eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه ‌قاطی‌بشی؛ رفیق‌بشی،دوست‌بشی، با ‌امام‌زمان ‌خودمونی ‌بشی؛ بی‌ریشه ‌پیشه‌بشی، بی‌خورده‌ شیشه‌بشی، پشتِ رودخونه‌ی‌ چه‌کنم‌ چه‌کنمِ‌زندگی؛ رشته‌یِ‌ دلت ‌دستِ آقا‌ باشه، آقا خودش ‌عبورت ‌میده❤️ 🌱
زندگیتان را ‹پاكسازی› كنید. از كسے‌ كھ افكار افسردھ کنندھ دارد، دوری كنید. اگر لباسے‌ دارید كھ یـاد خاطرھ تلخـے‌ می‌اُفتید، آن را دور بیندازید؛ حتی اگر گران‌ قیمت باشد !💆🏻‍♀🌱 ➛
❪🌿🎻❫ «قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ..» بگو: دچار هر حادثه‌ای شویم، قطعاً خدا به‌ نفعمان مقدّرش کرده است! چون او همه‌ کاره‌یِ ماست. بله، مؤمنان باید فقط به خدا توکل کنند🧡 - توبه/۵۱ باورش با تو، چطوریش با خدا.. صبر داشته باش و اعتماد کن🌱
❪🌿🚚❫ «فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ..» من‌ نزدیکم و دعایِ دعا کننده‌ را‌ هنگامی ‌که مَرا‌ بخواند اجابت‌ میکنم🌱 - بقره/۱۸۶ دوستِ خوبم! دعا کن، اما اگر اِجابت‌ نشد، با خدا دعوا نکن! میانه‌ات‌ را با او بهم‌ نزن. چون‌ تو جاهِلی‌ و او عالم‌☺️💚
『حـَلـٓیڣؖ❥』
❪🌿🚚❫ «فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ..» من‌ نزدیکم و دعایِ دعا کننده‌ را‌ هنگامی ‌که مَرا‌ بخوا
وقتی داشتم این آیه رو حفظ میکردم... معلمم گفت آیه ۱۸۶ رو با شماره و معنی خوب یاد بگیر🙂 که وقتی به عنوان حافظ ازت خواستن یه آیه از قرآن بخونی این آیه رو براشون بخون🙃❤️ از اون موقع هر وقت با این آیه مواجه میشم یاد اون خاطره و صدای استادم میافتمツ
『حـَلـٓیڣؖ❥』
وقتی داشتم این آیه رو حفظ میکردم... معلمم گفت آیه ۱۸۶ رو با شماره و معنی خوب یاد بگیر🙂 که وقتی به عن
بعضی وقت ها حرف ها خیلی تاثیر داره.... و ممکنه تا ابد تو جهان حرفتون حک بشه🍂 پس تو صحبت کردنتون دقت کنید✨ چون ممکنه همین کلمات خاطره بسازن...🌱❤️ یا خاطره خوب😇 یا یه خاطره تلخ☹️ ....
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ بالاخره تموم شد !!! دوشنبه بود و داشتیم سوار هواپیما میشدیم که به وطن خودمون برگردیم . حالم عالی بود و با اینکه اتفاق های خوبی نیوفتاده بود ولی .... شاد بود !!! گوشیم رو روی حالت هواپیما گرفتم و هندزفری رو داخل گوشم گرفتم و صداش رو تا ته زیاد کردم !!! ما هواپیمای اول بودیم ، و نرگس داخل هواپیمای دومی بود که ۲ ساعت بعد ما بلند میشد . آخرین نفر پام رو داخل هواپیما گرفتم و به صندلی خودم رسیدم و با دیدن شخص بغل دستیم خشکم زد !!! آقا رسول دقیقا جاش کنار من بود که با بهت نگاهم کرد و گفت رسول: جای شما اینجاس !؟؟؟؟؟ نرجس: ن...نمیدونم !!! بعد نگاهی به معصومه کردم که برام چشمکی زد . از هرس کم بود برم ..... ای خدااااااااا دوباره چشمام رو زوم کردم رو برگه شماره صندلیم ، خودش بود !!! این بار اقا رسول هم نگاه کرد ببینه درسته یانه ! از خجالت داشت آب میشد . منم که کم بود وقتی همواپیما بلند شد یه راست خودم رو پرت کنم پایین . اقا رسول بلند شد تا من برم کنار پنجره و گفت رسول: به خدا ربطی به من نداشت ! نرجس: میدونم کار کیه ! رسول: به خدا من نیستم. نرجس: اگه خوب دقت کنید کار اقا داوود و معصومه خانمه ! از نگاهسون معلومه. تا اقا رسول نگاهشون کرد روشون رو برگردوندن . آهنگ توی گوشم هم کوفتم شد !!! آهنگ رو عوض کردم و یه آهنگ غمگین پلی کردم و چشمام رو بستم . تا هواپیما بلند شد یه دفع...... پ.ن: گروگان گیر و امنیت پرواز 😁😂 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: اره خوبم 😭 ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
✨پایان پارت گذاری ✨