eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_سه #داوود & عه.. رها... وایستا..!! ٪ هان؟؟ & یه دق
به نام خدا صدای زنگ اومد... در رو باز کردم... تا دیدمش محکم در رو بستم... که پاش رو گذاشت لای در... جیغ کشیدم... اما فایده ای نداشت.. ◇ معلومه کدوم گوری هستی؟؟ چرا جواب تلفنتو نمیدی... سینا هم باهاش بود... چجوری قصر در برم... ◇ دهن باز میکنی یا دهنتو باز کنم.. چه غلطی داری میکنی؟؟؟ زبونم بند اومده بود.. از ترس اشک می ریختم.. وقتی عصبانی میشد.. خیلی وحشتناک بود... سینا تیغ کشید.. اومد به سمتم... ° باشههه... میگم... ◇ برو اون ور... کشیده ای نشست رو صورتم... ◇ حالا دیگه تو روی من وایمیستی؟؟؟ یاد تو رفته.. من از خیابون جمعت کردم... همینجا خاکت میکنم... دهن باز کن... بگو چته... ° رسول اومد سراغم... میخواست منو بخره... اسلحه زیر میز کشید... اون دختره رفیق ویشکاهم باهاش بود... سرم داد کشید... ترسیده بودم😫.. مگه من چقدر تحمل دارم... میترسم... از تو..از اونا... از سینا.. از همه... ♤ اشغال... بهت گفتم به خودم بگو.... انقدر تو سر و صورتم زد که داشتم بیهوش میشدم... بلندم کرد... پرتم کرد رو کاناپه.. تیغی گرفت زیر گلوم.. ♤ گوشاتو باز کن... ببین چی میگم... مو به موی کارایی رو که میگم انجام میدی... این اخرین فرصتته... فرصت دیگه ای درکار نیست... این دفعه بخوای در بری.. فرار کنی .. یا هر .... هوووو.. سینا.. یه لیوان اب بده دستش... اگه حالش بد بود ببرش بیمارستان.. من رفتم... در ضمن... گوشیتونو خاموش نمیکنید... جواب گوشی رو هم میدید...