eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ چشمام رو باز کردم... خدایا چرا این همه اتفاق !!!... مقداد اومد داخل اتاق‌... مقداد:داداش !!! خوبی ؟ نیما:خ.خوبم خودشو انداخت داخل بغلم. گریه میکرد ! تا الان حالش رو انقدر بد ندیده بودم . فقط داخل هیئت اینطوری گریه میکرد ولی الان.... قطره های اشکش روی پوستم می چکید از حال خراب داداشم .... منم گریم گرفته بود ... حدودا بعد از ۵ دقیقه در باز شد و قیافه کیمیا توی چهار چون نمایان شد . رنگش از شدت سفیدی به گچی میزد . بعدش نرجس و نرگس وارد شدن و رسول که دم در وایساده بود و داشت گریه میکرد ....... کیمیا به زور خودش رو به تخت رسوند و سرش رو روی شونم گرفت و شروع کرد به گریه کردن . مقداد که انگار معذب بود ، کنار وایساده بود ولی هنوز از چشمای آبیش اشک میومد. مثل یه دریای طوفانی. کیمیا:فکر کردم خدا میخواهد این شونه ها رو ازم بگیره ! نیما: اشتب کردی خانم . همه زدن زیر خنده . رسول دور از چشم همه داشت جون میداد . صداش کردم . نیما: رسول داداش ، بیا ببینم . اومد نزدیک ، از اینکه زیاد بغضش رو قورت داده بود پرده های دماغش قرمز شده بود . نیما: بده بیرون گریت رو داداش ، بدونم دوسم داری 😂 نگاه مقداد کن چه خوب داره گریه میکنه ! راحت باش ! با این حرفم یهو زد زیر گریه ، فکر نمی کردم اینطوری بشه 😐 شدید داشت تو بغلم گریه میکرد. نصف لباسم خیس شده بود . از گریه های مقداد و کیمیا و رسول . ولی ..... نرگس و نرجس چی !؟ سرم رو بلند کردم و قد و بالای خواهرام رو بر انداز کردم . گفتم نیما: آبجی های گلم !!! چه خبر !!! نرجس: حشره 😒 بعد همه زدن زیر خنده. یه دفع دوتایی پریدن بغلم. ۱۰۰% اگه رژ لب میزدن الان کل صورتم قرمز میبود 😂❤️ تنها چیزی الان میخواستم آغوش خواهرام بود ... چقدر نگران بودم ! اون روز گذشت و هرچی سردار و سرهنگ و تمام دوستام اومده بودن دیدنم . کل راهرو پر شده بود از نظامی ها . هرکی میدید فکر میکرد که پایگاه نظامی شده 😂😜 با شوخی های بچه ها ، حال مقداد هم بهتر شده بود . پ.ن: 💕✨ ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: بیا بریم خونه ، خیلی زحمت افتادی ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م