اول از همه ما عزاداری امام حسین علیه السلام رو به همه عزیزانم تسلیت میگم🖤🖤🖤
و دوم اینکه
من از این به بعد به پیشنهاد یکی از شما عزیزان استوری های خانم قطبی رو هم ارسال میکنم
ما همچین آدمایی هستیم😉
#همراه_گاندو
『حـَلـٓیڣؖ❥』
استوری عسگری ترین بهار🖤😄
همون خانمی که خیلیا چشم دیدنشو ندارن
مخصوصا وقتی همراه آقای نوروزی باشن😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون مثل سایه است👻
تو نمیتونی پیداش کنی🤝⛓🚫
#فرمانده
#آقامحمد
#محرم
#گاندو
به ما بپیوندید💕🐰
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طولانی ترین بازجویی قرن😅🌿🖤🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری پیج رسمی #گاندو
عزیز کجا رفت؟؟😍😍
ایول ایول ایول آقا محمد حواسش به سادیا بوده😌😂😎
از فصل محرم چه بگویم که بِلا شک
آغاز مسلمانی ما فصل حسین (علیه السلام) است...
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
🌿🖤🕊
رفقای خوب گاندویی!!
آهای کسایی که ممکنه برید عزاداری!!
مبادا دوستانتون نگران بشن
دشمناتون سوء استفاده کنن
حتما پروتکل های بهداشتی رو رعایت کنید🕊🖤
که دوستانمون نگران نشن🌿
دشمنان سوء استفاده نکنن🌿
توی این شب ها که سفره امام حسین برای پذیرایی از عزاداراش بازه🕊🖤 از دعای خیرتون مارو محروم نفرمایید.
#به_سهم_خود
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#فرمانده
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_بیستم
#محمد
ساعت ۶ بود که دیدم داوود و نرگس از در اومدن داخل.
گفتم
محمد:سلام ، اینجا چی کار میکنید ؟
داوود:آقا نمیشه ، نمیشه ، نمیشه
نرگس:سلام صبح به خیر
محمد:داوود سلامت کو؟
داوود:ببخشید آقا عصبی ام ، سلام ، نمیشه اقا.
محمد:درست بگو ، دیوونه شدی !؟
نرگس:بزارید من بگم ، آقا دریچه کول بستس صدا به میکرفن نمیرسه ! باید از میکرفن های قوی تر استفاده کنیم، ولی میکرفن قویتر سیگنالش ضعیفه باید با خود مکرفن گوش بدیم و نمیشه که ۲۴ ساعت داخل دریچه بود .
محمد:همین ؟
داوود:آقا کم چیزی نیست من دیروز ۴ ساعت داخل دریچه بودم تمام بدنم درد گرفته ، خیلی سخته !
محمد:چاره ای نیست ، بایدیه فکری کنیم !
نرگس:من یه نظر دارم میکرفن قوی رو با کابل و مدار به یه میکرفن ضعیف وصل میکنیم بعد با استفاده از میکرفن ضعیف سیگنال رو به گوشی انتقال میدیم !
محمد:این خوبه ! آفرین
داوود:یه مشکلی هست ،ما همین الان به این نوع فناوری نیاز داریم ولی ساختش حدودا ۲روز طول داره .
محمد:من میدونم چی کار کنم
سعید رو صدا کردم و براش توضیح دادم کع چی شده .
سعید:همین ؟
محمد:سعید کار خودته
سعید: ۴۰ دقیقه دیگه آماده میشه
محمد:بدووود
سعید:با اجازه
سعید رفت .
داوود:آقا اگه قرار باشه مستقیم سیگنال رو به دستگاه خودمون داخل خونه انتقال بدیم خیلی راهت بایه دستگاه سیگنال سنج شناسایی میشیم !
باید اول برای یه هدف دور ارسال بشه بعد برای ما !
محمد:اون رو می سپرم به فرشید ، قراره امروز وارد عمل بشه .میگم روی پشت بام براتون یه دستگاه دریافت سیگنال قرار بده بعد از اونجا براتون ارسال بشه تا ضعیف تر بشه ، کار دیگه ؟
داوود:ممنون
نرگس: ممنون
۴۰ دقیقه بعد
سعید: آقا سلام ، تموم شد
محمد:ممنون ، برگرد پشت سیستم
سعید:چشم
محمد:خوب اینم از این زحمت نصبش هم به عهده خودته داوود .
داوود:چشم
محمد:راستی بچه ها باید به یه بهانه ای یه دوربین دم در خونتون نصب کنید ! که ما بتونیم رفت و امد های بلیک رو کنترل کنیم .
