『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا🌹🖤 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_بیست_و_چهار #رسول لنگان لنگان به طرف سالن رفتم... داو
به نام خدا😊🦋
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_بیست_و_پنج
#رسول
پاشدم لنگ لنگ به سمت پروژوکتور رفتم...
€ رسول میخوای نشسته توضیح بدی...
داوود سعید خیلی سربه زیر میخندیدن😒😐
محمد متوجه شد ...
چشم غره ای رفت که دلم خنک شد😂
با چشم و ابرو جر سعید رو در آوردم...
$ نه آقا... ممنون... راحتم..
$ همونطور که آقا محمد توضیح داد رئوف دائم در حال جست و جو و پیدا کردن اطلاعات جدید راجب کارخونه هاست...
بهرام راد ... یه کارخونه دار .. یه شرکت خیلی بزرگ دارو سازی ... که یه جورایی مربوط به بخش هسته ای هم میشه...
صنعت دارو سازی یکی از صنایع مهم و قابل توجه کشور که البته هدف خیلی از دشمنای کشور هم توی این سال ها بوده....
سینا راد رو تقریبا میشه یه آقازاده معرفی کرد که نقطه اشناییش با رئوف همین کارخونه داری پدر سینا یعنی راد بزرگه...
یعنی در قبال خدماتی که از رئوف می گرفته اطلاعات شرکت داروسازی پدرش و بعضا شرکت هایی که برای شراکت مجبور بودن به این شرکت اطلاعات بدن رو شناسایی و اطلاعات مهمشون رو تحویل رئوف میداده...
تا زمانی که پدرش متوجه میشه و پسرش رو از کارخونه اخراج میکنه...
سرمایه ناچیزی هم به عنوان ارث کوچیکی بهش میده و ... میگه که دیگه پسری به نام سینا نداره..
از اون زمان سینا چند سال به خارج از کشور سفر میکنه و...
برای ادامه تحصیل به ایران برمیگرده...
با رشوه دادن به برخی رئسای دانشگاه نخبه های دانشگاهی رو شناسایی میکنه...
اخیرا هم...
تنها فعالیتی که ..
داشته🙂.. هعی...
نزدیک شدن به خواهرم برای رسیدن به اطلاعات من بوده...
€ کافیه... برو سراغ فضلی...
$ چشم... علیرضا فضلی... رابط بین رئوف و راکس جونیفر....
این اواخر رد پای منابع خارجی هم..
& رسول جان ... قرار شد هرکسی کیس خودش😐😂 اینجوری که شما داری پیش میری میترسم بخوای ما رو هم معرفی کنی😂
₩ البته منم از آقای عبدی معذرت میخوام...
ولی دیگه به صلاح نیست که آقا رسول با این وضعیت روی پا وایستن... ضرر داره براشون... فشارش میوفته😂😒😐
€ بچه ها...
÷ بله دیگه ... مگه دروغ میگن..
€ خیلی خوب... استاد رسول بفرمایید..
$ چشم😒🙄
€ داوود...
& پاشو سعید...
& کیسی که ما روش کار کردیم همون راکس جونیفره...
منبع خارجی که به تازگی شناساییش کردیم...
یکی از اعضای مهم پرونده ...
رئوف و علیرضا راد و البته با همکاری دیگر کیس هایی مقل خانم ویشکا شهسواری و سینا راد اطلاعاتی رو که توی ایران از طریق نفوذ در دستگاه های دولتی به دست میارن رو برای این آقای جونیفر ارسال میکنن...
اما ما هنوز اطمینان کامل نداریم که سر شبکه اصلی همین آقا باشه...
بالاخره جلسه بعد از توضیحات بچه ها تموم شد...
" بچه ها... خیلی عالی بود... تمرکز کنید... به زودی ممکنه وارد فاز عمیلیاتی بشیم...
به محض اینکه آقای عبدی خارج شد تلفنم زنگ خورد....
₩ یا ابوالفضل باز شروع شد😂
& ایح.. ایح... نگاش کن...
$ شما دوتا ساکت که من دارم براتون...
الو...
@ سلام .. خوب هستید؟؟
$ شما؟؟؟
@ ام.... من همون خانمی هستم که امروز باهم تصادف کردیم... یادتون میاد...
نگاهی به شماره انداختم..
@ الو؟؟؟
$ بله .. در خدمتم..
@ میخواستم ببینم کی وقت دارید که ماشین ها رو برای تعمیر ببریم....
بالاخره هم شما مقصر بودی هم من..
$ من؟؟؟ چرا من مقصر بودم... شما سرعت غیر مجاز رفتی...
@ به هر حال پلیسی اونجا نبود که مقصر اعلام کنه.... حالا یه جوری باهم کنار میایم...
$ امروز که به هیچ عنوان.... برای فردا صبح چه ساعتی ؟؟؟
@ ام... ۹ عالیه..
$ بسیار خوب....
پس فردا صبح راس ساعت ۹ بیایین به لوکیشن که براتون میفرستم...
@ بله... حتما