eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
الان من خودم امروز ۷ پیام متنی که ۴ تاش رمان عشق وطن شهادت بوده😁 و ۲۶ تا فایل تصویری که از استوری بازیگران گاندو بود گذاشتم😊🦋 فعالیت ادمین 0 فعالیت ادمین 0 فعالیت ادمین 0 فعالیت ادمین 0 لطفا بیشتر فعال باشید😭🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😄🦋 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_هفتاد_و_هشت #رسول با دیدن مامان هم من هم رها کم بو دد چشم
به نام خدا😅🦋 شام رو که خوردیم رها و زهرا خانم مشغول جمع کردن و شستن ظرف ها شدن... علی هم سرگرم بازی و سرگرم کردن نازگل خانم بود..😄🦋 از بازی کردن و ذوق هایی که نازگل داشت لذت میبردم .. اولین نوه مامان.. اولین بچه علی.. اولین برادرزاده من😍 و دومین دختر خونواده کوچیکمون نازگل رو بیشتر توی دل همه جا میکرد... گوشیم زنگ خورد.. به سمت اتاق نازگل رفتم .. وارد شدم .. در رو بستم .. محمد بود.. سریع جواب دادم .. الو.. € الو سلام استاد رسول... خوبی ؟؟ رها خانم خوبه؟؟ کجایین به سلامتی رسیدین؟؟ $ سلام آقا... همه خوبیم خدا رو شکر ... رها هم که خودش همیشه خوبه .. فقط ضد حال برای بقیس😝 .. الان ۳ .. ۴ ساعت میشه که رسیدیم.. € بابات خوبه؟؟ علی چطوره .. در چه حاله .. چی کار میکنه؟؟ $ بابام خوبه .. سلام ویژه میرسونه .. حالا بعدا تماس میگیره .. علی هم که سرگرم دخترشه .. نازگل... نمیدونین چقدر شیرینه.. 😁 اگر همین نازگل خانم نبود نمیدونستم بی کار با این همه مشغله اینجا چیکار کنم.. € عه.. چه خوب.. پس حسابی بهتون خوش گذشته .. از طرف من رو یی نازگل خانم هم ببوس .. $ بله دیگه.. چشم آقا لطف دارید € رسول .. میدونم بهت مرخصی دادم .. ولی چند تا زحمت برات داشتم.. $ نه آقا.. ما همیشه در حال آماده باشیم‌. € چند تا فایل برات همین الان گفتم سعید بفرسته.. به گوشیم نگاه کردم.. $ آره همین الان به دستم رسید.. € میدونی که من سرم خیلی شلوغه... بچه ها هم دوتا ت.م هستن ... بقیه هم مشغله های خودشونو دارن ... خانم ها هم که فقط دو نفرن و دست تنها... میخواستم ببینم اگه میتونی اونجا فایل های صوتی رو که برات فرستادم از هم جدا سازی کنی .. تک تک برسی کنی نکته هاش رو بهم بگی.. $ باشه آقا .. تا کی وقت دارم؟؟ € اگر اشکال نداره تا فردا صبح.. $ چشم .. میفرستم براتون .. € سلام برسون .. خداحافظ.. $ چشم .. خدا نگهدار... تماس که قطع شد در رو باز کردم .. $ علی .. یه کاغذ و خودکار میتونی بهم بدی؟؟ ¤ الان که حال ندارم بیارم... بزار بعدا بهت میدم... کل کل کردن با رها و اون داداش لجبازش که علی باشه فایده ای نداشت🙄 برای همین زیاد به بحث کردن با علی علاقه ای نداشتم... بعد از چند لحظه رها اومد.. زیاد خوب به نظر نمیومد.. $ خوبی رها؟؟😵 ٪ آره.. تو هم هی عین پیام بازرگانی خوبی خوبی🙄😂 $ حالتم نمیشه پرسید😑 ٪ نه🤓 ¤ رسول.. رها.. پاشین امروز تو راه بودین .. خسته شدین .. پاشین برین بخوابین من حال و حوصله کل کل هاتونو ندارما😑 $ اولا که من کل کل ندارم باکسی.. دوما چرا من رو با رها جمع میبندی😑 من که دارم میرم اتاق خودم .‌.. ایشون هم امشب میان با شما و زن داداش میخوابن😑 ٪ نکه من خیلی ارزومه تو اتاق تو بخوابم🙄 .. ¤ این مسخره بازیا چیه؟؟ اتاق نازگل که مال من و زهراست..‌ با اون همه وسیله خودمونم به زور جا میشیم.. $ خیلی خوب .. آها رفت که بخوابه... علی و زن داداش هم به همراه نازگل رفتن .. مامان و بابا هم که مطمئن بودم تا الان خوابیدن .. هدفنم رو از روی میز توی اتاقم برداشتم.. به گوشی وصل کردم و مشغول گوش دادن به فایل ها شدم... فایل ها مربوط به شهرزاد رئوف بود.. در حال گوش دادن بودم و نوشتن.. بعد از دو ساعت بالاخره تجزیه و تحلیلشون تموم شد ... برای سعید فرستادم ... خیلی خوابم میومد.. به آشپزخونه رفتم .. لیوان آبی برداشتم خوردم .. پنجره اتاق رو بستم .. خواستم برق رو خاموش کنم که بخوابم... که یه دفعه
