eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
296 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به ترتیب از بالا .. متن نگار.. قرمزه سمت راست.. اینشات و اون یکی.. پیکس آرت ... سه تا برنامه خوب برای ویرایش فیلم و عکس.. البته متن نگار برای عکس نوشته های پیشرفته است... اگه دوست داشته باشید.. میتونم اموزش کار باهاشون رو بزارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『حـَلـٓیڣؖ❥』
♥️🖤امروز اولین روز از ابانه... تو ناشناس بگید.. کیا ابانین!!؟؟؟؟😁🖤🌿
༺🍃🦋🍃༻ ﴿••بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم••﴾ ب مثــــل بابـــڪ(:✋🏼 هم‌ارشدحقوق‌بود🧑🏻‍🎓 هم‌ورزشکاࢪوقو؎💪🏼 وقتۍ‌میخواست‌بره‌بیرون‌ده‌دست‌لباس‌عوض‌میکرد‌تالباساش‌باهم‌ست‌باشن👕 تازھ‌برادࢪش‌اصرار‌داشت‌براے‌ادامه‌تحصیل‌به‌آلمان‌برھ🚶‍♂ اما‌از‌همه‌اینا‌گذشت(:✋🏼 |••بابک‌قصه‌ما‌گذشت!!••| وبرا؎دفا؏‌از‌حرم‌سید‌ه‌زینبۜ جونشو‌داد و‌درآخر‌هم‌خدا‌خریدارش‌شد🕊•• و بهش لقب شهید لاکچری یا خوشتیپ ترین شهید مدافع حرم رو دادن🙃 ڪانالۍ‌تاسیس‌کردیم‌در‌راستا؎شناساندن‌شھیدبابک‌نور؎ودیگر‌شهدا‌به‌شما‌عزیزان(:🕊 خانوادھ‌شھدا‌هم‌در‌جمع‌ما‌حضوࢪ‌دارند📲 حالا‌که‌دعوت‌شدے‌نه‌نگو‌ و‌یه‌سَر؎به‌کانال‌بزن👀⇩ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ↱  @Shahidbabaknourii
*باحال ترین لطیفه دنیا* ​ خیلی قشنگه...😂😂😂 سؤال و جواب در كلاس درس.😃 استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)، دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!😟 استاد: بله آفرين! ميخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…😊 دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!😄 استاد: ان شاء الله! 😕 به نظر شما چرا حضرت محمد… دانشجوها : اللهم صل علي محمد و آل محمد!😆😆😆 استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…😐 دانشجوها : کدام حضرت؟🤷🏻‍♀ استاد: حضرت محمد!😊 دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد...!!!! 😆😆😆😆😆😆😆😆 کیف كردين؟؟؟ اصلأ حواستون بود؟4 تا صلوات فرستادین؟؟ ثواب این صلوات ها 90تاش مال خودتون ده تاش هم براي من و امواتم . اگه خوشت اومد بفرستش واسه دیگران.😊😊 امواتتون منتظرن🥰 یه صلواتم نذر ظهور اباصالح المهدی عجل الله تعالی کن🙏 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚🌸🍃🌸
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ رفتم داخل اتاق خودم و داشتم از خنده ضعف میرفتم :/ نمیدونم چم بود ! چرا جلوی نرجس خانوم انقدر عصبی و نگران بودن ! سعی میکردم خیلی با ادب حرف بزنم ! حدودا ۲ ماهی میشد که این حس رو داشتم و امروز کاملا قبول کردم که ... عاشق شدم ...! تا حالا به کسی نگفته بودم ولی چند وقت پیش رها بهم گفت رها: رسول چته چرا مثل کسایی که عاشق شدن رفتار میکنی؟😳 اون زود تر از خودم فهمیده بود ! با صدای در از فکر بیرون اومدم و رفتم سمت در. کارمند هتل: سلام آقا رسول: سلام ! کارمند: ناهارتون رو آوردم :) رسول: بله، ممنون ، بفرمایید . در رو کامل باز کردم که اومد داخل و ناهارم رو روی میز چید و رفت. بعد از خوردن ناهار قرار بود بریم دیدن بچه های اطلاعات مستقر در کویت . ۱ ساعت بعد محمد: همینجاس ، وایسا وارد یه رستوران شدیم ، آقا محمد اشاره کرد که سر یه میز بشینیم . من و نرجس و رسول و محمد و فرشید بودیم. ریحانه و معصومه و سعید و داوود و مصطفی هم روی یه میز دیگه‌. گارسون اومد و سفارش هارو گرفت . همین موقع بود که یه خانم و ۳ تا آقا از در داخل اومدن و راهشون رو به سمت ما کج کردن . وقتی از کنار ما رد شدن یه کاغذ روی میز گرفتن که روی آدرس نوشته بودن . بعد خوردن سفارش ها رفتیم به اون ادرسی که داده بودن . زهرا: سلام ، زهرا هستم نرجس: سلام عزیزم ، منم نرجس هستم . همه خودشون رو معرفی کردن . قرار بود فردا نه پس فردا عملیات داشته باشیم. توی این گیر و دار اقا رسول یه جوری بهم نگاه میکرد :/ فکر کنم هنوز تو شک چمدون بود 😂 پ.ن: رسول عاشق شد😐 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: تلفن زنگ خورد !😳 ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م