دیگران
غیر از سراب منظره ای در کویر نیست
چشم از طمع بپوش که دنیای اغنیا
چندان که می رسد به نظر، چشم گیر نیست!
_کتابِ وجود
_فاضل نظری
#خطگرافی
@Hiuly_Hila
دلم کوه میخواهد!
پا گذاردن بر روی خاک و بند کردن دستان به سنگ ها برای بالا رفتن…
بوی ریحان و نعنا، بوی خاک باران خورده، بوی یاس رازقی در بهار و تابستان و اولین برف زمستانی.
دلم دیدن سنگ هایی را میخواهد که آب از رویشان عبور کرده و به آنها زندگی میبخشد.
دلم پناه ضریح را میخواهد، نشستن بر روی فرش ها و دیدن گنبد طلا و حرف های پنهانی که هیچگاه هیچکس متوجهشان نخواهد شد…
نمیخواهم در زندان فکر و خیال مبحوس شوم.
میخواهم تمامی کلاف های در هم پیچیده زندگی ام را از هم باز کنم. میخواهم به دنبال یک بینهایت بروم، کسی که وجودش هیچگاه تمامی ندارد و همیشه کنارت است.
به هرکدام از داشته ها و انسان های اطرافم که دل بسته ام کمی بعد کوچکی و محدودیتشان آزارم داده است. هیچکس دلخواهم نمیشود…
#قلمدان
#هیلاج