به نام خدا😊😇 دیدم صورت رها خیس عرقه..😳 داشت ناله میکرد و هزیون میگفت... حالش اصلا خوب به نظر نمی اومد😮 تصمیم گرفتم صداش کنم.. $ رها.. آبجی.. خوبی؟؟ پاشو... رها🤕 یه دفعه پا شد نشست .. نفس نفس میزد.. $ چیه رها؟؟ حالت خوب نیست؟؟ ٪ خوبم .. فقط یکم سر دردم.. رفتم آشپزخونه .. یه لیوان آب ور داشتم .. چند تا قند انداختم توش .. $ بیا بگیر بخور.. زیاد نفس نفس میزد... لیوان آب قند رو چند نفس خورد.. $ میخوای علی رو صدا کنم ؟؟ بریم؟ دکتر ؟؟ ٪ رسول جون هرکی دوسش داری.. نه .. جون من ن ها .. علی الان بیاد اذیت میکنه .. پیله میکنه بریم دکتر... من حوصله ندارم .. رسول تورو خدا جون من بگیر بخواب.. من حالم خوبه.. خوابید.. دستم رو گذاشتم رو سرش .. داغ بود.. $ رها تو تب داری .. پاشو بریم دکتر ‌‌😮 ٪ رسول تورو خدا .. تو رو خدا بخواب .. ببین زهر نکن دوروز مرخصیت رو ها.. $ خیلی خوب .. حالا آنقدر قسم نخور... دستم رو گذاشته بود رو بالشت ... نخوابیدم... بالا سرش موندم تا خواب بره .. بالاخره خواب رفت .. توی خواب هزیون میگفت.. حالش که بهتر شد خیالم راحت شد.. خوابیدم .... با صدای جیغ آروم رها بیدار شدم ... جیغ اونقدر بلند نبود که هم خبر بشن .. اما من فهمیدم.. $ چیشده رها؟؟ ٪ وقتی خواب میرم کابوس میبینم..‌ بدنم داغ میشه.. $ 😠از بس که لجبازی .. بزار علی رو صدا کنم بریم دکتر .. ساعت ۴ صبح بود .. ٪ رسول .. من قرص بخورم خوب میشم .. الکی هم علی رو نصفه شبی زا به راه نکن.. $ میشه ساکت باشی؟؟ ٪ نه $ رها من آنقدر بدم میاد از این مسخره بازی هات .. خوب آدمی که مریضه باید بره دکتر .. چرا اینجوری میکنی،😡 رفتم در اتاق.. آروم در زدم.. علی بعد از یک ساعت اومد دم در.. ¤ رسول نصف شبی چی میخوای از جون من؟؟؟ $ علی بیا بریم.. الان نازگل و زن داداش بیدار میشن .. ¤ خیلی خوب بابا.. دستش رو کشیدم .. وسط پذیرایی وایستاد.. ¤ رسول چت شده؟؟ $ من حالم خوبه ... رها مریضه.. تب داره .. هزیون میگه .. عرق سرد کرده .. حالش خیلی بده .. ¤ خوب زود تر بگو .. من میرم یه قرص براش بیارم .. الان میام .. رفتم تو اتاق .. ٪ آی... آخر کار خودت رو کردی نه؟؟ الان میاد خواب رو برا هر دوتا مون حروم میکنه🤒😠 $ رها حرف نزن .. ساکت باش😡 علی با یه لیوان آب اومد.. دستش رو گذاشت رو پیشونی رها ¤ این که خیلی داغ .. از کی اینجوریه؟؟ $ از موقع خواب.. ¤ الان باید بگی😡🙄 $ به خدا التماس کرد نگم.. بعدم حالش بهتر شد.. ٪ الان که چی .. دوتایی عین چی نشستین دو طرفم .. هر دوتا تون برین بیرون میخوام بخوابم .. زود ¤ چی میگی تو . ... پاشو ببینم .. میخوام بخوابم نداریم .. پاشو بریم بیمارستان ٪ علی حرفشم نزن .. بدو .. هر دوتا تون برید بیرون .. $🤫رها تو حرف نزن.. ٪ همین حالا هر دوتا تون برید بیرون.. زود باشید..😡😑 ¤ رسول .. من میرم لباسام رو بپوشم.. تو هم کمکش کن حاضر شه.. رها پتو رو کشید رو سرش .. من با کسی جایی نمیام.. ¤ شما یا با زبون خوش میای یا میبرمت.. ٪ علی تورو خدا ولم کن.. من الان قرص خوردم .. تو خونه هم صبح مامان دوا درست میکنه خوب میشم..🤧 ¤ خیلی خوب باشه.. نیا .. من خودم دوره پزشک یاری دیدم.. رسول پاشو .. از تو کمد دستگاه فشار خون و تب سنج رو بیار..
