『حـَلـٓیڣؖ❥』
• ۩﴿ #حَدیٓثڪَسٰاء ﴾۩ • قرائت روز ۷۱ بہ نیّتِ ... شھید جعفر الهوردی ...🕊 #اللّٰهُمَّعَجّ
رفقا بخونید به نیت صبوری
#نور_الهدی ❤️
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان_انلاین #راه_عاشقی♥️ #قسمت_سی_دوم - عمار..عمار
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمان_انلاین
#راه_عاشقی♥️
#قسمت_سی_سوم
صدای خنده حرومزاده ها توی اون بیابون...
مثل صدای زوزه گرگ هایی بود که به طعمه رسیدن و...
هرلحظه میخوان به سمتش حمله ور بشن...
دختر ها امیدشون رو از دست نداده بودند..
میدونستند ته این راه هرچند دردناک.. شیرین خواهد بود..
چهره های نورانی شون توی اون تاریکی مثل ماه میدرخشید..
با هر قدمی که به سمتشون روانه میشد..
بچه ها اشهدشون رو میخوندن:)
-ألا تخافين؟!
واحد يئن ويستجدي ..
ربما أنا حررتك
(شما نمی ترسید؟!
یکم ناله و التماس کنید..
شاید آزادتتون کردم)
- لماذا نخاف!
من أنت حتى تخاف منك!(برای چی بترسیم!
مگه شما کی هستید که ازتون بترسیم!)
- كأنك ما زلت لا تفهم ..
أنت أسيرنا الآن ، يمكننا أن نأتي لك بأي كارثة نريدها
(مثل اینکه هنوز نفهمیدید..
شما الان اسیر ما هستید، میتونیم هر بلایی بخوایم سرتون بیاریم)
- أهم شيء أنك تريد قتلنا مرة أخرى ..
حسنًا ، هذه أمنيتي ..
( بزرگترینش اینه که میخواید ما رو بکشید دیگه..
خب اون که آرزومونه..)
- أنت غبي حقا ..
هل تحسب لحظات الذهاب إلى الجحيم؟!
( واقعا شما احمق هستید..
برای رفتن به دوزخ لحظه شماری میکنید؟!)
- فكر كما تريد( هرطور دوست داری فکر کن)
- إنه لأمر مؤسف حقًا أن تذهب الفتيات الصغيرات والجميلة مثلك إلى الجحيم ..
أرجوكم .. ابكي .. لتلمس قلوبنا .
( واقعا حیفه که دختران جوان و زیبایی مثل شما به جهنم برند..
یکم التماس کنید.. ضجه بزنید.. دلمون به رحم بیاد..)
بحثشون با دختر ها جدی شده بود..
- لن تقتل الكثير من النساء والأطفال إذا شعرت بالأسف عليهم ..
إذا كنت تغار لأنك لن تلتقط ثلاث فتيات ..
ألا تعتقد أن لنا أب؟
عندنا اخ .. قد يكون لنا زوج ..
( شما اگه دلتون به رحم می اومد اینهمه زن و بچه رو به کشتن نمی دادید..
شما اگه غیرت داشتید که سه تا دختر رو اسیر نمی کردید..
فکر نمی کنید که ما پدر داریم..
برادر داریم.. ممکنه شوهر داشته باشیم..)
پوزخندی زد
-لو كان والدك وأخوك متحمسين لما تركوك في وسط هذه الصحراء ..
(اگر پدر و برادرتان غیرت داشتند شما رو ول نمی کردند وسط این بیابون..)
واقعا حرصشون در اومده بود از اینکه دخترها بهشون التماس نمی کنند..
- (إذا توسلت وبكيت سأطلق سراحك ..
أعدك
(اگر التماس کنی و گریه کنی آزادت می کنم..
قول میدم)
-أتبع إمامي ..
لن أموت أبداً تحت وطأة الذل ..
( من از امامم پیروی میکنم..
هر گز زیر بار ذلت نمیرم..)
-كانت الإمامة ستنجو لو بايع يزيد .. أتريد أن تقتل مثله؟!
( امامت اگر با یزید بیعت می کرد زنده می موند.. تو هم میخوای مثل اون کشته بشی؟!)
- افعل ما يحلو لك .. لن تسمعني أتوسل ..
( هر کاری دوست داری بکن.. از من التماس نمی شنوی..)
