هدایت شده از 『اِسٺۅرےَلَنـد٘』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارمروبهخدامیسپارم🙃
اگه قاطیبشی؛
رفیقبشی،دوستبشی،
با امامزمان خودمونی بشی؛
بیریشه پیشهبشی،
بیخورده شیشهبشی،
پشتِ رودخونهی چهکنم چهکنمِزندگی؛
رشتهیِ دلت دستِ آقا باشه،
آقا خودش عبورت میده❤️
#حاجحسینیکتا 🌱
『حـَلـٓیڣؖ❥』
اگه قاطیبشی؛ رفیقبشی،دوستبشی، با امامزمان خودمونی بشی؛ بیریشه پیشهبشی، بیخورده شیشهبشی
چقدر زیباست...دلم نیومد نفرستم!!!
😍✨✨✨
#سرباز_مهدی_عج
#اندیشھِسبز
زندگیتان را ‹پاكسازی› كنید.
از كسے كھ افكار افسردھ کنندھ دارد، دوری
كنید. اگر لباسے دارید كھ یـاد خاطرھ تلخـے
میاُفتید، آن را دور بیندازید؛ حتی اگر گران
قیمت باشد !💆🏻♀🌱
➛
『حـَلـٓیڣؖ❥』
❪🌿🚚❫ «فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ..» من نزدیکم و دعایِ دعا کننده را هنگامی که مَرا بخوا
وقتی داشتم این آیه رو حفظ میکردم...
معلمم گفت آیه ۱۸۶ رو با شماره و معنی خوب یاد بگیر🙂
که وقتی به عنوان حافظ ازت خواستن یه آیه از قرآن بخونی این آیه رو براشون بخون🙃❤️
از اون موقع هر وقت با این آیه مواجه میشم یاد اون خاطره و صدای استادم میافتمツ
#خط_شکن
『حـَلـٓیڣؖ❥』
وقتی داشتم این آیه رو حفظ میکردم... معلمم گفت آیه ۱۸۶ رو با شماره و معنی خوب یاد بگیر🙂 که وقتی به عن
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_دوازدهم
#نرجس
بالاخره تموم شد !!!
دوشنبه بود و داشتیم سوار هواپیما میشدیم که به وطن خودمون برگردیم .
حالم عالی بود و با اینکه اتفاق های خوبی نیوفتاده بود ولی ....
شاد بود !!!
گوشیم رو روی حالت هواپیما گرفتم و هندزفری رو داخل گوشم گرفتم و صداش رو تا ته زیاد کردم !!!
ما هواپیمای اول بودیم ، و نرگس داخل هواپیمای دومی بود که ۲ ساعت بعد ما بلند میشد .
آخرین نفر پام رو داخل هواپیما گرفتم و به صندلی خودم رسیدم و با دیدن شخص بغل دستیم خشکم زد !!!
آقا رسول دقیقا جاش کنار من بود که با بهت نگاهم کرد و گفت
رسول: جای شما اینجاس !؟؟؟؟؟
نرجس: ن...نمیدونم !!!
بعد نگاهی به معصومه کردم که برام چشمکی زد .
از هرس کم بود برم .....
ای خدااااااااا
دوباره چشمام رو زوم کردم رو برگه شماره صندلیم ، خودش بود !!!
این بار اقا رسول هم نگاه کرد ببینه درسته یانه !
از خجالت داشت آب میشد .
منم که کم بود وقتی همواپیما بلند شد
یه راست خودم رو پرت کنم پایین .
اقا رسول بلند شد تا من برم کنار پنجره و گفت
رسول: به خدا ربطی به من نداشت !
نرجس: میدونم کار کیه !
رسول: به خدا من نیستم.
نرجس: اگه خوب دقت کنید کار اقا داوود و معصومه خانمه ! از نگاهسون معلومه.
تا اقا رسول نگاهشون کرد روشون رو برگردوندن .
آهنگ توی گوشم هم کوفتم شد !!!
آهنگ رو عوض کردم و یه آهنگ غمگین پلی کردم و چشمام رو بستم .
تا هواپیما بلند شد یه دفع......
پ.ن: گروگان گیر و امنیت پرواز 😁😂
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
اره خوبم 😭
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م