eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_هفتاد_دو زنگ در رو زد
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ - مثل اینکه آب و هوای ایران خوب بهت نساخته .. دفعه قبل که خیلی سرحال بودی..! شما بهش میگین مسرور.. خب .. طبیعیه... واسه آدمی مثل تو که توی آمرلی واسه رسیدن به ایران و بریدن سر سربازای ایرانی له له میزدی .. الان سخته که هر روز این همه سرباز ایرانی ببینی.. هرچند .. به نظرم به شان انسان جسارته نسبت دادن یه همچنین موجوداتی مثل تو .. جاسم جوابی نمیداد... - ساکتی جاسم.. یا بهتر بگم.. جاسم عقارب الذهبیه .. جاسم با صدایی بلند و عصبانی به سکوتش پایان داد..! _ تو انگار .. نفهمید .. جاسم کی هست .. کمال خندید ... - تو هم انگار نفهمیدی اینجا کجا هست..! اینجا مقر داعش یا سوریه نیست که بخوای صدات رو روی کسی بلند کنی..!! منم اسیرت نیستم که بخوای نشون بدی چه موجودی هستی..! میدونم سخته.. یه زمانی سر ایرانی میبریدی.. الان یه ایرانی جلوت نشسته و حتی نمیتونی سرش داد بزنی .. _ خدا با جاسم و یاران هست.. تو خسته شدن! اما ما .. لا خستگی .. والله مع الصابرین.. دور نشد .. آن روز .. که خودم ایران بگیرم .. - جالب شد.. ابوبکر بغدادی با اون همه ادعا الان تو قعر جهنمه.. بعد تو میخوای ایران رو بگیری.. اونم درست زمانی که اسیر مایی.. گمونم اون شب رو یادت رفته؟! خودت که دیدی مرد و زنمون پای کشورمون ایستادیم و نمیزاریم حتی یه وجب از خاکمون اشغال بشه.. ما قاسم سلیمانی رو داریم جاسم.. متوجه هستی که قاسم سلیمانی کیه.. با شنیدن اسم قاسم سلیمانی انگار که یک سطل آب یخ روی جاسم ریخته باشند‌.. از شدت ترس حتی سرش رو بالا نیاوورد.. ابهت کمال بهش اجازه چشم تو چشم شدن با کمال رو نمیداد.. اون حتی از کمال می‌ترسید.. چه برسه به حاج‌قاسم.. - بچه‌ها بهم گفتن از ترس به زور اوردنت اتاق بازجویی .. تو که از چیزی نمیترسیدی... تو دین شما ترس در مردان خدا نشانه چیه ؟! ضعف ایمان .. _ جاسم .. از هیچ نترسیدن . جز خدا - از چیزی نمی ترسی اما اسم قاسم سلیمانی اینطور رنگ چهره ات رو تغییر میده.. از همون روز که به کنایه بهم فراخوان عملیات رو دادی .. فهمیدم تو سرت چی میگذره... _ تو مامور باهوش .. اما من .. هیچ ندانم ... - یعنی میخوای بگی احد اشتباهی برای ما نقشه یه عملیات بزرگ توی ایران رو ذکر کرده..؟! با شنیدن اسم احد هر کاری کرد نتونستجلوی تعجبش رو بگیره... _ چه گفتن ؟! - البته .. احد گفت برای این عملیات قرار بوده خودت بیای ایران.. خب الانم ایرانی ولی مهمون ما .. - احد؟! - آره ...احد ابو سعید.. میشناسیش نه؟! از اونجایی که من خیلی به داعش علاقه دارم .. هر از چندگاهی یسری اطلاعات برامون میاره.. برای رفع خستگی.. نکنه تو میشناسیش ؟!... آره خب .. مگه میشه مسئول هماهنگی بین خودت و ایرانی های اعضای داعش... که همون منافقین هستن رو نشناسی.؟! _ تو داری دروغ گفت .. ممکن نیست.. انت کذاب... شما ایرانی همه کذاب... همه مرتد... احد با ایمان ترین... احد درجات .. بالا .. تو کذب گفتن .. کذاب! با اشاره کمال راضیه رو آوردند تو اتاق.. گوشه ای ساکت ایستاد.. با دیدن جاسم اشک نفرت تو چشم هاش جمع شد .. - میشناسیش... _ مرا با کذاب ها کار چه..؟! این قصه جدید تو هست؟! - ولی اون تورو خیلی خوب میشناسه ! خودشه ؟! _ هر اطلاعاتی که نیاز داشتیم .. از این میگرفتیم .. . چندین بار مجبورم کرد تمام .. تمام کفش های اون حیوونا رو تک به تک برق بندازم .. خودش به من گفت که تو مرز مهران خودم رو منفجر کنم.. _ شما .. همه کذاب .. این .. این عفریته کی هست اورد اینجا.. _ توی چند تا عملیات با چشمای خودم دیدم که.. چطوری سر میبرید ... وقتی من تازه وارد داعش شدم .. سر یه سرباز سوری رو پیشکش .. راضیه دیگه نمیتونست ادامه بده .. چند قدم جلو اومد .. _ تو یه حرومزاده ای .. تو همه ما رو بدبخت کردی .. منو مجبور کردی با رحیم بمونم.. تو همه مارو به اسارت در آوردی... تو یه حیوونی .. جاسم بلند شد و خواست دستش رو به طرف راضیه ببره... که کمال تو یه حرکت محکم دستش رو گرفت... راضیه رو در حالی که گریه میکرد و جاسم رو نفرین میکرد بیرون بردند.. _ یه بار دیگه دستت به سمت کسی بره خودم دستت رو قطع میکنم .. تکرار میکنم .. اینجا ایرانه .. سوریه نیست که هرکاری دوست داشتی انجام بدی ! _ تو از جان .. خودش چه خواست.. - باهات کار زیادی ندارم... نه با تو .. نه با داعش .. وعده سه ماهه حاج قاسم که یادت نرفته.. تقریبا یه ماه مونده تا کارتون تموم بشه‌... به زودی برمیگردم.. بهتره بیشتر راجع به عملیات توی ایران فکر کنی.. راستی .. فکر خریدن سربازای ما رو از سرت بیرون کن ... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