-انت تتكلم اكبر من فمك حبيبي! كن حذرا مما تقوله ( داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی بچه! حواست باشه چی میگی..)
حدیث سرش رو برگردوند..
مگر می شود یار سیدالشهدا باشی و از او پیروی نکنی...
هیهات من الذله حسین در جانشان رخنه کرده و نمیگذارد لحظه ایی تن به ذلت بدهند..:)
آنها نمی توانستند تن به ذلت بدهند...
حاضر بودند صدها هزار مرتبه سرشان بریده شود اما دمی جلوی حرومی سر خم نکنند...
این خاصیت عشق اباعبدلله است...
کسی که عمری در راه حسین ع قدم بر دارد رفتارش نیز حسینی می شود..
دشمن را در حسرت ذره ایی التماس ازشان می گذارند..
دستی به سمت حدیث اومد...
تو چهرهاش اثری از ترس نبود..
حدیث خودش رو به ماشین چسبوند...
چشماش رو بست...
چادر حدیث رو گرفت..
حدیث نمیدونست چی انتظارش رو میکشه...
- حرِّک..
- لِما؟!
- هذا لیس من شاءنک..حرِّک..حرِّک..
حدیث خیره شد به بچه ها...
اشک تو چشماشون جمع شده بود..
ناگهان اون حرومزاده با قنداق اسلحه به کتف حدیث زد...
اونقدر محکم با قنداق اسلحه به حدیث زد..
که حدیث افتاد داخل ماشین..
......
یکی از داعشی ها همراه حدیث رفت و ..
یکی منتظر نیرو کنار بچه ها...
کسی نمیدونست چرا حدیث رو جدا کردن..
فکری به ذهن الهه رسید..
الهه طناب دستش رو با کشیدن روی لبه پایینی ماشین بازکرد..
نامرد پشت به بچه ها ایستاده بود و ..
و در حال ور رفتن با موهای سرش بود..الهه سنگ بزرگی رو برداشت و به سمتش حمله ور شد...
اسلحه از دستش افتاد و نقش بر زمین شد..
الهه: پاشو.. پاشو زینب... پاشو ماشین رو راه بندازیم.. باید .. باید به آقا کمال.. خبر بدیم..
پاشووو
الهه با ایمیل سفید به آقا کمال ایمل زد..
دعا دعا میکردند که آقا کمال قبل از نیرو های داعش سر برسه...
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
آنچه خواهید خواند:
عمار عمار یاسر...
حدیث توی اون ماشینه..
تمام خاطرات خوب.. یکی یکی از جلوی چشماش رد شد..
آخرین تصویر صورت بشری...
با صدای یه گلوله قطع شد...
┄•●❥ #خط_شکن
•🌸°
•🌸°
فقط منو نکشید😢💔
جوونم به خدا😭✋🏻
https://harfeto.timefriend.net/16403556223260
#خط_شکن
هدایت شده از تیم رسانه جهاد
--
ازنیلرَدشـدهاید
وبهساحِلرسـیدهاید
ماغرقفتنهایمدُعاکنیدبَرایما..(:
#حاج_قاسم✨
#ابومهدیالمهندس✨
@sahidmugniiiegahad
هدایت شده از تیم رسانه جهاد
شهید خورشیدی است که به جای سیارات قلب ها به دورش طواف می کنند.
#حاج_قاسم💙✨
#ابومهدیالمهندس🧡✨
@sahidmugniiiegahad
سلام صبحتون معطر به یاد و نام خدا.....
💕
حالتون خوبه؟🙃
💕
امیدوارم هر کجا هستید سلامت باشید
💕
روزتون به زیبایی اعماق دریا🐠🐙
💕
قلبتون به شادابی برگ گل ها🌹
💕
#سرباز_مهدی_عج 💫🌍
ای شهید در دفتر نقاشیم تنها تصویر توست که بی رنگ مانده....💔🙃
#سرباز_مهدی_عج
#حاج_قاسم
#ابومهدی_المهندس
『حـَلـٓیڣؖ❥』
• ۩﴿ #حَدیٓثڪَسٰاء ﴾۩ • قرائت روز ۷۱ بہ نیّتِ ... شھید جعفر الهوردی ...🕊 #اللّٰهُمَّعَجّ
بخونید به نیت شهید سلیمانی 🔪❤️💔😭
#نور_الهدی