سلام لطفا ادامه رمان های پرواز تا امنیت و عشق وطن شهادت را بزاریییییییییید. __
رمان بی قرار چی شد __
به نام خدا دستگاه فشار خون رو آوردم.. با تب سنج.. آستین رها رو زد بالا.. فشار خونش خیلی پایین بود.. ¤ رها ببین فشارت هم پایینه.. لج نکن.. ٪ من با کسی لج نکردم.. فقط حالم بهم میخوره از این لوس بازیاتون..🤢🤧🤕 اجازه نمیداد رها زیاد حرف بزنه😂 تب سنج رو کرد توی دهنش .. چند دقیقه بعد آورد بیرون .. پاشد رفت .. وسایل رو گذاشت سر جاش.. برق رو خاموش کرد.. $ علی کل مداوات همینقدر بود😂بابا آقای دکتر ¤ نه خیر.. من تا صبح با ایشون کار دارم .. کاری میکنم که هزار بار بگه کاش رفته بودم دکتر 😂 ٪ علی خدا شاهده جیغ میزنم نازگل و همه رو بیدار میکنم😐 ¤ شما خیلی بی جا میکنی.. رفت تو آشپزخانه و با یه کاسه آب و پارچه برگشت.. چشماش درست نمی دید تو تاریکی😅 مجبور شد برق رو روشن کنه.. دستمال رو خیس آب کرد.. گذاشت رو سر رها صدای اه بلند رها بلند میشد.. دلم براش می سوخت .. خودم‌میدونستم خیلی بده وقتی بدنت داغ یه چیز سرد بخوره بهت😆یعنی آدم جونش درمیاد.. چند دقیقه که میموند عادت میکرد .. وقتی آب پارچه رو می گرفت و دوباره میذاشت جیغش در میومد😖 ٪ علی تورو خدا.. دارم یخ میزنم.. ¤ من که گفتم بریم دکتر... چی کار کنم. ؟؟ باید تبت بیاد پایین .. واگرنه تشنج میکنی.. صدای اذان بلند شد.. نمازم رو خوندم.. دوباره برگشتم به اتاق .. علی کنار رها خوابیده بود.. آها میلرزید.. پارچه خیس روی سرش بود.. کنارش خوابیدم ... از سرما دندوناش تکون میخورد.. پاهاش هم توی یه لگن آب سرد بود .. بعد از چند دقیقه علی پا میشد.. آب پارچه رو عوض میکرد .. دوباره میذاشت😂 رها هم جیغش میرفت هوا ٪ علی تورو خدا بزار بخوابم.. به خدا خوبم .. ¤ خیلی حرف میزنی.. ساکت باش دیگه عه.. ٪ رسول تو یه چیزی بهش بگو.. $ علی بابا بسه😂 چقدر شکنجش میکنی.. گناه داره .. ¤ رسول چرا حرف مفت میزنی؟؟ من شکنجه میکنم؟؟ باید تبش بیاد پایین.. خودش لجبازه.. من چی کار کنم😟 پارچه رو که خیس کرد این دفعه نداشت🙂 مثل اینکه تبش پایین اومده بود🤓 از طرف محمد پیامی واسم اومد.. € امشب حتما حرکت کن .. کلی کار داریم پیام دادم.. $ سلام .. چشم آقا.. $ رها بهتری😋؟! ٪ رسول با من حرف نزن .. $ مگه من چی کار کردم☹️ ٪ یادم نرفته رفتی این زورگو ردو آوردی بالا سرم😏 ¤ رها خانم .. چرا اینجوری میگی.. من نگرانتم .. ٪ تو یکی که دیگه اصلا حرف نزن که خفت میکنم .. دارم یخ میزنم .. هنوز میلرزید... دلم براش سوخت.. پتوی خودم رو انداختم روش .. نفهمیدم چی شد که خواب رفتم...
😍اینم از پرواز تا امنیتمون😄🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
سلام دوستان👋🏻 من دوباره برگشتم😌
چند عدد شات از استاد رسوووول @GandoNottostop
استوری آقای علی افشار @GandoNottostop
شات مظلومانه ای از داوود @GandoNottostop