eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_بیست_و_هشت #محمد زنگ در خونه رو زدیم... فقط خداکنه د
به نام خدا به غیر از دو نفری که اونجا بودن.. من و داوود تنها بودیم.. دستامون باز بود.. نمیدونم چرا دستای داوود رو هم باز کردن.. شاید این هم یکی از نقشه هاشون.. مثل بید میلرزیدم.. خیلی سرد بود.. لباس هام.. یه تنیک بلند... که اصلا کلفت نبود.. یه روسری حریر.. بدون هیچ لباس دیگه ای .. & چرا .. میلرزی.. اخ..ا ٪ سردمه🥶خییلللیی سردهه مثل همیشه یه گرم کن چرمی تنش بود.. سریع درش آورد.. ٪ خودت! خیلی آروم گفت.. & ضد گلوله و دوتا لباس دیگه دارم.. گرما به بدنم برگشت.. تا چهرشو دیدم عصبی شدم.. باز چی میخواااد؟؟؟ ♧ هع😂.. چه رمانتیک نشست جلوی من و داوود.. خودم رو عقب کشیدم.. دروغ چرا.. ازش میترسیدم.. با مهربونی تمام به داوود نگاه کرد.. ♧ این عفریته ای که داری براش دل میسوزونی اون فرشته رویایی تو نیست.. اون عامل تمام بدبختیای من و تو و همه اونایی که اینجان!! خود تو.. اگه به خاطر این روانی.. & هووو هووو..😡.. وقتی داری راجب یه خانم حرف میزنی درست حرف بزن.. خصوصا اگه اون خانم زن من باشه.. چون من وقتی خون جلو چشامو بگیره.. دیگه از هیچ احد الناسی نمیترسم.. ٪ داوود ولش کن.. دو نفر به طرفمون اومدن ♧ برید عقب.. { آقا.. ♧ گمشید عقب.. ♧ آره .. باشه.. تو راست میگی.. ولی پسر جون.. این دختر.. & ایشون! این خانم محترم.. ♧ دیگه داری خیلی حرف میزنی! گوش کن.. & ن.. تو گوش کن... من همه اون اطلاعاتی رو که شما میخواین دارم.. همشون در اختیارتون! من اینجام.. رها خانم رو آزاد کنید بره.. درقبالش.. منم هرچی که بخواین بهتون میدم.. ٪ چی داری میگی داوود.. من بدون تو هیچ جا نمیرم.. سینا با خنده دستش رو به طرف صورتم دراز کرد.. ترسیدم.. قلب تند میزد.. که داوود دست به یقه شد.. & عوضییییی چسبوندش به دیوار... جسه سینا خیلی بزرگ تر از داوود بود... & داوود ولش کن... داوود رو انداخت رو زمین.. با تمام قدرت میزد.. ٪ ولش کن... تورو خدا ولش کن.. سیناااا ... ولش کن عوضی.. توروخدا ولش کن... خواستم با چوب بهش حمله ور بشم که.. الهام و یه دختر دیگه دستامو به صندلی بستن... ٪ ولششششش کن دهنم بسته شد... وقتی بیخیالش شد.. که داوود از هوش رفت.. اومد به طرفم... دستش رو به طرفم گرفت.. ♧ میام سراغت .. از ترس داشتم سکته میکردم.. با چشمام التماس میکردم.. که رفت بیرون.. داوود رو از من جدا کردن.. چرا این کار رو کرد؟؟؟ چرا این کارو با من میکنی خدا🙂... پ.ن 🙂🥀🌙خیلی دلم واس داوود سوخت.. ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ سرم رو پایین انداختم.. دستش رو روی شونم گذاشت... بیا بغلم.. باور کن من تمام تلاشم رو کردم!... گفتم بیارم .. یکم پیشت باشه.... سرش رو چسبوندم به گردنم.. بوی رها رو میداد...