eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_صد_هشتم ✍🏻نویسنده: فاط
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍🏻نویسنده: فاطمه رستگار... _ ¹ماه بعد _ هفته ای می‌شود که حدیث از بیمارستان مرخص شده بود. به گفته خودش حالش خوب است اما دردی که با کمترین فشار بر پهلویش وارد میشود به قدری شدید است، که نمی‌تواند آن را مخفی کند و تمام آن در چهره‌اش هویدا می شود. از طرفی با اینکه آتل دستش را در آورده، اما اجازه نداره باند آن را باز کند! چون ممکن است با کوچکترین ضربه دوباره آسیب ببیند. به همین دلیل زیاد توجهی به صحبت هایش که می‌گوید خوب شدم نمی‌شود. بدیهی ست که وقتی چیزی را می بینند و خلافش را می‌شوند به دیده خود اعتماد داشته باشند تا گفته‌ی کسی که به خوبی می‌شناسند.! * * * زینب، گزارشی از روند بازجویی ها آماده کرده است و کمال، در حال مطالعه آن است. - فقط یه مشکلی هست. - سلما! درسته؟ - بله. به هیچ‌وجه راضی به صحبت کردن نمیشه. تمام راه ها رو امتحان کردیم اما هیچ نتیجه ای نگرفتیم. - و طبق معمول خواسته اش هم تغییری نکرده...! - دقیقا. به نظر من شاید بهتر باشه که... برای گفتن ادامه حرفش تردید دارد. چند ثانیه مکث می‌کند. - مشکلی پیش اومده؟ - نه... ولی فکر میکنم اگه آقای صالحی ازش بازجویی کنه جواب بگیریم. - یعنی نظر شما اینه که خواسته اش رو انجام بدیم و مهدی، باهاش صحبت کنه. - بله... هر چقدر فکر میکنم این تنها راهیه که میشه ازش اطلاعات بگیریم. طبیعتا حرفای مهمی برای گفتن داره. - کار ساده‌ای نیست! قطع به یقین ملاقات با سلما، حال مهدی رو خیلی بدتر میکنه. اما باز باید فکر کنیم. شاید مجبور باشیم از همین راه وارد بشیم. - کاملا درسته. ببخشید اگه اجازه بدید من برم یسری کارام رو انجام بدم. - خواهش میکنم. بفرمایید. چند دقیقه بعد تقه‌ای به در خورد و علیرضا وارد اتاق شد. جلو آمد و در فاصله یک متری کمال ایستاد. - بابا حدیث زنگ زده میخواد بیاد اینجا. به حرف منم گوش نمیده. کلا مرغش یه‌پا داره. - خب بگو بیاد. - بابا؟!! - حدیث الان یک ماهه استراحت مطلقه! تو خودت میتونی دوروز تو خونه بشینی؟ بزار بیاد بیشتر از دوساعت اما نمیتونه بمونه. - باشه. من برم بهش خبر بدم. - صبرکن! کارت تموم شده؟ - آره تقریبا کارخاصی ندارم. - خب پس خودتم بی‌زحمت برو دنبالش. رانندگی که نمیتونه کنه. با تاکسی هم نیاد بهتره! - چشم. کاری ندارید من برم؟ - فقط حداکثر تا ۵۰ دقیقه دیگه بیاید. کارِتون دارم. ... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• لینک پرش به قسمت اول: --↻➣ https://eitaa.com/Hlifmaghar313/16649 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @Hlifmaghar313 •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