داوود:آقا چطور ؟اگه بریم بالای صندلی بخواهیم دوربین نصب کنیم میفهمه !
محمد:مدار برقتون دقیق بالای در ورودی خونس .
باید برقارو قط کنیم بعد رسول به جای یه کارمند اداره برق بیاد و درستش کنه در همون لحظه دوربین رو وصل کنه !
چقدر این ماموریت پیچیده شده!
داوود:امروز وقت این کار رو نداریم ، باید میکرفن رو وصل کنم ، این قسمت از عملیات برای فردا .
محمد:باشه، فردا آماده باشید رسول رو میفرستم ، شما فقط میخواهد نقش بازی کنید .
همه:چشم
خدا حافظی کردن و رفتن ...
پ.ن:مشکل حل شد 😀
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
داره رمزی حرف میزنه !
از بیرون سفارش میدم .
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_بیست_و_یکم
#نرگس
موقع رفتن یه چیزی یادم اومد
برگشتم و به آقا محمد گفتم
نرگس: آقا یه موضوعی هست !
محمد:چه موضوعی ؟
نرگس:من یه دختر تنها با یه مرد غریبه داخل یه خونه ...
محمد:آره خودمم به فکرش بودم ، ولی باید طبیعی جلوه بدیم ! پس امشب رو فقط شما برو خونه ، وقتی که رسول رو به عنوان برق کار فرستادم بلیک رو به بهانه شناسایی مشکل از خونه میکشونید بیرون ، بعد آقا داوود به رسول میگه که خوب درستش کنه چون شبا خونه نیست و سره کاره و اگه شب خراب بشه برقا قط بشه تو مترسی ، دیگه شما فقط خودت خونه ای و داوود میاد اداره یا میره خونه خودش، اینطوری بلیک هم شک نمیکنه که شبا داوود نمیاد خونه .
نرگس:ممنون .
۷ ساعت بعد
آقا داوود میکروفن جدید رو نصب کرده بود و از داخل دریچه اومد بیرون .
گفتم
نرگس: تموم
داوود:تموووووم
نرگس:خوب الان درسته
داوود:باید باشه
نرگس:خوب گوش کن !
داوود:صبر کن ، بیا بزن در گوشت .
گوشی رو زدم در گوشم ، داشت با تلفن حرف میزد .
داوود:چی میگه؟
نرگس:داره رمزی حرف میزنه!
داوود:پس فکر همه جاش رو کرده !
نرگس:باید بدیم آقا علی تا رمز گشاییش کنه !
داوود:امشب که رفتم سایت میبرم بهش میدم
نرگس:آقا محمد بهت گفت ؟
داوود:اره ، گوش بده ببین چی میگن هرچی گفتن بنویس .
نرگس:باشه ، تا چند روز باید ادامه بدیم ؟
داوود: تا وقتی که بازی به نفع ما برگرده و اون چیزی که میخواهم رو به دست بیاریم .
نرگس:داره میگه مربا آلبالو بیشتر از ترشی دوست دارم !
داوود:واقعا؟تا اونجایی که من توی این ۲ سال متوجه شدم آلبالو یعنی خون !بقیش رو نمیدونم ، گوش بده .
نرگس:باشه .
۲ ساعت تموم با تلفن حرف زد !
چی میگفت؟اسم اون شخص پشت تلفن رکس بود ، چند بار اسمش رو آورد .
ساعت ۷ بود رفتم یه چیزی درست کنم ناهار هم نخورده بودم .
داوود گفت
داوود:از بیرون سفارش میدم
نرگس:خوبه ! منم میرم ببینم این دختره چی کار میکنه .
رفتم پشت سیستم و دوباره شروع کردم به گوش کردن عراجیف این یارو .
چند دقیقه بعد زنگ در خونه رو زدن ، رفتم دم در ، باز کردم دیدم آقا سعیده !
گفتم:س.سلام
سعید:سلام خانوم ، غذاتون رو آوردم .
غذا گرفتم و گفتم ممنون و رفتم داخل .
فقط یدونه بود !
رفتم و بازش کردم دیدم یه یادداشته و جعبه بعدی رو باز کردم که غذا بود .
همون لحظه داوود آومد گفت که میره سایت ، گفتم چرا غذا یکیه ؟
داوود:من میرم سایت میخورم ، خدا حافظ .
پ.ن: 😘😉
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
رسول خوب نصبش کن معلوم نباشع !
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م